عقدهی اودیپ و نجاست مقدس
به چه دلیل منعی بنیادین همچون منع زنای با محارم حتی در میان اقوام بدوی نیز دیده میشود؟ به عبارت دیگر، چرا این اقوام به ظاهر بدوی، از منظر قوانین حاکم بر روابط جنسی تحریمهایی سختگیرانه اعمال میکنند؟ سازمان اجتماعی و مذهبی این جوامع توتمیسم نام دارد. هر قبیله خود را با توتمی یکسان میداند (مثلاً حیوانی مشخص که حامل روح جمعی قبیله است). قانون بنیادین حاکم بر زیست جمعی قبایل بدوی این است: روابط جنسی بین اعضای قبایلی که توتم واحدی دارند ممنوع یا به عبارت دقیقتر، «حرام» است. اما مفهوم امر «حرام» از کجا آمده؟ چیزی که حرام است از سویی کاملاً «محترم» و «مقدس» است و از سوی دیگر یکسره «ممنوع» و «نجس». این تلازم نجاست و طهارت، والایی و پستی، در عملکرد منع چه معنایی دارد؟ فروید میگوید این دوگانگی و نوسان و پارادوکس فینفسه نشان از نکتهی مهمی دارد: اینکه چنین منع و تحریم هولناکی بر امر حرام وضع شده بیشک نشان میدهد که ارتکاب فعل مزبور امری به شدت خواستنی بوده است. تابوها جملگی اموری ممنوع هستند که همزمان بسیار مطلبوند؛ گناهانی بسیار لذتبخش و مطلوب؛ نجاسات و ناپاکیهایی خواستنی. (درست به همین سبب است که همواره نوعی احساس دوگانه نسبت به جانیان و قانونشکنان در ما برانگیخته میشود: قانونشکن همزمان که منفور و دشمن و هراسآور است، از شجاعت و آزادیای برخوردار است که همه آرزوی آن را داریم؛ آرزوی زیستنی رها، همچون سباع، همچون حیوانات وحشی بیرون قانون، آن زیست پارادوکسیکال حاکمانه و حیوانی؛ آن توحش وسوسهبرانگیز؛ آن نجاست مقدس). کشتن حیوان توتم (که نماد پدر است) و میل به زنای با محارم (عقدهی اودیپ) مهمترین تابوها محسوب میشوند. مابقی داستان فروید داستانی آشناست: میل دوگانه نسبت به پدر و جایگاه او در بین پسران قبیله، رشکبردن نسبت به قدرت و استیلای او و همزمان وحشت و نفرت و رقابت، موجب شد که طغیان پسران بر ضد پدر، قتل او و تصاحب مادر، همزمان یک پیروزی بزرگ و نیز شکستی عظیم باشد. احساس گناه ناشی از این جنایت در خاستگاه، در سپیدهدم تمدن، تا همیشه و هنوز همراه ابنأ بشر بوده است: محوریت دین و گناه، مبادله و سود، در تمدن بشری درست از همینجا برخاسته است. کارکرد شگفت مکانیسم قربانی و هراسهای وسواسی جملگی برآمده از همین واقعه است، برخاسته از خاطرهی جنایتی که در مبدأ و خاستگاه تمدن نهفته است.