قضیهی بمب اتم
علم چگونه زندگی بشر را تغییر میدهد؟ مثلاً جهان و آیندهی انسان بدون انرژی هستهای چه شکلی میشد؟ دنیا بدون انرژیای که یکی از دستاوردهایش بمب اتم است چگونه دنیایی میشد؟ آیا از اینکه هست، تاریکتر میبود یا شکل دیگری مییافت؟ معادلات سیاسی و نزاع قدرتها چه شکلی میشد و به کجا میرسید؟ بیایید فکر کنیم که اگر بمب اتم ساخته نمیشد عاقبت جنگ جهانی دوم چه میشد و در نهایت زندگی بشر در چه مسیری میافتاد. ساختارهای اجتماعی و سیاسی و نظامِ قدرتهای جهانی و اقتصادهای کلان که پس از جنگ جهانی دوم دگرگون شدند، چگونه میبودند؟ هولانگیز نیست؟ آیا این جنگ بدون بمب اتمی و ویرانیِ هیروشیما و ناکازاکی پایان مییافت؟ چگونه پایانی؟ میشد که بمبی ساخته نشود و جنگ و کشتارهای عظیم پایان یابد؟ میشد که بمبِ ساختهشده استفاده نشود و جنگ پایان یابد یا اینکه ساخت و استفاده از بمب اجتنابناپذیر بود؟ امیدوارم حوصلهتان سر نرفته باشد. اصل «قضیه» مانده است. بیایید قضیه را شخصیتر کنیم: شما دانشمندید. یک فیزیکدان. اولویتتان چیست؟ علم؟ تکنولوژی؟ حیات؟ انسان؟ کشور؟ وفاداری؟ صداقت؟ فکر میکنید درست در آن لحظه که باید تصمیمی بگیرید که نتیجهاش تأثیری عمیق بر سرنوشت بشر دارد چگونه رفتار میکنید و چه راهی در پیش میگیرید؟ ناگزیر است که همه دارید به کارهای خیر فکر میکنید چون تصور چنین شرایطی و خود را در آن دوراهیِ محض دیدن کاری نیست که هرکس بتواند از پسش برآید. اما اگر برآمدید و تصورش کردید. تصمیمتان چیست؟ اگر کار نادرستی باشد که نتیجهاش بهاعتقاد خیلیها خوب باشد و خیلیها نهیاش کنند، چه میکنید؟ انجامش میدهید؟ میدانم، لحظهای خوفانگیز است. بیایید از این لحظه بگذریم. کار انجام شده و نتیجهاش را میبینید: قضاوت میشوید، ستایش میشوید و تکفیر. میگذرید و در خود جستوجو میکنید. پیشنهاد دیگری دارید؛ کاری بزرگتر. این بار کاری نمیکنید. نتیجه: دوباره قضاوت خواهید شد، تکفیرتان میکنند و ستایش. قضیه دقیقاً همین است. لحظهای، جایی در میانهی این تصمیمها. لحظهی انتخابِ توحش یا عقلانیت. لحظهی مسیرها.
قضیهی رابرت اوپنهایمر نمایشنامهای است دربارهی «پدر بمب اتمی» که بر اساس اسناد و گزارشهای پروندهای که حجم آن به سههزار صفحه میرسد، نوشته شده است. قضیهای تنیده در میان همین لحظهها و مسیرهای سخت.
✍️ حکمت مرادی