نوشتن با دوربین
روبر برسون فیلمسازی بود که به تنفر از بازیگران حرفهای و نفرت از هر شکلی از «بیان» یا «انگیزهی روانشناسانه» شهرت داشت. او ترجیح میداد که با «مدلها» کار کند، افرادی غیرحرفهای و آماتور که هرگز پیش از آن ارتباطی با سینما نداشتهاند و از این رو در مقابل دوربین فیلمبرداری چیزی نبودند جز یک ماشین که کار میکند. هدف برسون این بود: «نیتها و قصدها را بهشدت در مدلهای خود سرکوب کنید». سبک بازیگری خشک، بیروح و بیاحساس فیلمهای برسون تنها از خلال پروسهی طولانی از رمق انداختن و تهی کردن بازیگران حاصل میشد. برسون اینگونه «مدلهایش» را میساخت: «به آنچه میگویید فکر نکنید، به آنچه انجام میدهید فکر نکنید… دربارهی آنچه میگویید فکر نکنید، درباره آنچه انجام میدهید فکر نکنید… هیچکس نباید مثل کسی دیگر یا خود بازی کند. کسی نباید مثل هیچ کس بازی کند». در نظر برسون یک ستارهی هالیوودی بهطور مضاعف بازی میکرد: همفری بوگارت هم نقش بوگارت را بازی میکند و هم شخصیتی را که قرار است در فیلم مفروض بازی کند. اما مدلهای برسون بازی نمیکردند؛ آنها نه خودشان بودند، نه کسی دیگر. آنها خودشان را بههیچوجه همچون بازیگری هالیوودی به نمایش نمیگذاشتند. مدلها دقیقاً مانند همان چیزی بودند که ظاهر میشدند. آنها در فیلمهای برسون بهصراحت در ژستهای تهی و تکرارشونده و در تصاویر تهیِ خود ظاهر میشدند. آنها به آدمهای مکانیکی بدون ذهن ِتهی از هستی درونی و بيانِ بیرونی تبدیل میشدند. چونکه برسون مدام به ما یادآور میشد «نود درصد حرکات ما تابع عادت و حرکات غیرارادی است. پس این برخلاف طبیعت است که آنها را مطیع اراده به اندیشیدن کنیم». برسون در عمل نیز چنین میکرد. چنانکه فیلمهای او تلاشی برای رها ساختن حرکات غیرارادی از لنزهای اراده و اندیشه بودند، سینمایی برای به حرکت درآوردن حرکات غیرارادی و کنترل آنها آنگونه که بر پرده ظاهر میشوند و در نهایت انتقال این حرکات به تماشاگران. فیلمهای برسون از این رو در سکوتها و حذفهایشان تمامی اسطورههای ما از عمق و درونی بودن و انسجام روانشناختی را از بین میبردند. چون در نهایت آنها «سینما» نبودند، «سینماتوگرافی» بودند! عنوانی که برسون ترجیح میداد سینما را به آن نام بخواند: نوشتن با سینما! نوشتن با دوربین. برسون با سینما و با دوربین مینوشت؛ همچون یک نویسنده!