هم‌پای فراموشی

 

کلود لانزمن، کارگردان «شوآ» مشهورترین فیلم مستند درباره‌ی هولوکاست، زمانی گفته بود که شخصاً حاضر است تمام اسناد استفاده‌ی نازی‌ها از کوره‌های آدم‌سوزی و اتاق‌های گاز در داخائو و آشویتس را بسوزاند چون که ایمان دارد سندسازی و بایگانی، مرحله‌ی اول فراموشی‌ است و او نمی‌تواند فراموش کند. اما آیا این اعترافی از سر عجز از مقابله با فراموشی‌ نیست همپا با عبارت مشهور ژاک لاکان: «برای اینکه چیزی را فراموش کنیم ابتدا باید آن را به‌خوبی به یاد بیاوریم»؟ لانزمن دارد می‌گوید که مستند ساختن از یک واقعه‌ی تاریخی، توأمان کوشش برای فراموش کردن آن است. گشودنِ در برای ورود فراموشی. همیشه فراموشی بعد از یک یادآوری کامل رُخ می‌دهد. از این رو برای اینکه فراموش نکنیم مجبوریم که تماماً به یاد نیاوریم. مجروح شدن بهتر است از مُردن. ما با یادآوریِ کامل یک واقعه‌ی تاریخی می‌‌میریم. مرگ نه به‌معنای جسمانی آن [اضمحلال و پوسیدن و متلاشی‌شدن بدن] که به‌معنای غیاب و نا-حضور. ما چون با یادآوری کامل یک واقعه‌ی تاریخی، آن را فراموش می‌کنیم، دیگر قادر نیستیم به وقوع آن شهادت دهیم. شاهد نیستیم چون که عملاً حضور نداریم.

از طرفی، بسیار گفته شده که هر واقعه‌ی تاریخی که با فاجعه عجین است، اگر مستند نشود، در نهایت روزی همچون یک امر تروماتیک به عرصه‌ی عمومی بازمی‌گردد تا معذبمان کند. اما آیا این عذاب، این شرم از تاریخ، لذت‌بخش‌تر از جذبه‌ی فراموشی‌ است؟ همچنین آیا جراحتی که در تصویر خاطره‌‌ی محوی از سرکوب، روح‌مان را نهیب می‌زند، وجدانگیز است؟ آدورنو زمانی گفته بود که «طرح این پرسش که یک میلیون یا دو میلیون نفر در آشویتس یا داخائو کشته شده‌اند، موضوعیت چندانی ندارد چون که این آمار و ارقام صرفاً می‌خواهند از بُعد تروماتیک این واقعه بکاهند.» یک میلیون یا دو میلیون نفر! چه فرقی می‌کند؟ اینجا همان جایی‌ است که اعداد از کار می‌افتند ــ ریاضیات، فیزیک، منطق. اینجا همه‌ی اعداد و ارقام با یکدیگر برابرند. یک برابر با هزار است و دو برابر با دو میلیون.



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.