مرور و معرفی داستانی از کتاب «تراشه‌های کوبا»

نقد کتاب - مرور و معرفی داستانی از کتاب «تراشه های کوبا» - نوشتهٔ خورخه انریکه لاخه - ترجمه سودابه اشرفی - متن نقد از خالد رسول پور - بارو
نقد کتاب: مرور و معرفی داستانی از کتاب «تراشه‌های کوبا» ــ داستان «پس‌گفتار با سوپرقهرمان و فیدل»، در دل سنتی قرار دارد که ادبیات معاصر آمریکای لاتین شکل داده است: روایتی از شکست، حافظه، جادو و سیاسی‌بودن زبان: در لحن تمثیلی و نگاه به قدرت، در وصف زوال سیاسی از طریق استعاره و فضاهای گسسته، در استفاده‌ متناقض از مفاهیم متافیزیکی مثل زمان و اختیار، در نقدهای تند و گاه طنزآمیز به زندگی روزمره. ولزکو، حتی گاه مانند «یوزف.ک» در «محاکمه»‌ی «کافکا»، قدرت را با همه‌ی وجود تجربه می‌کند، اما هرگز نمی‌فهمد چرا انتخاب یا طرد شده است. عنوان «پس‌گفتار» در نام داستان، خود، نوعی بازی فرامتنی است: داستان نه یک «داستان قهرمانانه» است، نه آغاز یک رویداد، بلکه حاشیه‌ای ا‌ست بر متنی که دیگر وجود ندارد: جایی که تاریخ نوشته شده، حافظه مسدود شده، و تنها چیزی که باقی مانده، صدایی طردشده و تبعیدشده است.

مرور و معرفی داستانی از کتاب «تراشه‌های کوبا»:
«پس‌گفتار با سوپرقهرمان و فیدل»
نویسنده: خورخه انریکه لاخه
ترجمه: سودابه اشرفی

از کتاب تراشه‌های کوبا؛ مجموعهٔ هشت داستان از نویسندگان معاصر کوبا، نشر بارو با همکاری کتابخانهٔ بابل، زمستان ۱۴۰۲

۱
داستان چهارم کتاب… یک کارمند وزارت کشور کوبا به نام «ولزکو» به‌طور اتفاقی متوجه می‌شود که می‌تواند زمان را متوقف کند. او نخست برای مأموریتی کاملاً بی‌معنا اما نمادین، به شوروی فرستاده می‌شود و سپس به کوبا برگردانده و به‌عنوان محافظ فیدل کاسترو منصوب می‌شود. کاسترو متوجه قدرت توقف زمان در ولزکو شده و گاه‌گاه از او می‌خواهد که زمان را برایش متوقف کند تا کاسترو بتواند به جاهایی که دوست دارد برود، ازجمله میدان خلوت «انقلاب». سپس کاسترو به‌علت ناتوانی و بیماری استعفا می‌دهد و برادرش «رائول» به قدرت می‌رسد. رائول اما ولزکو را برکنار و تحت نظر قرار می‌دهد. در نهایت ولزکو با چند بار توقف و بازگرداندن زمان، از کوبا فرار کرده و به آمریکا پناهنده می‌شود، اما در آمریکا هم از دست جاسوس‌های «دوجانبه و سه‌جانبه» آرام ندارد و مدام در گریز است. داستان در واقع از زبان راوی‌ای روایت می‌شود که ولزکو پذیرفته با او مصاحبه کند…

۲
در داستان «پس‌گفتار با سوپرقهرمان و فیدل»، خورخه انریکه لاخه، تصویری نمادین از کوبای فرسوده‌ی پساانقلابی ارائه می‌دهد. ولزکو زمان را متوقف می‌کند تا فیدل کاسترو بتواند در فضاهای خالی و ایستای انقلاب، قدم بزند و تأمل کند، شاید به‌عنوان تنها پرستش‌کننده‌ی خودش در کوبا. هنگامی که معنا تباه شده، تنها «تمثیل» باقی می‌ماند: همچون شکلی از یک حقیقت تاریخی که دیگر نمی‌توان در واقعیت‌ بیانش کرد یا نشانش داد.

۳
«زمان»ی که در این داستان متوقف می‌شود دیگر مقوله‌ای فلسفی یا علمی نیست. این زمان دستوری همچون امری سیاسی به‌ عنوان حوزه‌ای برای بازتولید سمبلیک «قدرت» عمل می‌کند. یک بار فیدل کاسترو از ولزکو می‌خواهد زمان را در «میدان انقلاب» هاوانا متوقف کند تا او در آن راه برود. میدانی که زمانی قلب تپنده‌ی انقلاب کوبا بود، اکنون باید ایستا شود تا او زنده‌بودن و فرمانده‌بودن خود را حتی فقط با حضور خودش حس کند: حالا دیگر «انقلاب» فقط تکرار اسطوره‌ای و آیینیِ یک گذشته‌ی بی‌جان است: خالی، خاموش، بدون مردم. فقط فیدل و حافظه‌‌ی در حال خاموشی‌اش.

۴
گذار یا بهتر بگویم، سقوط کوبا از افسانه و اسطوره به عقلانیت ابزاری صرف، در صحنه‌‌ای قدرتمند از برخورد رائول (برادر کاسترو که جانشین او شده) روایت می‌‌شود: فیدل کاسترو، شخصیت افسانه‌ای انقلاب، آن هنگام که قدرت توقف زمان را دارد، از آن برای خودنمایی یا نوستالژی دوران‌‌های ازدست‌رفته استفاده می‌کند، اما برادرش رائول که دیگر در دنیای خیالین روزهای خوش زندگی نمی‌کند، این قدرت فوق‌العاده‌ی ولزکو را بی‌فایده و حتی خطرناک می‌بیند. پس به راحتی او را کنار می‌گذارد، چنان بی‌اهمیت که فقط به گماردن چند جاسوس بر او قناعت می‌کند. نظام درهم‌شکسته دیگر نیازی به جادوگر ندارد. فقط مدیر می‌خواهد. مامور می‌خواهد: بیانی نمادین درباره‌ی انتقال نهایی انقلاب به دیوان‌سالاری. دیگر نیازی به خشونت یا کاریزما نیست. نظارت کافی‌ست.

۵
اما زمانی که ولزکو به آمریکا می‌گریزد، تصور بزرگ دیگری هم فرو می‌ریزد: آن‌جا هم رهایی در کار نیست… او در آن‌جا هم به ابزاری برای دیگر قدرت‌ها و باندها بدل می‌شود: همه فقط در پی استفاده از او هستند. جهان دو قطبی فرو می‌ریزد. نه کوبا و نه آمریکا، هیچ‌کدام معنایی اصیل نمی‌سازند. هیچ قطب سیاسی‌ای حقیقت ندارد.

۶
داستان «پس‌گفتار با سوپرقهرمان و فیدل»، در دل سنتی قرار دارد که ادبیات معاصر آمریکای لاتین شکل داده است: روایتی از شکست، حافظه، جادو و سیاسی‌بودن زبان: در لحن تمثیلی و نگاه به قدرت، در وصف زوال سیاسی از طریق استعاره و فضاهای گسسته، در استفاده‌ متناقض از مفاهیم متافیزیکی مثل زمان و اختیار، در نقدهای تند و گاه طنزآمیز به زندگی روزمره. ولزکو، حتی گاه مانند «یوزف.ک» در «محاکمه»‌ی «کافکا»، قدرت را با همه‌ی وجود تجربه می‌کند، اما هرگز نمی‌فهمد چرا انتخاب یا طرد شده است. عنوان «پس‌گفتار» در نام داستان، خود، نوعی بازی فرامتنی است: داستان نه یک «داستان قهرمانانه» است، نه آغاز یک رویداد، بلکه حاشیه‌ای ا‌ست بر متنی که دیگر وجود ندارد: جایی که تاریخ نوشته شده، حافظه مسدود شده، و تنها چیزی که باقی مانده، صدایی طردشده و تبعیدشده است. تنها عامل وفادار به «منش انسانی» ولزکو، همین راوی داستان است. تنها کسی که به دنبال شنیدن ولزکو است، نه استفاده از او. راویِ داستان، در مقام مصاحبه‌کننده، به دنبال بازخوانی همدلانه‌ی روایت «انسان»ی است که نظام‌های قدرت از او فقط استفاده کرده‌اند. نوشتن داستان ولزکو، کنش سیاسی راوی است علیه فراموشی: تنها راه باقی‌مانده برای ترسیم سایه‌ی آن‌چه از بین رفته است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *