در آستانۀ مدل‌های برهنه

کتابهای بارو - در آستانۀ مدل_های برهنه - گفتاری از محمدرضا اصلانی - دربارۀ منظومۀ اذن دخول از امین حدادی
کتاب‌های بارو ــ در آستانۀ مدل‌های برهنه ــ گفتاری از محمدرضا اصلانی ــ دربارۀ منظومۀ اذن دخول از امین حدادی: مدل‌­های مختلف از شهر نو گرفته تا برج‌­ها و آن مجموعه‌­های تجاری و مال­‌ها و... . اینها همه مدل هستند. مثل یک نود [nude] هستند. همان‌طور که آنها برهنه‌اند و [مدل برهنه] در واقع فضای خالی و پُر دارد دیگر، بلاخره وقتی نشسته این دستش اینجایش خالی است و آن دستش [حالتی دیگری دارد]، اینجا باز شیء است [و آن طرف] خلاء هست. درسته؟ چشم­‌هاش فرو رفته است، لب­‌هایش بیرون آمده، شکمش کمی بالاتر است، پاهاش و...تمامی اینها داخل و خارج [دارد] اما نود و برهنه است. کاملاً برهنه است. در مقابل شما ایستاده. تو هم در آستانه­‌ا‌­ش ایستاده­ای. همان‌طور که یک نقاش در آستانه­‌ی نود ایستاده است؛ درونِ آن نیست. این چگونه عمل می‌­کند؟ متوجه‌ی چه مسأله هست؟

گفتاری از محمدرضا اصلانی
دربارۀ منظومۀ اذن دخول از امین حدادی

 

گفتار حاضر بخشی از جلسه‌­ای است که در ۲۴ اسفند ۱۴۰۳ در مؤسسۀ «خونه­‌کارِ دگره» در تهران برگزار شد. در این نشست، با عنایت محمدرضا اصلانی، فرصتی پدید آمد تا اعضای کارگاه «رسیدن به سینما» در کنار او در بابِ منظومۀ اذن دخول از امین حدادی (بارو، ۱۴۰۲) به گفت‌و‌گو و خوانش جمعی بپردازند. آنچه می‌­خوانید و می‌شنوید صرفاً با هدف مستندسازی و گفت‌­وگوی میان شعر و اندیشه منتشر می­‌شود. ـــ آنچه در علامت [ــ] آمده در پیاده‌سازی اضافه شده است.

album-art
۰۰:۰۰

 

محمدرضا اصلانی: خیلی مباحث خوبی را مطرح کردید و اصلاً همین نشانه­‌ی هوشمندی جمعی است که دارد کار می‌کند و دارد فکر می­‌کند؛ این خیلی مسأله است؛ و این شعرها هم جدا از مباحثی که در این دوران مطرح شده نه تنها نیست بلکه در خود متن این مباحث می‌تواند یکی از وجوه­ش باشد واقعاً.

در واقع شما کاری که کردید این است که با یک «تصویر» مواجه شدید؛ با چیزی که کاملاً تصویر دارد و تمام این صحنه­‌ها و شعرها، شما با تصویر تمامِ این صحنه‌­ها مواجه شدید. بنابراین مواجه شدن با تصویر و آن را به «تصویرِ کلامی» تبدیل کردن، کار سختی است. کاری نیست که بتوانیم چیز بکنیم…چون این یک ترجمه­‌ی تصویرِ پلاستیک‌­داشته­­‌ای  است که حالا به یک تصویر پلاستیک‌­داشته در کلام به یک پلاستیسیته‌­ی دیگرگون تبدیل بشود؛ [در واقع] ترجمه نشود بلکه خودش باشد. این کار را شما تا حدود زیادی موفق شدید. در واقع [در زیارت­نامه‌­ی برج میلاد] ما دیگر تصویرِ «برج میلاد» را نمی­بینیم بلکه «تصویرِ کلام» شما را می­بینیم. البته من ترجیح می­‌دادم که بعد از زیارت­نامه‌­ی شهر نو، شعر زیارت­نامه­‌ی برج میلاد را بگذارم، چون این دو شعر هم ارتباط دارند و بقیه در یک مسیر دیگری هستند و این دو با هم در ارتباط‌­اند؛ هر دو [شهر نو و برج میلاد] در واقع یک هرزگی دیگری دارند. این هرزگی هر دو، سَمبلیکمان [symboliquement: به نحو نمادین] دو «زمان» را کاملاً بهم وصل می­‌کند ولی پیشنهاد احمقانه­‌ای است برای اینکه پیشنهاد چیز بی‌­معنایی است. اصلاً از پیشنهاد دادن بدم می‌­آید مثل […] ولی به هر حال در مقابل یک تصویر در واقع با یک چیز تصویری مواجه شدید. شهر پر از تصویر است. مکان­‌هاش هم پر از تصویر است. یک وقت هست که شما با خیال خودتان تصویر ایجاد می‌­کنید، یک وقت هست که…اما اینجا یک موضوعی است که شما در مقابل خودتان قرار دادید؛ موضوع قرار دادید به کلی سر جای خودش. مثل مدلی که از آن طراحی می­‌کنید. شما یک مدلی دارید که از آن طراحی کردید. از یک مدل بی‌­نهایت می‌­شود طراحی کرد. طراحی­‌هایی که از مدل­‌ها شده در نقاشی‌­ها کدام است؟ شما مدوناهای [تمثال­‌های مریم] بسیار دارید یا چندین زیبای خفته مثلاً طراحی شده یا مدل­‌هایی که نقاشان امپرسیونیست طراحی کرده­‌اند؛ اینها همه مدل‌­اند در واقع. شما با مدل کار کرده‌­اید. برخلاف دیگر شاعران که کمتر با مدل کار می­‌کنند و بیشتر با خودشان، با مفاهیم خودشان… یعنی در واقع حس­‌های خودشان را دارند بروز می‌دهند؛ شما با یک مدل کار کردید. این خودش یک چیز جالبی است که البته این کار را سپانلو به یک معنای دیگری کرده او هم با یک مدل کار کرده یا مثلاً خود من در بر تفاضل دو مغرب با دو مدل، با دو شهر کار کردم ولی سپانلو نتوانسته این مدل را به «زبان» تبدیل کند بلکه به یک «روایت» تبدیل کرده. زبان نیست، روایت است. با تمام اینکه وزن و همه­‌ی اینها را دارد. ولی شما وزنِ آزاد دارید در حالی که او وزن کاملاً عروضی دارد حتی؛ اما او نتوانسته این [مدل] را به زبان تبدیل کند. تصاویر او زبانیک نیست. تصاویر او در واقع گزارش از یک مدل است. از مدل «گزارش» داده. و چون گزارش می‌­دهد، در واقع فقط حس خودشان را چون به آن الصاق کرده، نوستالژیک شده. گزارش داده با حس خودش. این نوستالژیک است. اما اینجا شما این مدل را به «زبان» تبدیل کردی. این خودش خیلی مسأله است.

فقط چیزی که اتفاق می‌­افتد این است که خود مدل فی­‌نفسه برهنه است. شما بای نود [by nude]  کار کردی؛ درسته؟ با مدل برهنه [تهران] کار کردی ها؟ برج میلاد یک مدل برهنه است. این مدل برهنه را طراحی کردی درسته؟ خب این مدل، استعارۀ ذهنی دارد اما خودش استعاره نیست. منم که او را استعاره می­‌کنم ولی او استعاره نیست. چون خودش به تنهایی مستقر و مستقل است. استعارۀ یک شهر است. درسته. کاملاً این مدل حتی آن را بخوابانی هم، [باز] استعاره­‌ی یک شهر است؛ ایستاده هم باشد باز استعاره­‌ی یک شهر است. یک شهری که در واقع بیشتر شهوانی است تا استقرار قدسی داشته باشه. مثلا به هیچ­‌عنوان در برج شهیاد [آزادی] استقرار شهوانی نمی‌­بینید. اینجا در این  استعاره‌ی شهوانی می­‌بینیم. اما این وقتی با آن مواجه می‌­شویم، اکنون کلامت کجاست؟ کلمات آیا در درون استعاره‌های لفظی خودش را بروز می‌­دهد یا در استقرار لفظی خودش؟ همان‌طور که این در استقلال نود [nude] بودن و برهنه بودنش خودش را مطرح می­‌کند. جاهایی که شما می‌­روید به سوی استعاره­‌های لفظی آنجا از این طراحی نود (مدل برهنه) خارج می‌­شوید. [انگار] سراغ طراحی با لباس رفتی. توجه می‌کنی؟

امین حدادی: بله کل داستان هم همین­‌جاست. خیلی سخت است.

اصلانی: آری خیلی سخت است ولی اینها به معنای ضعف مسأله نیست، ها! این یک نوع [مسألۀ] کارکردها است. یعنی پیدا کردن ذات مسأله است. یعنی در واقع آن انتولوژی [ontologie: هستی‌شناسی] قضیه است. انتولوژی قضیه کجاست؟ یعنی شما دارید از یک نود طراحی می‌­کنید اگر آن را لباس بپوشانید، دیگر نود (مدل برهنه) نیست؛ یک چیز دیگر است و استعاره‌­ی لباس پوشاندن است. یک کمی زیادی رفتی در استعاره. در واقع [شعر] باید بتواند خودش، برهنه، خودش را مطرح کند. برهنگی مطرح بشود. این برهنگی قدرت زبان را آشکار می­‌کند. زبان در برهنه بودنش بسیار قدرتمند می­‌شود. در [استعاره]بودنش، زیبا می‌­شود اما قدرت ندارد. لطافت دارد اما قدرت یک جای دیگر است. این دو تا مسأله است.

در کار تو دقیقاً به نظرم باید بهش توجه کنی. شما با مدل­‌های شهری کار کردی. مدل‌­های مختلف از شهر نو گرفته تا برج‌­ها و آن مجموعه‌­های تجاری و مال­‌ها و… . اینها همه مدل هستند. مثل یک نود [nude] هستند. همان‌طور که آنها برهنه‌اند و [مدل برهنه] در واقع فضای خالی و پُر دارد دیگر، بلاخره وقتی نشسته این دستش اینجایش خالی است و آن دستش [حالتی دیگری دارد]، اینجا باز شیء است [و آن طرف] خلاء هست. درسته؟ چشم­‌هاش فرو رفته است، لب­‌هایش بیرون آمده، شکمش کمی بالاتر است، پاهاش و…تمامی اینها داخل و خارج [دارد] اما نود و برهنه است. کاملاً برهنه است. در مقابل شما ایستاده. تو هم در آستانه­‌ا‌­ش ایستاده­ای. همان‌طور که یک نقاش در آستانه­‌ی نود ایستاده است؛ درونِ آن نیست. این چگونه عمل می‌­کند؟ متوجه‌ی چه مسأله هست؟

حدادی: بله. به جای آنکه مهابت آن برهنگی را نشان بدهی، کلام و استعاره اینجا شروع می‌­کند به پوشاندن…

اصلانی: در واقع اینجا توانسته­‌ای با کلام آن را نشان بدهی یعنی به کلام تبدیل­ش کردی و این حرفی، شکی درش نیست خیلی هم درست است، خیلی هم خوبه واقعاً من خیلی ستایش می­‌کنم این موضوع را و برای من ستایش­‌انگیز است. یعنی در واقع زبانت، زبان سالمی است. زبان تزئین­‌شده نیست. در واقع سلامتِ زبان سرجای خودش خیلی چیز هست. اما وقتی می‌­روی به سوی استعاره مثل این است که در واقع ما این نود را رنگ روغنی کردیم نه اینکه خود نود (مدل برهنه) را دیده باشیم. آن را لباس پوشانده‌­ایم نه اینکه نود باشد، برهنگی­ش…

یکی از حاضران [مهران یاراحمدی]: گاهی این اتفاق رقم می­خورد در شعر…

اصلانی: بله رقم می‌­خورد من نمی­‌گویم استعاره است. واقعاً خیلی نزدیک و خیلی درست است. در واقع کار تو این است که خیلی خوب توانسته‌­ای یک تصویر حجیم را به یک تصویر غیر حجیم بدل کنی. این خودش خیلی مسأله است. چون آنها حجم دارند همه. کما اینکه نقاش هم با نود  همین کار می‌­کند. چون نود حجم دارد ولی نقاش کاری که می­‌کند، روی صفحه کاغذ است. حجمی ندارد و تخیلی از حجم را ایجاد می­کند درسته؟ این کار را شما کردی خیلی هم درسته به همین جهت زبان درست است، زبان سر جای خودش است، زبان سلامت دارد، زبان نفوذ دارد و تمام اینها… و خودش را مدیونِ نودش نمیکند، مدیون مدل­ش نمی‌­کند. زبان مدیونِ مدل نیست این خیلی مسأله مهمی است اما نود، نود است و یک مدل لباس‌­پوشیده هم یک مدل لباس پوشیده است. تمام اینها برهنه‌­اند. چون آن مراکز و مال­‌ها [نامکان­‌ها] به قدری برهنه‌­اند که آدم حتی گاهی اوقات بدش می‌­آید. تنها جایی که نود نشده هنوز شاید برج آزادی است. نود نیست. یک صلابت مجسمه­‌واری دارد. یک­جور لباس­‌پوشیده است به نظرم.  اما آنهای دیگر دیگر نود هستند و خیلی برهنه­‌اند و تهران اصلاً رفته به سوی برهنه شدن برخلاف دوران آن شاعر قبلی [م.ع سپانلو] که تهران پوشیده بود؛ تهران الان برهنه شده است. و تو تمام وقاحتِ برهنگی­ش را می­بینی. به همین جهت شعرت از یک نظرهایی به بودلر خیلی شبیه شده است. یعنی شعرِ بودلرین [baudelairien: بودلری] است. اصلاً این مجموعه شعر [منظومۀ اذن دخول] مجموعۀ بودلرین است مثل ملال پاریس دقیقاً در آن فضا جلو می‌­رود و این خیلی هم خوب است برای اینکه ما نداریم این را. اصلاً اتفاق نیافتاده و چیز نشده… مثلاً من خودم یک سعی‌هایی کردم و فلان و اینها… حالا آن‌ها مسألۀ ماهاست… حالا آن‌ها یک مسأله دیگر است و یک جای دیگر می‌رود. ولی این «بودلرین بودن» خودش خیلی مسأله است که ما احتیاج داریم بهش. لازم است که ما به این سو برویم. ببینیم این برهنگیِ وقیح را و با آن مواجه بشویم و در عین حال این برهنگی وقیح را هم ستایش کنیم و هم وقاحتش را ببینیم. هر دوی اینها را با هم ببینیم همان کاری که بودلر می­‌کند. بودلر این کار را در امر شهر می­‌کند.

به هر حال من با امین [امین اصلانی] هم که صحبت می­کردم، هر دو موافق بودیم که یکی از سالم­‌ترین کتاب­‌های شعری است که در این روزها وجود دارد. بقیه تصنع درش خیلی زیاد است و اغلب دچار این تصنع هستند یا اغلب دچار نه زبان­ورزی که موضوع‌ورزی هستند. موضوع­ورزی با زبان‌­ورزی فرق دارد. این [کتاب] زبان‌­ورزی نمی‌کند چون ­­موضوع­­‌ورزی هم نمی­کند، این [منظومه اذن دخول] در مرز این­ دو خیلی خوب خودش را نگه‌ ­می‌­دارد و خیلی درست است به نظرم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *