کشف ایران؛ تقی ارانی و جهان‌وطن‌گراییِ رادیکال او

reference: https://nashreney.com/product/%DA%A9%D8%B4%D9%81-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/
نقد کتاب: کشف ایران؛ تقی ارانی و جهان‌وطن‌گراییِ رادیکال او ــ متن نقد از زاگرس زند: نویسنده که استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک بوده و محقق تاریخ سیاسی معاصر، با سلیقه‌ی روشنفکری ــ جامعه‌شناختی و رویکرد پسامدرن و گلوبالیستی و نقد ناسیونالیسم و ملی‌گرایی به تاریخ معاصر و روشنفکران می‌نگرد. او به ملی‌گرایی و تجدد ایرانی نیز با همین عینک می‌نگرد و از میان آنها ارانی را نزدیک‌تر به ایده و آرمان خود یافته و با بزرگنمایی و اصرار کوشیده از یک جوان سیاسی انقلابی شیمی‌خوانده‌ی ۳۵ساله، با چند کتاب در شیمی و علوم دقیقه و طبیعی و چند مقاله درباره زبان فارسی و آذربایجان و هویت ملی و نقد پانترکیسم (که البته بعدها از ارتکاب آنها هم توبه کرد و در پی جبران برآمد!) و مقالات سیاسی در آلمان و سرمقاله‌هایی علمی ــ ماتریالیستی برای مجله دنیا، چهره‌ی یک «روشنفکر ــ نظریه‌پرداز ــ نابغه ــ قهرمان ــ فیلسوف ــ دانشمند ــ آینده‌پژوه ــ مظلوم ــ شهید» بسازد که همزمان «وطن‌پرست» و «جهان‌گرا» هم بوده!

کشف ایران؛ تقی ارانی و جهان‌وطن‌گراییِ رادیکال او
علی میرسپاسی، ترجمه‌ی رامین کریمیان، نشر نی، ۱۴۰۴

کتاب ۲۰۲۱ در امریکا چاپ شده با ۶ فصل و در ترجمه، اصل کتاب حدود ۲۳۰ صفحه. عنوان اصلی کتاب نامناسب و غلط‌انداز است؛ «کشف ایران». عنوان درست و مناسب همان عنوان دوم است: «تقی ارانی و …» . کشف ایران، یا کشف امریکا را به ذهن می‌آورد یا آن حرفِ بی‌حساب را که در بخشنامه‌ای به دستور رضاشاه پرشیا به ایران تغییر یافت و یا هذیان‌های امثال پورپیرار و سلیمی نمین را که استروناخ شبانه در تخت‌جمشید کتیبه میخی تراشید تا یک «ایران کهن» از زیر خاک بیرون بکشد! یا افاضات تازه را که ایران پس از ورود ناسیونالیسمِ مدرن «شناخته یا ساخته» شد. من منظور نویسنده را از «کشف ایران» می‌فهمم اما کاربرد آن درست نیست و اگر اصراری باشد برای جذابیت و کوتاه‌کردن عنوان و صنعت چاپ و فروش، مثلا باید این باشد: «کشف دوباره‌ی ایده‌ی ایران».

کتاب تحقیقی هدفمند و روشمند است بر اندیشه و زیست سیاسی ــ فکری تقی ارانی که بیشتر بر دوره‌ی رضاشاه و رخدادهای بین دو جنگ جهانی مربوط و منطبق است و ازاین‌رو به حلقه‌ی برلین و انجمن‌ها و نشریات ایرانیان در آلمان نیز پرداخته است؛ نیز به ورود و گسترش ناسیونالیسم و کمونیسم از اروپا به ایران و نقش روشنفکران. میرسپاسی در مقدمه‌ای مفصل به «ملی‌گرایی مدنی» و «اسطوره ایران آریایی»، بررسی اجمالی چند نظریه‌ درباره‌ی مدرنیته و ناسیونالیسم پرداخته؛ ازجمله علی انصاری، متین عسگری و ادیب‌مقدم.

نویسنده که استاد جامعه‌شناسی دانشگاه نیویورک بوده و محقق تاریخ سیاسی معاصر، با سلیقه‌ی روشنفکری ــ جامعه‌شناختی و رویکرد پسامدرن و گلوبالیستی و نقد ناسیونالیسم و ملی‌گرایی به تاریخ معاصر و روشنفکران می‌نگرد. او به ملی‌گرایی و تجدد ایرانی نیز با همین عینک می‌نگرد و از میان آنها ارانی را نزدیک‌تر به ایده و آرمان خود یافته و با بزرگنمایی و اصرار کوشیده از یک جوان سیاسی انقلابی شیمی‌خوانده‌ی ۳۵ساله، با چند کتاب در شیمی و علوم دقیقه و طبیعی و چند مقاله درباره زبان فارسی و آذربایجان و هویت ملی و نقد پانترکیسم (که البته بعدها از ارتکاب آنها هم توبه کرد و در پی جبران برآمد!) و مقالات سیاسی در آلمان و سرمقاله‌هایی علمی ــ ماتریالیستی برای مجله دنیا، چهره‌ی یک «روشنفکر ــ نظریه‌پرداز ــ نابغه ــ قهرمان ــ فیلسوف ــ دانشمند ــ آینده‌پژوه ــ مظلوم ــ شهید» بسازد که همزمان «وطن‌پرست» و «جهان‌گرا» هم بوده! ارانی شیمی‌ خوانده بود و روشنفکر چپ بود و مانند دیگر آذربایجانی‌ها، ایران‌دوست نیز بود. در جوانی به برلین رفت و در چاپخانه کار می‌کرد و دستیار فردریش رُزن و علامه قزوینی شد در چاپ متون فارسی و با حلقه‌ی برلین و کمیته‌ی ملیون (تقی‌زاده و پورداود و ایرانشهر و قزوینی و جمالزاده) و نشریات آنها (کاوه و رستاخیز) آشنا شد و ناسیونالیست شد. همزمان که دانشجو شد با رفقای کمونیستش (اسدی و علوی و اسکندری) فرقه (جمهوری انقلابی ایران) درست کرد (۱۳۰۴) و بیانه‌ی شدید ضد دیکتاتوری رضاشاه صادر می‌کردند؛ سپس که بی‌پول شده بود و در آستانه‌ی اخراج، از وزارت جنگ رضاشاه کمک‌هزینه تحصیلی گرفت و دکتری شیمی را به پایان رساند و پس از خروج / اخراج از آلمان به جای زندان (با توجه به جو آن زمان) راهی مدرسه‌ی عالی نظام شد تا استاد شود! کمونیست شده بود و منتقد ناسیونالیسم. اما حمایت شد تا چندین کتاب علمی برای مدرسه و دانشگاه تدوین کند و مجله‌ی دنیا (اولین مجله‌ی چپ در ایران) را راه بیندازد و مدیر آموزش وزارت صنعت شود و به همایش علمی در برلین فرستاده شود و در برگشت پنهانی به مسکو برود! اما همزمان با رفقایش (اسکندری و علوی و طبری و …) حزب زیرزمینی کمونیستی را نیز داشته باشد و برای یک انقلاب بلشویکی خلق‌های در زنجیر نقشه بکشند و …! تا اینکه از شور به‌در می‌شود و لو رفته و دستگیر می‌شوند و ماجرای ۵۳ نفر که می‌دانید و حکم ۱۰سال حبس برای ارانی؛ که پس از دو سال از تیفوس درگذشت.

اما نویسنده کاملا منصفانه و بی‌طرفانه! نوشته:《دولت پهلوی “شتابزده”!! (یعنی باید صبر می‌کرد تا انقلاب کنند!) گروهی را به “ظن”!! (یعنی کلاً سوتفاهم بوده!) کمونیست‌بودن دستگیر کرد و مرام اشتراکی در “قانون امنیت ملی رضاشاهی” (یعنی من‌درآوردی و ظالمانه و نه قانونی و مشروع!) “جرم” (یعنی می‌بابست حق شهروندی و آزاد می‌بوده!) بود و با “شواهد اندک” (مثلاً باید فیلمی می‌بود یا توپ و تانک کشف می‌شد!) و “اتهام بی‌اساس” و ….》(ص ۱۰۰_۱۰۲، با تلخیص)
میرسپاسی از کشف و خنثی‌سازی و محکومیت و مجازات مهمترین و خطرناکترین فرقه‌ی معاصر ایران که با هدایت مسکو پیش می‌رفت و هر کشوری را می‌توانست زیرورو کند، ناراحت و ناراضی است و قانون و دادگاه که با وکلای مدافع (از جمله احمد کسروی) برگزار شده و گزارش‌ها و سخنرانی‌های طولانی ارانی و دیگران که ثبت شده را همه «طرف ظلم» و ارانی و کمونیستهای توطئه‌گر را «طرف مظلوم» جلوه داده است! شگفتا از این نگاه تاریخی و علمی! آیا این نگرش را به حساب طرفداری و سفیدشویی ارانی بگذاریم یا به حساب جانب‌داری از سوسیالیسم یا نقد ناسیونالیسم یا انتقام از استبداد رضاشاهی؟ یا همه؟!

نویسنده، هم‌دلانه، مهاجرت سریع ارانی از راست افراطی به چپ افراطی و جهان‌گرایی، و «فاسد و کهنه‌پرست و مرتجع» شمردن برخی ملی‌گرایان را و یکی‌انگاریِ ترقی و علم با کمونیسم ــ ماتریالیسم را، نشانه‌ی رشد و هوشمندی و آگاهی او دانسته (نک: فصل۴) و نیز پافشاری و علاقه‌ی زیادی دارد یک «چپگرا و جهان‌گرای رادیکال» را «معتدل و منطقی و وطن‌پرست» نشان دهد.(نک: فصل۵)

در فصل ششم که به نقد ارانی بر عرفان پرداخته، با نقد و رد گذرا و سطحیِ نظر استاد پورجوادی (در مورد نقد ایشان بر نظر ارانی)، از عرفان‌ستیزی و علم‌گراییِ ارانی دفاع کرده و آرای او و ماتریالیسم او را با آرا و ماتریالیسم هگل سنجیده و ارانی را در قامت یک فیلسوف درجه یک نمایانده است! آن‌هم در حوزه‌ای بسیار دشوار و پیچیده که نه ارانی تخصص و صلاحیت نظر داشته و نه میرسپاسی دارد. اما ظاهراً باید هرچه ارانی کرده و نوشته، درست و هوشمندانه و موجه باشد و حتی پورجوادی نیز در سطح فهم و نقد نظرات آن حکیم فرزانه نباشد که بتواند او را نقد کند یا از عرفان دفاع کند.

میرسپاسی در «سخن پایانی» چپ‌ها را با خواهش و ناصحانه به جهان‌وطن‌گرایی دعوت می‌کند که چرا دهه‌هاست از آن دور شده‌اند و به راست‌ها و ناسیونالیست‌ها به‌خاطر مخالفت با جهان‌وطن‌گرایی با خشم و طعنه می‌تازد و از اصلاح و هدایت آنها ناامید است! گویی یک موضعِ مخالفِ یکسان را گروهی خیرخواهانه و گروهی دیگر با جهل و کینه دارند!
این موضع جهان‌وطن‌گرایی را جعفر پیشه‌وری هم داشت و دیدیم کارش به کجا کشید! و زمانی‌که در نشریه آژیر نوشته‌ی بود: «دنیا وطن ما است»، مصدق چه پاسخ هوشمندانه‌ای به او داده بوده که: «اگر دنیا وطن همه است پس این جنگ و آدم‌کشی برای چیست؟ و اگر هر ملتی وطنی دارد، چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است… و می‌توان از طبقه رنجبر حمایت کرد، ولی از نظر سیاست، باید شئون ملت خود را حفظ کرد و تا روزی‌ که تمام ملل مرام واحد نداشته باشند و دخل و خرج عالم یکی نشده، هر مملکت باید از سیاستِ خاصِ خود پیروی کند.» (سیاست موازنه‌ی منفی در مجلس جهاردهم، کی استوان، ۱۳۲۹)
(مهر ۱۴۰۴)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *