اندیشیدن با ماشین
کتاب تازهمنتشرشدهای از انتشارات دانشگاه شیکاگو (نوشتهی دیوید بِیتس، استاد دانشگاه کالیفرنیا) نگاهِ نسبتا متفاوت و بدیعیست به داغترین موضوعِ این سالها: هوش مصنوعی و هوش طبیعی. اگرچه نویسنده با مروری بر ایدههای دکارت، هابز، اسپینوزا، کانت و لایبنیتز به کیفیتِ فلسفیِ بحث و با نگاهی به بابِج، لاولِیس، داروین و دیگران بر غنای زیستشناختی و انسانشناختی آن و در نهایت با بررسی کارهای تورینگ و دیگران و آنچه پس از جنگِ جهانی گذشته به جنبهی بحثاش در علوم کامپیوتر و اطلاعات عمق میدهد، تصور میکنم چشمگیرترین وجهِ کتابِ چهارصدصفحهای بیتس نگاهِ متفاوتاش به هوش مصنوعی و انسان و موقعیت ایندو در برابر یکدیگر است.
خلاصهی ایدهی نویسنده ظاهرا این است: انسان از نظرِ بیولوژیک قرار نبوده موجود یگانه و ویژهای باشد؛ در ادامهی تحولاتِ تکاملی یکی بوده پس از پیشینیان و در همان مسیر. با این حال یکچیزِ منحصربفرد، زمینهسازِ تفاوتی کلیدی شد: تواناییاش در مصنوعیت یا برساختگی؛ همان artificiality. به تعبیر یکی از منتقدان، و با طعنه به همان مفهومِ مشهور (و البته کمی هجو و بیمعنایی) که گیلبرت رایل برای ایدهی دکارت به کار برد و دوگانگیِ او را به شبح در ماشین (ghost in the machine) تشبیه کرد، میتوان با تکیه بر تحلیل نویسنده، موقعیت ذهن انسان را به «مصنوعساز در ماشین» تشبیه کرد. مغزِ انسان کماکان ماشینی بیولوژیک در نظر گرفته شد با این تفاوت که یک مصنوعساز درون خود دارد.
یک خصوصیت که همانا توانایی در ساختِ وسائلیست که ذرهذره ماهیت تکنولوژیک (در معنای وسیعِ کلمه) پیدا کرد، رفتهرفته پیچیدهتر شد و توانست انسان را به فراتر از امکانات و چارچوبِ بیولوژیکاش ببرد، کارهایی را سریعتر، راحتتر و در مقیاسی گستردهتر انجام دهد و در قدمهای بعدی کارهایی ماهیتا ناممکن را ممکن کند. این زاویهی نگاه دقیقا همان وجهِ بدیع نگاه نویسنده است: تاریخِ انسان به هوش مصنوعی نمیرسد، بلکه خصوصیات نوروفیزیولوژیکِ او امکانِ مصنوعسازی را در سطحی پدید میآورد که این تکخصوصیت تاریخچه و شاید سرنوشت خود انسانِ بیولوژیک را تغییر داد و به او -در جهان- ماهیتی متفاوت، متمایز و در نهایت یگانه داد. نامِ وارونهی کتاب از همین منظر انتخاب شده: تاریخچهی مصنوعیِ هوشِ طبیعی. این کتاب، به یک معنا، تاریخچهی تصنع (artifice) است.
آنچه دربارهی کتاب خواندم و مروری گذرا نشان میدهد اثریست کمی فنی با مباحثی دقیق، البته نه راحتخوان اما نه آن اندازه دشوار که فقط برای اهل فن مناسب باشد. در انتهای کتاب -شاید به ناچار- به نصیحتکردنهایی میافتد که کلیشهای و احتمالا بیخاصیت است: که انسان لازم است موازنه میانِ آنچه تکنولوژی برای او میسر میکند و کنترل بر آن را حفظ کند؛ نصیحتی بسیار گوشنواز که نه راهِ ملموس و معقولی برایش پیشنهاد شده و نه واقعا امیدی به تحققاش میرود.
مهمترین خاصیتِ کتابهایی از این دست، دادنِ تصویری چندلایه، تاریخی و یکدست از موضوعیست که در نگاه عجولانه و سرسری ممکن است هراسآور و فهمناشدنی به نظر آیند.
علی صدر
آذرماه ۱۴۰۳