کلمات مدفون
هان کانگ و پیچیدگی ترجمه
نویسنده: جیانگ فن
مترجم: ساناز تولائیان
نسخههای انگلیسی آثار هان بسیار مورد توجه قرار گرفته است. آیا این ترجمهها به اصل وفادارند؟
ترجمههای ادبی چقدر باید به معنای دقیق تحتاللفظی باشند؟ ناباکف که به سه زبان مسلط بود و به دو زبان از سه زبان موردنظر مینوشت، معتقد بود خنثیترین و خامترین ترجمههای تحتاللفظی هزاران بار از عبارتهای بازنویسیشدهٔ صیقلخورده و زیبا، مفیدتر است». از سوی دیگر، بورخس معتقد بود مترجم نباید به دنبال کپی کردن متن باشد، بلکه باید آن را [در زبان مقصد] ارتقا بخشیده و غنیتر کند. بورخس اصرار داشت که «ترجمه یک مرحلهٔ پیشرفتهتر در تمدن است، یا ـــبسته به ترجمهای که با آن مواجه میشویدـــ مرحلهٔ پیشرفتهتری از نوشتن است». (او این سطر را به فرانسه، یکی از چند زبانی که میدانست، نوشته است.)
در سال ۲۰۱۶، گیاهخوار[۱] اولین رمان کرهای بود که جایزهٔ بینالمللی بوکر را برای نویسندهاش، هان کانگ، و دوبرا اسمیت[۲]، مترجمش، به ارمغان آورد. در جهان انگلیسیزبان، اسمیت، که آن زمان یک دانشجوی دکتری ۲۸ساله بود و تنها شش سال قبل یادگیری زبان کرهای را شروع کرده بود، بسیار مورد تشویق قرار گرفت. علیرغم افزایش بیست برابری نسخههای چاپی کتاب که در اولین انتشار در سال ۲۰۰۷ موفقیت نسبتاً کمی داشت، در رسانههای کرهای زبان، غرور ملّی منعکسشده در پیروزی هان خیلی زود تحتالشعاع اتهامات ترجمهٔ اشتباه قرار گرفت. با وجود آنکه هان نسخهٔ ترجمهشده را خوانده و تأیید کرده بود، هافینگتون پست کره اظهار داشت که این ترجمه کاملاً «مردود» است. اسمیت در دفاع از خودش در نمایشگاه بینالمللی کتاب سئول گفت: «من فقط بهخاطر وفاداری بیشتر [به متن] به خودم اجازهٔ خیانت دادم».
خوانندگان آمریکایی وقتی متوجه این جنجال خبری جالب شدند که لسآنجلس تایمز نوشتهای به قلم چارس یون[۳]، مدرس کرهای-آمریکایی دورههای ترجمه در سئول در سپتامبر سال گذشته منتشر کرد. مقاله بحثی را که یون اولینبار در ماه جولای در مجلهٔ اینترنتی Korea Exposé مطرح کرده بود، بسط میداد. یون مینویسد که «اسمیت چیزی به سبک متواضع و خنثی[۴] هان، افزوده و آن را با قیدها و حروف اضافه و دیگر کلمات تأکیدی که در اصل وجود ندارند، میآراید». این [دخل و تصرف در متن] صرفاً یک یا دو بار اتقاق نمیافتد، بلکه تقریباً در هر صفحه تکرار میشود. یون اضافه میکند که این مثل آن است که ریموند کارور تلاش کرده باشد شبیه چارلز دیکنز به نظر برسد. به نظر یون، این صرفاً مسئلهٔ دقت و صحت نیست، بلکه به خوانایی فرهنگی نیز مربوط است. کرهٔ جنوبی سنت ادبی غنی و متنوعی دارد و تاریخ متأخر آن عمیقاً با غرب و به ویژه ایالات متحده آمیخته شده است. با این همه، آثار کمی از ادبیات آن در جهان انگلیسیزبان به موفقیت دست یافتهاند و این کشور، علیرغم حضور گستردهاش در سرخط خبرهای آمریکایی، مانند همسایگان بزرگترش، چین و ژاپن، به کنه تصور عامه راه نیافته است. به نظر میرسید که هان کانگ میتواند این خلأ را پر کند یا لااقل شروع خوبی برای پر کردن این خلأ باشد. اما اگر موفقیت او حاصل ترجمهٔ نادرست اثرش بوده، واقعاً چقدر توانسته این امر را محقق کند؟
گیاهخوار[۵] ساختاری افسانهوار دارد. تمرکز متن بر خودتخریبی واضح و سرسختانهٔ یک بدن انسانی است. این بدن متعلق به زن خانهداری است که یئونگ هی[۶] نام دارد و توسط شوهرش، آقای چوئنگ[۷]، «از هر لحاظ کاملاً عادی» توصیف شده است. بهچشم آقای چئونگ که در زندگی کاملاً میانهرو و متوسط است، این بخشی از جذابیت اوست. او میگوید: «شخصیت منفعل این زن که نمیتوانستم طراوت و جذابیت و یا چیز خاص دیگری را در آن تشخیص دهم، تا حد زیادی بابِ روحیهٔ من بود». اما آقای چئونگ یک چیز را در مورد همسرش واقعاً قابل توجه میداند، اینکه از پوشیدن سوتین بیزار است و معتقد است که سینههایش را فشار میدهد. او از پوشیدن سوتین حتی در جمع و مقابل دوستان همسرش امتناع میکند، اگرچه، به گفتهٔ آقای چئونگ، همسرش سینههای خوشفرمی که شاید ظاهراً «بدون سوتین» مناسب باشد، ندارد. آقای چئونگ این را مایهٔ شرمساری میداند.
یک روز صبح آقای چئونگ متوجه میشود که همسرش دارد بستههای گوشت یخچالشان را دور میریزد. او به آقای چئونگ میگوید که گیاهخوار شده چون خواب دیده است. اگر تا پیش از این میتوانست همسرش را «غریبهای» تصور کند که غذا میپخت و خانه را مرتب نگه میداشت، الآن احساس شرم و خیانت برش میدارد. آقای چئونگ بیدرنگ با این گستاخی تحریک میشود و سعی میکند بهزور با همسرش سکس کند. زور او میچربد و یئونگ هی تسلیم میشود. بیواکنشیِ خاموشِ همسرش بهچشم او تصاویری از کرهٔ اشغالشده را تداعی میکند: «گویی او زن “تسلیبخش”[۸]ی بود که برخلاف میلش به داخل کشیده شده و من آن سرباز ژاپنی بودم که خدماتش را مطالبه میکنم.»
تصمیم یئونگ هی برای نخوردن گوشت بهچشم تمام اعضای خانواده ـــبهویژه پدرش که یک کهنهسرباز جنگ ویتنام است و تمایلات خشونتآمیزش نشاندهندهٔ آسیبهای میدان جنگ استـــ در حکم طعنهای وحشتناک است. (بیش از سیصدهزار سرباز کرهای [در جنگ ویتنام] در کنار سربازان آمریکایی خدمت کردند). طی یک شام خانوادگی، که بهعنوان جلسهای برای پادرمیانی ترتیب داده شده بود، پدر تلاش میکند تکهای از گوشت ترش و شیرین (مَلَس) خوک را بهزور به حلقوم دخترش حقنه کند. یئونگ هی در پاسخ و درحالیکه تمام خانواده وحشتزده تماشا میکنند، مچ دست خود را میبُرد و آخرسر او را به بیمارستان روانی منتقل میکنند.
تقریباً در انتهای کتاب، این-هی، خواهر بهظاهر متعارفتر يئونگ هی، به ملاقات او در بیمارستان میرود. سه سال از شام خانوادگی گذشته و این-هی پی برده که نقش او بهعنوان دختر ارشد و سختکوش و از خودگذشتهٔ خانواده نه نشانهٔ بلوغ که نشانهٔ ترس بوده است. درواقع تاکتیکی بوده است برای بقا. یئونگ هی در بیمارستان تحلیل رفته و وزنش به سی کیلو رسیده است. او از حرف زدن یا غذا خوردن به هر شکلی خودداری ورزیده و بیشتر وقتش را مصروف تقلید از درخت کرده است: ایستادن روی دستها و آفتاب گرفتن. هان کانگ گفته است که شخصیت یئونگ هی را از جملهای از یی سانگ شاعر مدرنیست اوائل قرن بیستم که آثارش در دوران استیلای ژاپن بر کره بهشدت سانسور شد الهام گرفته استــــاو در آثارش خشونت و آشفتگیهای ناشی از امپریالیسم را متذکر میشود. یی عقبنشینی کاتاتونیک[۹] را بهعنوان نشانهای از سرکوب توصیف کرده و نوشته است:«من معتقدم که انسان باید گیاه باشد».
اگر یی سانگ با آسیبهای جمعی استعمار درگیر بود، هان بر رنجهایی شخصیتر و صمیمیتر تمرکز میکند، اما نوشتههای او [هان] نیز ریشه در تاریخ کره دارد. این همان چیزی است که به گفتهٔ چارس یون، ممکن است در ترجمه گم شود. او مینویسد: «یکی از دلایلی که خوانندگان غربی بسیاری از داستانهای معاصر کرهای را ناخوشایند میدانند، انفعال راویان آن است». وانگهی، اسمیت بر «درگیری و تنش» تأکید میکند که اثر هان را برای خوانندگان غربی جذابتر از یک ترجمهٔ وفادار به متن میکند. مثلاً وقتی یئونگ هی به سؤالی از سمت شوهرش بیاعتنایی میکند، شوهرش در ترجمهٔ تحتاللفظی یون میگوید: «انگار اصلاً صدایم را نشنید». در ترجمهٔ ادبی اسمیت، شوهر تأکید میکند که او «پاک نسبت به بازجوییهای مکرر من بیاعتنا بود».
آنچه یئونگ هی را به شخصیتی تأثیرگذار تبدیل میکند پرخاشگریِ بیشتر و یا مبارزهای آشکارهتر نیست. به گیاهخوار باید بهعنوان تمثیلی از مقاومت آرام و پیامدهای آن نگریست. این کتاب همچنین کاوشی تأملبرانگیز در فرهنگ کره است که در آن مسائل مربوط به عاملیت و انطباق بازتاب یافته است. اینها مسائلیست که در کانون آثار هان قرار دارد.
هان کانگ در سال ۱۹۷۰ در گوانگجو زاده شد، شهری در استانی در نزدیکی دماغهٔ شبهجزیرهٔ کره، با جمعیتی حدود ۶۰۰هزار نفر در آن دوران. پدرش، هان سونگ وون، رماننویسی برجسته و برندهٔ جوایز ادبی زیادی بود (در دههٔ گذشته هان نیز بسیاری از آن جوایز را برده است). هردو برادر هان نیز نویسندهاند. پدرش علاوه بر نویسندگی معلم بود و خانواده بهدلیل شغل او مرتب جابهجا میشد. هان در دورهٔ کودکی در پنج مدرسهٔ ابتدایی مختلف درس خواند، و نوعی ثبات را در کتابها جستجو میکرد.
خانوادهٔ هان در سال ۱۹۸۰ که هان دهساله بود ـــکمی پس از آنکه چون دوهوان[۱۰]، ژنرالی ملقب به قصاب، قدرت را به دست گرفت و حکومت نظامی اعلام کردـــ گوانگجو را به مقصد سئول ترک کرد. تظاهرات مسالماتآمیز دانشجویان در گوانگجو با خشونت سرکوب شد:سربازان بهسوی معترضان و عابران آتش گشودند و با سرنیزه به آنها یورش بردند و ضربوشتمشان کردند. یک تشکیلات شبهنظامی، متشکل از دانشجویان و کارگران، از کلانتریهای محلّی سلاح به غنیمت گرفت و ارتش را مجبور به عقبنشینی موقت به حومهٔ شهر کرد. این رویداد که با کشتار میدان تیانآنمن چین مقایسه شده ۹ روز به طول انجامید و در آن دستکم دویست نفر و [بنا بر آمارهای غیررسمی] دوهزار نفر کشتار شدند (برآورد دولت تقریباً یکدهم آمارهای غیررسمی است). اگرچه خانوادهٔ هان در این کشتار کشتهای نداشت، نام زادگاهش برای او به استعارهای بدل شد از «همهٔ چیزهایی که بهطرزی جبرانناپذیر مُثله [۱۱] شد».
اَعمال انسانی[۱۲]، جدیدترین اثر هان که آن را هم اسمیت ترجمه کرده، داستان کشتار را روایت میکند. کتاب با یک پسر پانزدهساله به نام دونگ-هو[۱۳] آغاز میشود که منتظر بارانی طوفانی و بازگشت ارتش است، ارتشی که شهرِ او را با جنازهها انباشته و او را از بهترین دوستش جدا کرده است. دونگ-هو محض پیدا کردن دوستش بیرون میرود، اما معترضان به کارش میگیرند تا جنازهها را در یک ساختمان دولتی محلّی فهرست کند. (سردخانه پر شده.) در آنجا این پسر با حملهٔ حسابشدهٔ مرگ به جسم انسان روبهرو میشود؛ اینکه چگونه زخمهای باز زودتر پوسیده میشوند و اینکه چگونه انگشتهای پا همچون تودههای ضخیم زنجبیل ورم میکند و سیاهتر از سیاه میشود.
نوایی از سرود ملّی کرهٔ جنوبی، که در مراسم تشییع جنازهای بیرون ساختمان خوانده میشود، جستهگریخته به ساختمان راه پیدا میکند. وقتی دونگ-هو میپرسد که عزادارن چرا سرود ملّی میخوانند ـــ«مگر خود ملّت نبوده که آنها را کشته است؟»ـــ دیگران متعجب واکنش نشان میدهند. یکی درمیآید که: «شورشی، ژنرالها هستند. آنها هستند که قدرت را غیرقانونی قبضه کردهاند. سربازهای عادی از اوامر مقامات مافوق پیروی میکردند. چطور میتوانی آنها را ملّت بنامی؟» دونگ-هو پی میبرد که سؤالی که واقعاً مایل است بپرسد بسیار بزرگتر و انتزاعیتر استــــیا شاید مجموعهای از سؤالات دربارهٔ تداوم ظلم و معنای آزادی. این آگاهیِ او یادآور ادراک این-هی در گیاهخوار است که بقایش نه در آن پیروزی ظاهری، که برعکس آن بوده، چون با هزینهٔ ازدستدادن کرامتش به دست آمده است.
در فصل چهارم، پس از آنکه ارتش گوانگجو را بازپس میگیرد، دونگ-هو با دستهای بالا به نشانهٔ تسلیم، هدف گلولهٔ سربازان قرار میگیرد و کشته میشود. هر یک از فصلهای رمان بر یکی از افرادی تمرکز میکند که تحتتأثیر زندگی کوتاه او قرار گرفته است: دانشآموز دبیرستانی که بزرگ شده و سردبیری شده که وظیفهٔ سانسور حقایق کشتار را بر عهده دارد؛ دانشجوی کارشناسی که زندانی سیاسی میشود و درنهایت خودکشی میکند؛ دختر شاغل در کارخانه که فعال کارگری میشود؛ و مادر دونگ-هو که گویی تا ابد با خاطرهٔ مرگ پسرش تسخیر شده است. کتاب روایت «دومشخص مفرد» را به طرق مختلف میآزماید. هان با ضمیر «تو» در در سرتاسر متن بازی کرده، خواننده را در متن قرار داده و را در ویرانی آن شریکش کرده است.
برجستهترین فصل کتاب «دوست پسرک، ۱۹۸۰» است که بر جونگ-ده، همکلاسی دونگ-هو، تمرکز میکند؛ همان کسی که وقتی دو پسر به تماشای جمعیت بیرون رفتند بهضرب گلوله کشته شد. همان وقتی که دونگ-هو در سایهٔ ساختمانی چمباتمه زده بود و به پاهای دوستش نگاه میکرد که تکانتکان میخوردند، تلاشهای امدادی برای نجاتش به قتل چند نفر دیگر انجامید و آخرسر سربازان اجساد را کشیدند و بردند. داستان جونگ-ده توسط شبح او روایت میشود که به جسدش متصل است، و خون در همین زمان از بدنش تخلیه میشود، در پای کوه روبهرشدی از اجساد، کوهی همچون بادکنکی پژمرده که در شاخههای درخت گیر کرده است. همانطور که دونگ-هو زبان بدنهای مرده را به ما میآموزد، جونگ-ده تقلای روحی را شرح میدهد که مرگ جسمش را درک کرده است. روحهایی که یکدیگر را لمس میکنند اما نمیتوانند بهتمامی به هم متصل شوند، توصیف میشوند همچون «شعلههای غمگینی که دیواری شیشهای را لیس میزنند تا فقط بیصدا بلغزند و مغلوب هر مانعی شوند که در آنجا هست».
برخلاف دونگ-هو که سعی میکند خاطراتش را سرکوب کند و در شرم پنهان کند، جونگ-ده به گذشتهاش پناه میبرد تا از دیدن جسد متلاشیشدهاش بگریزد. در کتابهای هان، کسانی که از گذشتهٔ خود فرار میکنند محکوم به زیستنی بدتر از مرگاند. شخصیتهایی که ترسهای خود را در آغوش میگیرند، لااقل امید برای آزادی دارند. بازگویی داستان چنین خاطراتی دردناک است، اما در تشخیص این زخمها نوعی آرامش نیز هست.
در یادداشتی دربارهٔ ترجمهٔ اعمال انسانی که در مجلهٔ آنلاین Asymptote منتشر شده، دوبرا اسمیت شرح میدهد که چگونه با خواندن آثار هان «با تصاویر تیز و برّایی مجذوب میشود که از دل متن برمیآیند بدون آنکه مستقیماً توصیف شده باشند». او چند مورد از «افزودههای بسیار نادر» خود به متن را نقل میکند، ازجمله عبارت چشمگیر «شعلههای غمگینی که دیوار شیشهای را لیس میزنند». چارس یون در مقالهاش دربارهٔ گیاهخوار کار اسمیت را تحسین میکند اما در عین حال معتقد است این یک «آفرینش جدید [ادبی]» است. اسمیت معتقد است عباراتی که اضافه کرده، تصاویری هستند که «بهطرزی نیرومند از زبان کرهای القا شدهاند، تا جایی که گاهی خودم را مشغول جستجوی آنها در متن اصلی میبینم. [این اصطلاحات] آنقدر در ذهن من صریح و روشناند که متقاعد شدهام که جایی [در متن اصلی نیز] حاضرند».
این معمولاً آن چیزی نیست که از ترجمه انتظار داریم. شاید بتوان آن را با کار مشترک یک نویسنده و سه ویراستار مقایسه کرد. هان گفته که این روند برای او و اسمیت شامل رفت و برگشتهای زیادی بوده «مثل اینکه سرگرم یک مکالمهٔ بیپایان باشیم». این تداعیگر وسعت [و بیقیدی] تقلیدهای شاعرانهٔ رابرت لوول است (یون به تقلید از کاتای ازرا پاوند اشاره میکند). و با این حال، آنچه اسمیت توصیف میکند تأثیری است که هر نویسندهای امیدوار است بتواند بر خوانندهاش بگذارد: احساسی بهغایت ملموس که گویی تجربهٔ شخصیِ خواننده است که در متن منعکس شده. همچنین به نظر میرسد که این با هدف هان در مقام نویسنده نیز هماهنگ باشد. هان در سال ۲۰۱۵ دربارهٔ تجربهٔ شرکت در کارگاه ترجمهای در انگلستان نوشت که در آن اسمیت و دیگران تلاش کرده بودند یکی از داستانهای او را از کرهای به انگلیسی برگردانند. هان در مقالهای دربارهٔ آن تجربه خوابی را توصیف میکند که در طی آن مدت دیده بود. مینویسد: «کسی روی یک تخت سفید دراز کشیده بود و من بیصدا تماشاش میکردم» (این مقاله را هم اسمیت ترجمه کرده). گرچه چهرهٔ فرد خوابیده را پارچهای سفید پوشانده بود، میتوانست صدای کسی را که حرف میزد بشنود: «من باید الآن بلند شوم… نه، این خیلی صاف است» و «من واقعاً باید بلند شوم… نه… این خیلی آرام است»… و «من باید این تخت را ترک کنم… نه… این خیلی دستوپاگیر است». به نظر میرسد که هان ناخودآگاه به ما نشان میدهد که ترجمهٔ خوب موجودی زنده و در حال تنفس است که باید با توجه به شرایط خودش درک و از زیر پارچهٔ سفید بزرگ کشف شود. هان به یاد میآورد که «در جلسهٔ آن روز، همه از شنیدن خواب من لذت بردند (من به این نتیجه رسیدم که ممکن است کابوس کسی کسان دیگری را خوشحال کند)».
اعمال انسان با فصلی با عنوان «نویسنده، ۲۰۱۳» به پایان میرسد که دربارهٔ هان است. (این کتاب سال بعد در کره منتشر شد). در این فصل ما متوجه میشویم که دونگ-هو یک شخصیت حقیقی است که زندگیاش بهنحوی محونشدنی با زندگی هان تلاقی کرده است. هان در سال ۲۰۱۶ در مصاحبهای گفت که نوشتن دربارهٔ جونگ-ده و دونگ-هو آنقدر دردناک بوده که او اغلب در روز تنها سه یا چهار خط مینوشته است. او در کتاب توضیح میدهد که برای نوشتن دربارهٔ کشتار گوانگجو قصد داشته اسناد تاریخی را دقیق مطالعه کند اما به دلیل «خوابها» نتوانسته این کار را ادامه دهد. او در یکی از این خوابها با خبری دربارهٔ اعدام جمعی مواجه میشود و هیچ کاری از او ساخته نیست تا متوقفش کند. در خواب دیگری، به او یک ماشین زمان داده میشود و او بلافاصله تلاش میکند خود را به هجدهم مهٔ ۱۹۸۰ منتقل کند. شاید هر نویسندهای امیدوار باشد که ضمیر ناخودآگاهش نیز تا این حد به کارش گره بخورد. با این همه، خوابهای هان ـــجایی که شخصیتها ظاهر میشوند، انگار «از بطن شعلهٔ زیر خاکستر» جان میگیرند و به سطح میآیند، و همانطور که در مصاحبهٔ دیگری که اسمیت ترجمه کرده میگویدـــ پر و خیس از عرق و عذاباند؛ [خوابها] بازجوییهاییاند که او در آنها هم قربانی قصه است و هم شخصیت شرورشان. وحشت هان ممکن است با ترسهای یئونگ هی متفاوت باشد، اما هردو از همان مکان دهشتناک آمدهاند، از آن جایی که خاطرات وحشیگری بر جای میمانند و زندگیهای موهوم خود را میسازند.
هان در ماه اکتبر مقالهای برای نیویورک تایمز نوشت و دربارهٔ مشاهدهٔ بحران دیپلماتیک احتمالی که ممکن بود میان کرهٔ شمالی و ایالات متحد رخ دهد، از سئول صحبت کرد. او مینویسد:«هرچندگاهی رسانههای خارجی مینویسند که کرهٔ جنوبی رفتار مرموزی در قبال کرهٔ شمالی دارد. درحالیکه بقیهٔ جهان هراسزده به کرهٔ شمالی نگاه میکنند، کرهٔ جنوبی بهطرزی غیرعادی آرام است». هان اصرار دارد که «این فقط لایهٔ سطحی ماجراست: «ترس و تنشی که طی دههها انباشته شده، عمیقاً در ما تهنشین شده و خود را در جرقههایی گذرا نشان میدهد». پروژهٔ نوشتن، همچون ترجمه، برای هان یکجور کشف است: او باید این احساسات مدفون را نبشقبر کند و احساس عاملیت را هم به شخصیتهای داستانی و به کسانی که الهامبخش آنها بودهاند بازگرداند.
در کتاب سفید[۱۴]، اثر جدیدی که اسمیت ترجمه کرده و نوامبر در بریتانیا منتشر میشود، هان بر درد مادرش پس از ازدستدادن یک نوزاد دختر متمرکز شده و به کنش سوگواری میاندیشد. رنگ سفید [در کتاب] بهعنوان نمادی از مرگ، اندوه، تولد، و آفرینش هنری عمل میکند. هان چند صفحه از کتاب را خالی میگذارد. (این تداعیگر خواب او دربارهٔ ترجمه است، جایی که پارچهٔ سفید عباراتی را پوشانده و او سعی میکند کشفش کند). توضیح میدهد که «دلش میخواسته نوشتهاش مثل یک پماد سفید بر التهابی دردناک عمل کند یا مانند گاز استریل سفیدی باشد که روی زخم میگذارند». او بیش از هر چیز نیاز داشت دربارهٔ درد عمیق مرگ خواهرش بنویسد چون دیگر «پنهانکردن غیرممکن بود».
رئیسجمهور کرهٔ جنوبی، پارک گئون هه[۱۵] ـــ که پدرش پارک چونگ-هی[۱۶] یک نظامی قدرتمند و در زمان جنگ ویتنام رئیسجمهور بود و ماهها قبل از کودتای ۱۹۸۰ ترور شدـــ در ماه مارس به دلیل سوءاستفاده از قدرت از کار برکنار شد. این رسوایی کشور را تکان داد. هان در مقالهای که برای نیویورک تایمز نوشت به مجموعهای از تظاهراتها اشاره کرد که زمستان گذشته، پیش از آنکه پارکِ جوانتر از دفتر خود برود، در آنها شرکت کرده است. این یکی از بزرگترین تجمعات مردمی در تاریخ کرهٔ جنوبی بود. معترضان شمعها را به نشانهٔ تاریکیِ رو به افول فوت کردند. هان مینویسد: «ما فقط میخواستیم جامعه را از طریق اعتراض مسالمتآمیز شمعافروزی تغییر دهیم». این حرکت میتوانست از تخیل هان یا از خوابهای او الهام گرفته باشد. شعله چیزی گذرا و شکننده است که هم میتواند یادبودی برای مردگان باشد و هم راهی برای زندگی بگشاید.
[این متن در نسخهٔ چاپی نیویورکر در شمارهٔ ۱۵ ژانویه ۲۰۱۸ با عنوان «کلمات مدفون» چاپ شده است.]
کتابهای ترجمهشدهٔ هان کانگ به زبان فارسی تا امروز (۲۸ مهر ۱۴۰۳):
ـــ کتاب سپید، ترجمهٔ مژگان رنجبر، چترنگ
ـــ اعمال انسانی، ترجمهٔ علی قانع، چترنگ
ـــ گیاهخوار، ترجمهٔ مهلا سادات عرب، آناپنا
[۱]. The Vegetarian
[۲]. Deborah Smith
[۳]. Charse Yun
[۴]. منظور از خنثی، متنی به دور از پیچیدگی و کلمات اضافه است.
[۵]. نسخهای که توسط Hogarth چاپ شده است.
[۶]. Yeong-hye
[۷]. Mr. Cheong
[۸]. اصطلاح “Comfort Woman” اصطلاحی است که به زنانی اطلاق میشود که در طی جنگ جهانی دوم بهدست ارتش امپراتوری ژاپن به بردگی جنسی گرفته شدند. این زنان، عمدتاً از کشورهای کره، چین، فیلیپین و دیگر مناطق آسیایی بودند و برخلاف میل خود مجبور به خدمت در «ایستگاههای تسلیبخشی» یا فاحشهخانههای نظامی شدند. موضوع زنان تسلیبخش همچنان یکی از مسائل حساس و جنجالی در کشورهای آسیبدیده است، و بسیاری از بازماندگان و فعالان هنوز به دنبال عدالت و بازشناسی رنجهای این زناناند.
[۹]. عقبنشینی کاتاتونیک به حالتی از بیحرکتی شدید ذهنی و جسمی اشاره دارد که در آن فرد به محرکهای بیرونی واکنش نشان نمیدهد و ممکن است مدتی طولانی بیحرکت بماند. این یکی از ویژگیهای کاتاتونی است؛ وضعیتی که اغلب با بیماریهای روانی شدید مانند اسکیزوفرنی و افسردگی شدید یا تروما همراه است. در این حالت، ممکن است چنین به نظر برسد که افراد از محیط اطراف خود جدا شدهاند، ممکن است صحبت نکنند یا حرکت بسیار محدودی داشته باشند. کنارهگیری کاتاتونیک در ادبیات یا زمینههای نمادین میتواند نشاندهندهٔ یکجور واکنش روانشناختی به استرس و ظلم یا ضربهٔ شدید باشد، همانطور که در مورد یئونگ هی در گیاهخوار دیده میشود. او بهعنوان راهی برای مقابله با درد عاطفی عمیق یا احساس درماندگی به حالت کاتاتونیک عقبنشینی میکند.
[۱۰]. Chun Doo-hwan
[۱۱]. در متن از واژهٔ mutilate استفاده شده که در فارسی میتوان به مثلهشدن یا بیاندامشدن ترجمهاش کرد.
[۱۳]. Dong-ho
[۱۴]. The White Book
[۱۵]. Park Geun-hye
[۱۶]. Park Chung-hee
One thought on “کلمات مدفون هان کانگ”
بسیار عالی و روان و کامل . ممنون از شما