پرستانه‌ی کتاب، از کودتا تا انقلاب

reference: https://www.pinterest.com/pin/285697170090918210/
بی‌ستون بارو ــ پرستانه‌ی کتاب، از کودتا تا انقلاب ــ ابوذر کریمی: ‌‌امروز درک فضای سیاسی و بت‌انگاری غلوآمیزی که حول کتاب در فاصله‌ی کودتا تا انقلاب جریان داشت برای مخاطب فارسی‌زبان یا فعالان سیاسی ایرانی به‌غایت دشوار است زیرا پیش‌نیازها و بنیان‌هایی که آن حال‌وهوا را شکل می‌داد وجود ندارد. قریب به اتفاق هسته‌های مبارزه‌ی مسلحانه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ کارشان را از حلقه‌های مطالعاتی شروع کردند. شخصاً در گفت‌وشنیدی دوستانه با یکی از مبارزان مسلح دهه‌ی ۱۳۴۰ وقتی پرسیدم این طرز رادیکالیزه شدن مبارزه چه‌طور به نظرتان درست می‌رسید، این جواب را شنیدم که: «کتاب نبود. اگر کتاب بود ما می‌نشستیم کتاب می‌خواندیم.» و این زبان حال اغلب مبارزان مسلح دوران کودتا تا انقلاب است.

پرستانه‌ی کتاب، از کودتا تا انقلاب
آبذ

‌‌در حاشیه‌ی بحث‌هایی که بر سر سیاست باکتاب و سیاست بی‌کتاب این روزها جریان دارد انگاری وقتش است بابی در بت‌انگاری کتاب در دوران زمینه‌سازی انقلاب اسلامی باز کنیم. این یادداشت به این بحث‌ها نظر دارد و می‌کوشد روشن کند چرا هیچ‌یک از طرفین این دعوا توانایی نگرش صحیح به موضوع را ندارد.

‌در ترانه‌ی «معشوق» زویا زاکاریان، که می‌توان آن را بیانیه‌ی زن دراقلیت‌مانده‌ی طبقه‌ی متوسط از کودتا تا انقلاب دانست، عبارتی وجود دارد: «نکنه اسم حقیرم تو “کتابا”ی تو خط خورد». این‌جا «کتابا» هم می‌شود اشاره باشد به کتاب‌هایی که می‌نویسی هم می‌شود اشاره باشد به کتاب‌هایی که می‌خوانی. من این‌جا «کتابا» را مترادف کتاب‌هایی که می‌خوانی می‌گیرم. با این وصف ترکیب اضافی «کتابای تو» در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ هجری‌شمسی بیش‌وکم معنای مشخصی می‌دهد.

‌امروز اگر کسی بگوید «کتابای تو» ما دقیقاً نمی‌دانیم از چه مجموعه کتاب‌هایی صحبت می‌کند. هرکس ممکن است به مجموعه کتاب‌هایی علاقه‌مند باشد. اما در فاصله‌ی کودتا تا انقلاب قشر کتاب‌خوان کتاب‌هایی که می‌خواند مجموعه‌ای از ۱۰۰-۱۵۰ عنوان مشخص بود که خواندنشان شخص را در طبقه‌ی روشنفکر قرار می‌داد. بت کتاب در بستر انقلاب اسلامی از همین‌جا نشأت می‌گیرد.

‌زمینه‌ی بت‌انگاری کتاب تا حدی به ریشه‌های تاریخی بت‌انگاری نص مکتوب در فرهنگ ایرانی باز می‌گردد. این شکل از بت‌انگاری در میان متخصصان مشخصاً غیرمذهبی ادبیات فارسی هنوز مشهود است. در تفاوت میان نگرش ایرانی به نص مکتوب و نگرش یونانی به نص مکتوب می‌توان ریشه‌ی بت‌انگاری نص مکتوب را به دوران باستان در ایران بازگرداند. به‌طور خلاصه مواجهه‌ی پویا و فعال با نص مکتوب از آن‌گونه که در ریشه‌های فرهنگی غرب متداول بوده است در فرهنگ ایرانی وجود نداشته است. از دیرباز فرهنگ ایرانی منفعل و ایستا با نص مکتوب برخورد می‌کرده است. در این باره در مقدمه‌ی سلسله‌مقالات «سرچشمه‌های فانتزی در ادبیات کهن فارسی» توضیح مبسوط داده‌ام.

‌اما در فاصله‌ی کودتا تا انقلاب زمینه‌های تازه‌ای بر این بت‌انگاری دیرپا افزون گشت. بازتاب ایدئولوژیکی اندیشه‌های گوناگون که التفاتی از مذهب در تمام طرف‌های درگیر در گفتمان‌های بدیل پدید می‌آورْد عملاً با درک مدرن از دانش و مهم‌تر از آن ندانستن و میل به دانستن همراه نبود. این چه در میان ناسیونالیست‌های محافظه‌کار حاکم چه در میان جریان‌های رادیکال مخالف شاه وجود داشت.

‌اگر سلطنت‌طلب‌های امروز عَلَم مدرنیته یا مدرنیزاسیون برداشته‌اند و از میراث پهلوی در نوسازی ایران یا بنیان‌گذاری ایران مدرن سخن می‌گویند، سرسپردگان شاه در فاصله‌ی کودتا تا انقلاب خود چنین تصوری از رویکرد سیاسی خود نداشتند. هر قدر در این فاصله‌ی زمانی به انقلاب نزدیک‌تر می‌شویم سرسپردگان شاه را بیش‌تر باورمندان به یک اسطوره‌ی باستانی باز می‌یابیم تا پیروان یک جریان سیاسی پویا و روبه‌جلو.

‌کتاب مرکز منازعات ایدئولوژیک آن عصر بود. در میان رسانه‌های مرجع کتاب جنبه‌ی محوری داشت. تنها کتاب مربوط به مارکسیسم که در فاصله‌ی کودتا تا انقلاب از دستگاه ممیزی مجوز نشر گرفت «مارکس و مارکسیسم» نوشته‌ی آندره پیترز به ترجمه‌ی شجاع‌الدین ضیائیان و مقدمه‌ی حمید عنایت بود که انتشارات دانشگاه تهران منتشر کرد. اهمیت متن ایدئولوژیک و سمبولیستی‌ای مانند «ماهی سیاه کوچولو» را با تصویرگری فرشید مثقالی که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرد، در این بستر می‌توان دریافت.

‌پیوستگی کار سیاسی با دم‌ودستگاه چاپ الکلی و چاپ استنسیل و کتاب‌های جلدسفید از همین‌جا ناشی می‌شود. انتشارات فارسی پروگرس در مسکو که به دست مهاجران ایرانی مقیم شوروی اداره می‌شد بیش‌تر به ترجمه‌ی ادبیات روسی قرن نوزدهم و نیز برخی رمان‌های رئالیسم سوسیالیستی می‌پرداخت. در عین حال تأمین منابع فارسی مارکسیسم برخی از طریق چاپخانه‌های غیررسمی در ایران و برخی از طریق چاپ ترجمه‌های فارسی که کمونیست‌های افغانستان صورت داده بودند روی می‌داد. ترجمه‌ی گزیده‌ی آثار و نیز ترجمه‌ی کتاب «تضاد» مائو از جمله منابعی بود که از افغانستان به ایران می‌رسید. ترجمه‌ی ایرج اسکندری از «سرمایه»ی مارکس و نیز مجموعه‌ی آثار لنین و استالین از جمله جلدسفیدهایی بود که در داخل یا از طریق وابستگان چپ جریان‌های سیاسی داخل ایران در اروپا به دست مخالفان شاه می‌رسید.

‌‌امروز درک فضای سیاسی و بت‌انگاری غلوآمیزی که حول کتاب در فاصله‌ی کودتا تا انقلاب جریان داشت برای مخاطب فارسی‌زبان یا فعالان سیاسی ایرانی به‌غایت دشوار است زیرا پیش‌نیازها و بنیان‌هایی که آن حال‌وهوا را شکل می‌داد وجود ندارد. قریب به اتفاق هسته‌های مبارزه‌ی مسلحانه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ کارشان را از حلقه‌های مطالعاتی شروع کردند. شخصاً در گفت‌وشنیدی دوستانه با یکی از مبارزان مسلح دهه‌ی ۱۳۴۰ وقتی پرسیدم این طرز رادیکالیزه شدن مبارزه چه‌طور به نظرتان درست می‌رسید، این جواب را شنیدم که: «کتاب نبود. اگر کتاب بود ما می‌نشستیم کتاب می‌خواندیم.» و این زبان حال اغلب مبارزان مسلح دوران کودتا تا انقلاب است.

‌فشار روزافزونی که درباره‌ی کتاب و حتی کتاب‌های مجوزدار قانونی در مرحله‌ی تفتیش منزل هواداران گروه‌های مخالف وجود داشت شهره‌ی آفاق است. کتاب‌های برشت، «نظریه‌ی شناخت» موریس کنفورث، کتاب‌های صمد بهرنگی و از این‌قبیل به‌عنوان شاهدی بر مشکوک بودن اشخاص در گزارشی ضمیمه‌ی پرونده می‌شدند. درباره‌ی برخی اشخاص پرسروصدا هیئت ممیزی از انتشار کتاب جلوگیری نمی‌کرد اما ساواک کل تیراژ کتاب را در چاپخانه یکجا می‌خرید و خمیر می‌کرد. از جمله کتاب‌هایی که به این طریق از دسترس خوانندگان فارسی‌زبان خارج شد «کارنامه‌ی سه‌ساله»ی جلال آل‌احمد بود.

‌نوشتن کتاب و صورت مادی و متعین دادن به محصول فرایند فکری و خلاقه عرصه‌ی خطرخیزی نیز بود. نیما بخش اعظم اشعارش را در طی حیات منتشر نکرد و بخش‌های منتشرشده‌ی کارنامه‌ی شعری‌اش نیز اغلب در دوران گشایش نسبی فضای سیاسی از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ به طبع رسیده بودند. این طریقه را بعضاً به پارانویای نیما نسبت داده‌اند اما این احتیاط احتیاط موجه و قابل‌درکی است خصوصاً برای شخصی که دیدگاه‌های نوآورانه‌ی تیز و رادیکال داشت و ترجیح می‌داد بیش‌تر از طریق هاله‌ی حضورش در فضا اثر بگذارد تا از طریق محصول مادی کارنامه‌اش.

‌بنابراین صورتی از بی‌کتابی را همچون کارنامه‌ی فکری و سیاسی می‌توان در این فاصله بازشناخت. به همان ترتیبی که نیما از طریق بی‌کتاب ماندن سیالیت و تعین‌پذیری متکثر و صورتی از قابلیت بی‌نهایت را به پروژه‌ی خود فراخواند، دیگرانی نیز بودند که کارنامه‌ی خود را از طریق صورتی از بی‌کتابی سیال شکل دادند.

‌برجسته‌ترین شخصی که می‌توان کارنامه‌ی او را ترکیبی بی‌کتاب و بسیار متنوع از اندیشه‌های موازی و مستعارنویسی به‌ویژه در قالب جستار دانست خلیل ملکی بود. ملکی حتی در دوران گشایش سیاسی نیز توأمان در نشریات مختلفی با نام‌های مستعار و بعضاً از مواضعی متفاوت جستار می‌نوشت و این رویّه را تا پایان عمر ادامه داد. در اواخر دهه‌ی ۱۳۲۰ ملکی گاه در یک روز با دو امضا دو مطلب یکی در بررسی وجوه مثبت اوضاع حاکم و یکی در انتقاد از خلل وضع موجود می‌نوشت.

‌این شکل از بی‌کتابی را با کتاب‌هایی که صورت پیاده‌شده‌ی سخنرانی‌ها بودند نباید اشتباه گرفت. زمینه‌ی پدید آمدن کتاب‌هایی از نوع کتاب‌های علی شریعتی را باید در انفعال عموم جامعه‌ی مذهبی در قبال وضعیت سیاسی حاکم در دوران گشایش سیاسی یافت؛ زمینه‌ای که در آن اغلب قشر صاحب‌نظر در جامعه به طیف چپ سیاسی تمایل نشان می‌داد و تجدد غیردولتی تقریباً در انحصار چپ‌گرایان وابسته به حزب توده قرار داشت.

‌نطفه‌ی شکلی از خودکم‌بینی نسبت به جریان چپ در مجموعه‌ی طیف‌های مذهبی در دهه‌ی ۱۳۲۰ بسته شد. از کودتا تا انقلاب بازتاب‌های متنوعی از این خودکم‌بینی به نحو سلبی یا ایجابی بروز یافت. مهم‌ترین بخش آن این بود که بخشی از مخالفان شاه که مذهبی بودند وارد نوعی رقابت فکری ــ فرهنگی با جریان چپ شدند. بستر این رقابت بستر بسیار متنوع و متغیری بود. اما فعال‌ترین شکل این رقابت در درسگفتارها و سخنرانی‌های علی شریعتی که در قالب جزوه یا کتاب‌های کوچک منتشر می‌شد بازتاب یافت.

‌شریعتی در یکی از معدود سخنرانی‌های عمومی‌اش بعد از آزادی از زندان صراحتاً به نسبت رقابت میان اسلام و مارکسیسم اشاره کرده است. در حاشیه‌ی این سخنرانی که برخی از برجسته‌ترین صاحب‌نظران سیاسی مذهبی آن دوران هم در آن حضور داشته‌اند بگومگو و محاجه‌ای بر سر آن درگرفت که نسبت اسلام و مارکسیسم رقابت است یا خصومت.

‌با این وصف شریعتی با این انگاره که هر سنتی به همان میزان که متن در دل آن پدید آید و محل بحث و بازخوانی قرار گیرد به‌راستی در عرصه‌ی اجتماع و سیاست صاحب جایگاه خواهد شد  روند درسگفتارهایش را از «اسلام‌شناسی» دانشگاه مشهد تا حسینیه‌ی ارشاد پی گرفت. بدین ترتیب مذهبیون متجدد نیز همپای طیف چپ صاحب متون و کتاب‌های تئوریک می‌شدند.

‌رقابت مذهبیون با طیف چپ در فاصله‌ی زمانی موردبحث در کتابچه‌های علی شریعتی خلاصه نمی‌شود. تقریباً در تمام زمینه‌ها مذهبیون به شیوه‌ی خود وارد رقابت فکری و فرهنگی با چپ شدند. در کنار آثار صمد بهرنگی و علی‌اشرف درویشیان، کتاب‌هایی در زمینه‌ی ادبیات مذهبی کودکان پدید آمد که «داستان راستان» مرتضی مطهری و کتاب‌هایی از علی دوانی و عبدالکریم بی‌آزار شیرازی و محمود حکیمی از این جمله بود.

‌با رونق یافتن آثار شریعتی رقابت در درون مذهبی‌ها نیز بالا گرفت. برخی مانند سید مرتضی عسکری که سنتی‌تر بودند توان جذب مخاطب عام نداشتند اما در جهت نقد وارد میدان شدند. فعال‌ترین منتقد شریعتی مرتضی مطهری بود که در انگاره‌پردازی سیاسی خلاقیت شریعتی را نداشت اما تلاش‌های یک ذهن اصالتاً حوزوی و سنتی را در وارد شدن به زمینه‌های مربوط به عرصه‌ی عمومی بازتاب می‌داد.

‌‌با این حال دایره‌ی بسته‌ی مجموعه‌ای که خواندنشان شخص را وارد جرگه‌ی روشنفکران می‌کرد تمام آثار برآمده از جریان مذهبی را در بر نمی‌گرفت. تب‌وتاب مبارزه‌ی سیاسی سرعت تبدیل حلقه‌های مطالعاتی به هسته‌های چریکی را بالا می‌برد.

‌در درون جبهه‌ی چپ، از واقعه‌ی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ به بعد تألیفات زیرزمینی رونق گرفت. دیگر صرف دسترسی به ترجمه‌های مارکس و لنین و استالین و مائو که در افغانستان یا اروپا منتشر شده بودند عطش مبارزه‌ی سیاسی را سیراب نمی‌کرد. بدین ترتیب نظریه‌پردازی زیرزمینی، ترجمه‌ی زیرزمینی، تاریخ‌نگاری زیرزمینی بدیل هر حوزه‌ی آشکاری قرار گرفت.

‌بیراه نیست اگر بگوییم بخش عمده‌ی تاریخ سیاسی ایران در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شکل زیرزمینی داشت و رویدادهای مربوط به سیاست و دیپلماسی رسمی خبرهای بی‌اهمیت به شمار می‌رفت. این‌که سلطنت‌طلبان امروز با کندوکاو در آرشیو خبرهای «اعلی‌حضرت» متعجب می‌شوند که چرا کسی از شاه صحبت نمی‌کند به این خاطر است که فضای سیاسی و بحران مشروعیت دوران مابین کودتا و انقلاب را در نمی‌یابند. در افکار عمومی گزاره‌های باطل‌کننده‌ی قدرتمندی در کار بود که هر خبر مربوط به شاه را بی‌اثر می‌کرد.

‌حلقه‌های مطالعاتی که مقدمه‌ای برای مبارزه‌ی مسلحانه بودند با فهرست محدودی از کتاب‌ها غریزه‌ی کنج‌کاوی خود را فرو می‌نشاندند تا زودتر وارد «عمل» شوند. «نگاهی به تاریخ جهان» جواهر لعل نهرو که مجموعه‌ی مدون نامه‌های نهرو به دخترش ایندیرا گاندی است همچون دایرةالمعارف تاریخ جهان قرار بود تکلیف چریک آینده را با تاریخ بشر یکسره کند.

‌جریان رادیکال چپ از ۱۳۴۲ مقدمات نبرد مسلحانه را فراهم می‌کرد. جریان مذهبی این مقدمات را از ۱۳۴۴ می‌چید. ورود به جهان مبارزه‌ی مسلحانه فهرست کتاب‌های زیرزمینی دیگری را در زمینه‌ی جنگ چریکی لازم می‌کرد. ترجمه‌های زیرزمینی یا منتشرشده در اروپا از بایو، ماریگلا، دبره، چه‌گ وارا و نیز دستورالعمل‌های کاربردی مبارزاتی وارد حلقه‌های مطالعاتی شد.

‌در این حلقه‌های مطالعاتی مدرسان حرفه‌ایِ «بیایید گل نسرین بچینیم» و «نظریه‌ی شناخت» کنفورث و «تضاد» مائو به موازات یکدیگر شکل می‌گرفت. جهانی موازی با سیاست تک‌نفره‌ی «اعلی‌حضرت» در جریان بود که متخصصان جزوه‌های ساخت بمب‌دستی را صاحب جایگاه و پایگاه و ارج و قرب می‌ساخت. مهم‌تر آن‌که توهمی از حل‌وفصل آن بحران معنا که حکومت در آن غوطه‌ور بود پدید می‌آورْد.

‌در عین حال تقریباً موازی با اسلام‌گرایان و مارکسیست‌ها شاه نیز متأثر از جو بین‌المللی انقلابیگری کتاب‌هایی درباره‌ی «انقلاب سفید» و «به‌سوی تمدن بزرگ» یا «مأموریت برای وطنم» می‌نوشت. فرط تشریفات، این کتاب‌ها را هم جلوه‌ای تشریفاتی می‌بخشید. تفاوت شکل چاپ و پخش این کتاب‌ها با کتاب‌های زیرزمینی نیز جالب‌توجه است. کتاب‌های زیرزمینی در نهایت سادگی منتشر می‌شدند که با روحیه‌ی غالب روستایی در میان توده‌ی مردم سازگاری داشت حال آن‌که جنس کاغذ و کیفیت چاپ کتاب‌های شاه نیز حکایت از تفاخری داشت که برای روحیه‌ی روستایی غالب دافعه‌انگیز به حساب می‌آمد.

‌آن‌چه درباره‌ی شکل و ظاهر کتاب‌های شاه گفته شد در یکی از برجسته‌ترین نقدهای این دوران یعنی نقد آل‌احمد به خانلری درونمایه‌ی محوری قرار گرفت. قطع و جنس کاغذ و صحافی و چاپ رنگی کتاب‌های تاریخ مدارس که به قلم خانلری تألیف شده بود نقد تندخویانه‌ی آل‌احمد را در پی داشت. در این‌جا نیز هژمونی خلق‌وخوی روستایی را می‌توان بازیافت؛ بحرانی که حکومت شاه کنار بقیه‌ی بحران‌هایش بر دوش می‌کشید بحران صمیمیت بود. مخالفان شاه از هر حیث صمیمی‌تر از درباریان بودند.

‌در حوزه‌ی انتشارات رسمی و مجوزدار نیز این دوره دوره‌ی پرحاصلی است. مؤسسه‌ی فرانکلین در کنار چند ناشر بزرگ همت به انتشار کتاب‌هایی در حوزه‌های مختلف گماردند. غلامحسین مصاحب همّ خود را مصروف دایرةالمعارف ساخت. بلوغ‌یافته‌ترین تلاش‌های فرهنگی این دوران در همین مجموعه شکل گرفت اما همه‌ی این‌ها حریف خصلت رمزی و اسرارآمیز کتاب‌های زیرزمینی نمی‌شد.

‌به رغم تلاش‌های شبانه‌روزی بخش بزرگی از مترجمان تقریباً هیچ‌یک از جریان‌های اصلی تفکر مدرن به فارسی معرفی نشدند. جریان روز نظریه‌پردازی غرب جز آن‌ها که بازتاب‌های ژورنالیستی‌شان در بوق و کرنا بود مطلقاً به فارسی برگردانده نشد. «درسگفتارهای زبان‌شناسی عمومی» سوسور، «لویاتان» هابز، «گفتار در باب بردگی خودخواسته» اتین دو لا بوئسی، «تأملات» دکارت و انبوهی از این‌قبیل متن‌های اساسی تنها بعد از انقلاب و بعضاً بیش از بیست سال پس از انقلاب به فارسی منتشر شدند.

‌نیاز به استفاده از متن‌های مادر در حوزه‌ی علوم انسانی احساس نمی‌شد. عرصه‌ی عمل سیاسی عمدتاً در تیول تحصیل‌کردگان رشته‌های فنی و مهندسی بود و سرتاسر مسائل بشر با خواندن فهرستی کوتاه قابل فهم و درک به نظر می‌رسید.

‌ترجمه‌زدگی که خود یک عارضه‌ی متن‌بنیاد است عینیتش را در جنگ چریکی شهری باز می‌یافت. چریک‌های مسلمان خود را همچون ترجمه‌ای از جنبش آزادی‌بخش فلسطین می‌دیدند و چریک‌های مارکسیست همچون ترجمه‌ای از چریک‌های سیه‌رامایسترا. بخش عمده‌ای از متون اصلی مارکس ترجمه نشده بود و همان اندکی هم که ترجمه شده بود خوانده نمی‌شد. جمله‌ی مشهوری از مصطفی شعاعیان است که: «ما مارکسیست‌هایی بودیم که مارکس نخوانده بودیم.» ذکر این نکته بی‌فایده نیست که اثری محوری در سنت مارکسیستی چون «نظریه‌های ارزش اضافی» مارکس تا همین امروز هم به فارسی ترجمه نشده است.

‌چریک‌های مارکسیست تغییر خط‌مشی به‌سوی مبارزه‌ی قهرآمیز را ابتدا از طریق توضیح شکست فعالیت رسمی حزب توده در دهه‌ی ۱۳۲۰ توضیح دادند. دو گرایش تئوریک هم‌زمان در زیر زمین جنگ چریک‌های مارکسیست ایرانی را موجه می‌کرد. نقل است «ضرورت مبارزه‌ی مسلحانه و رد تئوری بقا»ی امیرپرویز پویان اندکی پس از آن‌که در ایران به صورت زیرزمینی منتشر شد در آمریکای لاتین ترجمه شد. این کتا کوچک و کتاب کم‌حجم دیگری از مسعود احمدزاده به نام «مبارزه‌ی مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» مبانی تندترین گرایش چریکی مارکسیستی در ایران را شکل دادند.

‌در کنار تألیفات احمدزاده و پویان بیژن جزنی که خود از پایه‌گذاران جنبش چریکی مارکسیستی بود اما از پیش از آغاز مبارزه‌ی چریکی در زندان به سر می‌برد تحلیل‌های مفصلی درباره‌ی نزاع میان نیروهای سیاسی نوشت که در قالب چند کتاب به‌طور زیرزمینی بیرون از زندان نشر یافت. جزنی نماینده‌ی جریان کم‌تر تندروانه‌ای در جریان چریکی مارکسیستی بود و شیوه‌ی تفکرش ربطی سنتی با تحلیلگران حزب توده ازقبیل احسان طبری داشت.

‌‌در این میان حتی چریک بی‌اندازه عمل‌گرایی مانند حمید اشرف نیز تألیف زیرزمینی خود را منتشر کرد. ناگفته پیداست مارکسیست‌ها در تحلیل و نویسندگی از چریک‌های مسلمان پیش بودند. با این‌همه تمام این تألیفات در ادامه‌ی ترجمه‌زدگی تاریخی چپ داشت شکل می‌گرفت. اساس مواجهه‌ی چپ‌های ایرانی با مارکسیسم از طریق جزوه‌های آموزشی کودکانه‌ی شوروی عصر استالین صورت گرفته بود و انگاره‌ی جنبش جهانی پرولتاریا چشم را بر هر شکلی از مبارزه‌ی طبقاتی بومی بسته بود.

‌هیچ شکلی از مصالح ملی ایرانی بالاستقلال برای جنبش مارکسیستی مطرح نبود. هزار جان گرامی بر سر یک مد و اطوار روشنفکری بر باد می‌رفت. تردیدی نیست که هیچ ملتی به اندازه‌ی ایرانیان بر سر اسلوب‌ها و مدهایی که هیچ نفع مشخصی از آن‌ها را تأمین نکرده است این‌چنین خود را به خاک فنا نداده‌اند.

‌اما هم‌زمان چریک‌های مسلمان نباید از قافله عقب می‌ماندند. این شد که نخستین بنیان‌گذاران مجاهدین خلق نیز تألیفاتی زیرزمینی که کم‌وبیش اقتباس‌هایی از آثار مهدی بازرگان بودند ترتیب دادند. «شناخت»، «راه حسین» و «راه انبیا راه بشر» از این جمله بودند. در این کتاب‌ها اثری از تحلیل و توضیح تئوریک برای مبارزه‌ی مسلحانه دیده نمی‌شد. تحلیل سیاسی چریک‌های مسلمان رونویسی تحلیل مارکسیست‌ها بود. حتی کتاب زیرزمینی «اقتصاد به زبان ساده»ی محمود عسکری‌زاده یک جزوه‌ی تمام‌عیار مارکسیستی بود.

‌در این میان چریک‌های مسلمان با گرته‌برداری از شیوه‌ی توجیه تئوریک مارکسیست‌ها کوشیدند همان‌گونه که جزنی، مسعود احمدزاده و پویان شکست سیاست مسالمت‌جویانه‌ی حزب توده را زمینه‌ی به دست گرفتن سلاح معرفی کرده بودند، شکست فعالیت قانونی نهضت آزادی و محاکمه‌ی سران نهضت آزادی در ۱۳۴۳ را زمینه‌ی برداشتن سلاح معرفی کنند. این توجیه البته موضوعیتی نداشت چون اگر از نهضت آزادی صرف‌نظر کنیم اسلام‌گرایان هیچ‌گاه سلاح را زمین نگذاشته بودند که برای برداشتنش نیازمند توجیه نظری باشند.

‌در این میان حتی کتاب‌های زیرزمینی چریک‌های اسلامی و چریک‌های مارکسیست نیز نسخه‌ی بدیلی یافت و آن در جزوه‌ها و کتاب‌های زیرزمینی یک چریک تکرو و چموش به نام مصطفی شعاعیان بود که هر دو جریان اسلامی و مارکسیست را نقد می‌کرد و از فرط منعزل ماندن در نهایت ناگزیر شد در درگیری با ساواک به کمک کپسول سیانور خود را خلاص کند.

‌با این مقدمات می‌توان دریافت هاله‌ی اسرارآمیز و قدسی بت کتاب در حدفاصل کودتا تا انقلاب ربط وثیقی با مفهوم تشکیلات دارد. به عبارت دیگر اگر فهرست کتاب‌هایی که در آن دوران حلال تمامی مشکلات بشر و حاوی کلیه‌ی معارف بشر شمرده می‌شد پیش روی ما باشد، درک طرز تأثیر این کتاب‌ها بدون درنظرگرفتن عنصر تشکیلات ممکن نمی‌شود. بت کتاب از طریق تشکیلات کارکرد رازآمیز خود را باز می‌یافت.

‌چنان‌چه امروز مجموعه‌ی آن کتاب‌ها را یکجا بخوانید نه جذبه‌ای در می‌یابید، نه از کشش و مکش اثیری این متن‌ها اثری در شما پدید می‌آید. تشدیدکننده‌ی اصلی از میان رفته است و به همین خاطر دیگر هیچ کتابی نیرویی را که در سال‌های فاصله‌ی کودتا تا انقلاب حمل می‌کرد حمل نمی‌کند. در این‌جا لازم است پیوند سنت دیرپای دیگری را با سازوکار حلقه‌های مطالعاتی توضیح کنیم.

‌وجود تشکیلات مخفی سیاسی در ایران سابقه‌ای دیرین دارد. بت کتاب از تلاقی سنت بت‌انگاری نص مکتوب و سنت انجمن‌های محرمانه پدید می‌آمد.  اما جایگاه متن‌هایی که خواندنشان در حکم آیین تشرف به تشکیلات محرمانه بود با ان‌چه در گرماگرم جنبش چریکی خوانده می‌شد تفاوت‌هایی دارد. چه در میان متصوفه چه در میان جنبش‌های دینی و مذهبی و چه در میان جنبش‌های مشخصاً سیاسی در ایران همواره متن‌هایی برخوردار از هاله‌ای رمزآمیز وجود داشته است که خواندنشان بخشی از آیین تشرف به انجمن محرمانه به شمار می‌آمده است.

‌با این وصف تألیفات درون‌گروهی چریک‌های مسلمان و مارکسیست فقط قرار نبود توجیهات تئوریک برای عمل مسلحانه پدید آورند. کارکرد اصلی و روان‌شناختی این متن‌ها اهلیت بخشیدن به اعضا بود. بنابراین اشتباه است که در این متن‌ها صرفاً به دنبال انگاره یا نظریه‌ی تازه بگردیم. این متن‌ها اتحاد و پیوستگی درون تشکیلات مخفی را موجب می‌شدند و جزئی از آیین تشرف بودند. از سویی اصطلاح‌شناسی درون تشکیلات را تعین می‌بخشیدند و از سویی اعضای تشکیلات مخفی را از طریق آموزه‌هایی مشترک به تشرف در می‌آوردند.

‌از همین گذرگاه می‌توان نسبت میان سخنرانی‌های مکتوب‌شده‌ی علی شریعتی با کتاب‌های درون‌تشکیلاتی سازمان‌های چریکی اسلامی و شاخص‌ترین آن‌ها یعنی سازمان مجاهدین خلق را بازشناخت. هنوز بسیاری گمان می‌کنند مجاهدین خلق از پیروان علی شریعتی بودند یا کتاب‌های شریعتی همچون کتاب‌های سازمانی در دستور مطالعه‌ی اعضای تشکیلات قرار می‌گرفت.

‌روایت‌های متعددی وجود دارد که نشان می‌دهد مذهبی‌های قایل به مبارزه‌ی مسلحانه با نظرات شریعتی موافقت تمام نداشتند. اما مهم‌تر از آن این است که حتی درباره‌ی آن کتاب‌های شریعتی که با روحیه‌ی چریک‌های مسلمان سازگار می‌بود مسئله‌ی اساسی در تشرف به تشکیلات بود که هیچ‌یک از کتاب‌های شریعتی از این حیث جای «شناخت» یا «راه حسین» یا «راه انبیا راه بشر» یا حتی «اقتصاد به زبان ساده» را نمی‌گرفت. مطالعه‌ی کتاب‌های شریعتی بخشی از آیین تشرف نبود.

‌‌از این رهگذر بی‌فایده نیست اگر نقبی به یکی از موضوعات موردعلاقه‌ی مخالفان حکومت بعد از انقلاب اسلامی بزنیم که مربوط به رساله‌ی توضیح‌المسائل آیت‌الله خمینی است. مواجهه‌ی بت‌انگارانه با کتاب و تا حدی شاید بی‌خبری از مفهومی همچون «ساختار» و البته نظم اجتماعی برساخته‌ی پهلوی اول که تا زمان انقلاب برقرار بود و در دل آن می‌شد جمعیت قابل‌توجهی بدون هیچ‌گونه اطلاع از سازوکار اعتقادات مذهبی در جامعه‌ی ایران ببالند و زندگی کنند، بخشی از نیروهای سیاسی مخالف حکومت را بعد از انقلاب تا همین امروز به این برانگیخته است که رساله‌ی عملیه را همچون تألیف شخصی یک متفکر در نظر آورند و دستمایه‌ی تبلیغات سیاسی قرار دهند.

 

ابوذر کریمی
تهران، ژوئن ۲۰۲۲ مسیحی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *