ریطوریقا علیه متن: محاکمهی بوخارین

ریطوریقا علیه متن: محاکمهی بوخارین
شرح عکس: تصویری از بوخارین در وقت تنفس یکی از جلسات دادگاه. میشود گفت واپسین عکسی است که از او برداشته شده است.
در آغاز، پیش از ورود به سرفصلهای مرتبط با ریطوریک بوخارین، مروری بر شخصیتهای حاضر در دادگاه لازم است. در متن محاکمهی بوخارین دو گروه حاضراند؛ گروهی مدیران دادگاه نمایشی استالیناند و گروهی متهمانیاند که همپروندهی بوخارین به شمار میروند. نیز به برخی وقایع مهم اشاره میشود که لازم است پیشاپیش دربارهی آنها ولو بهاختصار سخن بگوییم و توضیحاتی ارائه کنیم. درک محتوای محاکمهی بوخارین و به تبع آن دقایق و ظرایف ریطوریکی اعترافات بوخارین بدون اِشراف نسبی بر زیرمتن دادگاه و مجموعهی این اشارات که در ۳ جلسهی دادگاه مرتباً تکرار میشود ممکن نیست. لذا این توضیحات را چنین آغاز میکنیم که محاکمهی نیکلای بوخارین شاید برجستهترین محاکمه در جریان پاکسازی بزرگ عصر استالین در فاصلهی سالهای ۱۹۳۶-۱۹۳۸ مسیحی بوده است. بنابراین جزییات این دادگاه از لحاظ تاریخی به همان اندازه اهمیت دارد که ــ مثلاً ــ خطابهی خروشچف در کنگرهی بیستم حزب کمونیست شوروی دربارهی کیش شخصیت. بنابراین متن محاکمهی بوخارین که در ۳ جلسه روی داده است و ــ جز افتادگیهای مختصری در بعضی قسمتهای آن ــ اکثر گفتارهای آن ثبت شده است، یک سند تاریخی ارزشمند است و از منظرها و با رویکردهای گوناگون میتوان با آن مواجه شد و آن را خواند.
کلید پاکسازی بزرگ عصر استالین در یکم دسامبر ۱۹۳۴ مسیحی با یک ترور مشکوک و موفق در شهر سنپترزبورگ یا لنینگراد که هدف آن سرگئی کیروف نام داشت زده شد. دربارهی قتل کیروف پژوهشهای مفصلی انجام شده است و تا امروز چند و چون آن در هالهای از ابهام مانده است. آنچه روشن است این است که قتل سرگئی کیروف سرآغاز دورهای در عصر استالین شد که به پاکسازی بزرگ یا تصفیهی بزرگ مشهور است و در جریان آن شماری باورنکردنی از اعضای بولشویک حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی که با استالین مخالف بودند نابود شدند.
برجستهترین همپروندهی بوخارین الکسی رایکوف است که پیش از آن در فاصلهی سالهای ۱۹۲۴ تا ۱۹۳۰ مسیحی نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی و از مقامات عالیرتبهی حزب کمونیست شوروی بود. الکسی ایوانوویچ ریکوف (زادهی ۲۵ فوریهی ۱۸۸۱ ــ درگذشتهی ۱۵ مارس ۱۹۳۸) در ۱۸۹۸ به حزب کارگران سوسیالدموکرات روسیه پیوست و پس از فراکسیونبندی این حزب در ۱۹۰۳ به دو جناح بولشویک و منشویک، به بولشویکهای تحت رهبری لنین پیوست. در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه نقش فعالی داشت و چند ماه پیش از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، به عضویت شوراهای پتروگراد (سنپترزبورگ یا لنینگراد) و مسکو درآمد و در کنگرهی ششم حزب بولشویک در ژوییه ــ اوت همان سال به عضویت کمیتهی مرکزی حزب بولشویک انتخاب شد. رایکوف چهرهای میانهرو بود و اغلب با لنین و دیگر بولشویکهای رادیکال وارد منازعهی سیاسی میشد، اما در نهایت در پیروزی انقلاب اکتبر بر دولت موقت کرنسکی و در دولت جدید بهعنوان کمیسر خلق در امور داخلی (چیزی معادل وزیر کشور یا وزیر داخله) در نخستین فهرست شورای کمیسرهای خلق (سووْنارکوم) به ریاست لنین نقش مهمی ایفا کرد. در جنگ داخلی روسیه (۱۹۱۸-۱۹۲۳) رایکوف مسئول اجرای سیاست اقتصادی «کمونیسم جنگی» و توزیع غذا برای ارتش سرخ و نیروی دریایی سرخ بود. پس از سکتهی سوم لنین در مارس ۱۹۲۳ و ناتوانی او برای فعالیت سیاسی، شورای کمیسرهای خلق، رایکوف و لوان کامنف را بهعنوان معاونان لنین برگزید. در این دوره، کامنف بهصورت دوفاکتو نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی بود. با مرگ لنین در ژانویهی ۱۹۲۴، شورای کمیسرهای خلق در فوریهی همان سال رایکوف را بهعنوان نخستوزیر جمهوری فدراتیو سوسیالیستی روسیهی شوروی و نیز بهعنوان نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی برگزید. رایکوف تا مه ۱۹۲۹ نخستوزیر روسیه و تا دسامبر ۱۹۳۰ نخستوزیر اتحاد جماهیر شوروی ماند. در دسامبر ۱۹۳۰ او از پولیتبورو کنار گذاشته شد. از ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۷، رایکوف کمیسر خلق در امور ارتباطات بود. در فوریهی ۱۹۳۷ دستگیر و در مارس ۱۹۳۸ به اتهام خیانت اعدام شد.
همپروندهی دیگر بوخارین، که در دادگاه او بهعنوان متهم حضور دارد، گِنریخ یاگودا است. گنریخ گریگوریویچ یاگودا با نام اصلی ینوخ گِرشِویچ ییِگودا (زادهی ۷ نوامبر ۱۸۹۱ ــ درگذشتهی ۱۵ مارس ۱۹۳۸) ازجمله مقامات بلندپایهی پلیس مخفی اتحاد جماهیر شوروی بود که از ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۶ مسیحی بهعنوان رئیس ان.کا.وِ.دِ، سازمان امنیت و اطلاعات شوروی، خدمت کرد. یاگودا بهدستور ژوزف استالین به این سمت گمارده شد و نظارت بر بازداشت، محاکمهی نمایشی، و اعدام برخی از بولشویکهای قدیمی مانند لوان کامِنِف و گریگوری زینوویِف را بر عهده داشت. یاگودا همچنین با همکاری نفتالی فرانکل، مسئول ساخت کانال میان دریای سفید و دریای بالتیک بود و از نیروی کار زندانیان اردوگاههای گولاگ برای ساخت این کانال بهره برد؛ پروژهای که در جریان آن بین ۱۲۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ کارگر جان خود را از دست دادند. یاگودا مانند بسیاری از افسران ارشد ان.کا.وِ.دِ که خود دستاندرکار سرکوبهای سیاسی بودند، در نهایت قربانی پاکسازی شد. او در ۱۹۳۶ از سمت ریاست ان.کا.وِ.دِ برکنار شد و جای خود را به نیکلای یژوف داد و در ۱۹۳۷ بازداشت شد. یاگودا به اتهام خرابکاری، جاسوسی، تروتسکیسم و توطئه محاکمه شد و یکی از متهمان محاکمهی ۲۱نفر، یعنی آخرین محاکمهی نمایشی بزرگ دههی ۱۹۳۰ در شوروی، بود. یاگودا طی این محاکمه به اتهامات خود اعتراف کرد، مجرم شناخته شد و تیرباران شد.
حال با ذکر این معلومات زیرمتنی و کلی به سراغ بحث اصلی یعنی ریطوریک نیکلای بوخارین در محاکمهاش برویم.
*
نخست باید بنیان ریطوریکی سرکوب همحزبیهای مخالف استالین را در نظر گرفت. غالباً پاکسازی بزرگ را همچون یک عمل سخت همچون هر شکلی از سرکوب یا سرکوب مخالفان شمردهاند و به همین جهت به بنیان ریطوریکی روندی که به پاکسازیهای ۱۹۳۶-۱۹۳۸ انجامیده است توجهی نشده است. زمینههای قدرتگرفتن استالین از جمله از مجموعهای از محظورات ریطوریکی ناشی میشود. استالین از زمان حیات لنین ــ و عمدتاً با کمترین حضور فیزیکی در عرصههای پرسروصدا ــ بوروکراسی حزب را با محوریت خود شکل میدهد و حاکم میکند. پس از مرگ لنین، روند حذف تروتسکی را با همراهی و همدستی زینوویف و کامنف عملی میکند، بهطوری که زینوویف و کامنف نقاط اختلاف میان لنین و تروتسکی را در جلسات حزبی برجسته میکنند و تروتسکی را ــ که مهمترین رقیب و سدّراه استالین برای رهبری حزب است ــ تضعیف میکنند. در این میان حزب جز آن نقش و کارکردی که در روایت لنینیستی از مارکسیسم دارد، که در آن واسطهی طبقه و تاریخ قرار میگیرد و بهنوعی موتور پیشرفت تاریخ میشود، جایگاهی ریطوریکی نیز مییابد. جایگاه ریطوریکی حزب در میان بولشویکهای پس از لنین، مطابق ریطوریک برساختهی استالین و نیز به کمک سنگبنایی که لنین برای حزب گذاشته است، همان جایگاهی است که کلیسا برای مسیحیت دارد. این نسبت و تشابه، نسبت و تشابهی است که برای استالین آشناست و در ادامهی کار نیز سرکوب را روی همین خطّقرمز ــ یعنی تقدس حزب در قرینهی تقدس کلیسا ــ پیش میبَرَد. جایگاه قدسی و عبورناپذیر حزب همچون کلیسا موجب میشود که مانع مهمی پیش راه مخالفان استالین از آغاز وجود داشته باشد و آن اینکه قرارگرفتن برابر استالین یا دمیدن در اختلافات درونحزبی موجب تضعیف این امر مقدس بولشویکی یعنی حزب شود. این جایگاه، مهمترین مددکار ریطوریکی استالین است در سرکوب بیان، اما این سرکوب بیان به دست خود مخالفان استالین انجام میگیرد نه به دست استالین.
بوخارین در نگاه نخست کلیت همهی اتهامات را در نصّ بیانشدهی دادستان میپذیرد. آن «من» بیانگر بوخارین که کلیت اتهامات را پذیرفته است همان بوخارینی است که به جایگاه متعالی حزب در مسیر تاریخ باور دارد و در یک ناسازه قرار است خود را قربانی حزب / کلیسا کند. این ناسازه، ناسازهی مرکزی تروتسکی و بعداً زینوویف و کامنف در تقابل با استالین است. یک منبع تغذیهی مهم برای قدرت استالین، سرکوب خودکار بیان است که در جهت جایگاه حزب صورت میگیرد.
آنچه در نگاه اول ــ و چهبسا در نگاه آخر هم ــ از نظرِ خوانندهیِ متعارَفِ متنِ محاکمهیِ بوخارین دور میمانَد این است که بوخارین، هم از سابقون انقلاب اکتبر است هم به اغلب احتمال از سوابق سایر متهمان و رؤسای دادگاه تا حد بسیار زیادی آگاه است. اِشراف کامل بوخارین بر شخصیتهای حاضر در نمایش استالین، بهعلاوهی اِشراف کامل او بر چرخهی تبلیغاتی خاصی که رویداد محاکمهی او قرار است طی کند تا به نحوی تحریفشده به اطلاع افکارعمومی برسد، نکتهی مهمی در درک ریطوریک وی در روند دادگاه است.
محور فنون ریطوریکی بوخارین تغییر جایگاه دادن مداوم به نفس بیانگر اعترافات و خطابهی دادگاهش است. از طریق این تغییر جایگاه و فواصلی که با روایتهای متعدد مربوط به اتهاماتش برقرار میکند در عمل انسجام گفتار را پدید میآورد. حفظ انسجام گفتار در چنین موقعیتی موضوع قابلتوجهی است.
اینکه اتهاماتی را برحسب سناریو ازپیشطراحیشده به شخصی تحت شکنجه القا کنند موضوع نادری نیست. اما حفظ موقعیت ناظر و ارزیابیکننده در نسبت با آن سناریو که از طریق ضمیر اولشخص و با صدای بلند و در حضور عدهای تماشاگر به استحضار نفْس گوینده میرسد، نیازمند قدرتی خارقالعاده است. کاری که بوخارین در اظهاراتش طی جلسات محاکمهی خود در مارس ۱۹۳۸ میکند حفظ این جایگاه ناظر و ارزیابیکننده است.
معنای مقاومت بوخارین فراتر از مقاومتی است که یک شخص وجیهالملّه یا اصطلاحاً آبرومند برای نیکنامی یا شرافت خود ممکن است در یک دادگاه صورت دهد. بُعد اگزیستانسیل این مقاومت که درعینحال محتاج راهبرد زبانی نیز است در این است که از کوششی بر بستر حماسه یا رمانس فراتر میرود. زیرا «مردم» یا «آیندگان» در این مقاومت جایگاه یا وجه تخاطبی ندارند.
بوخارین در هنگام بازداشت منتهی به اعدامش سردبیر روزنامهی ایزوستیا ــ دومین روزنامهی پرتیراژ شوروی پس از پراودا ــ بوده است و مدتی مسئول تبلیغات و پروپاگاندای حزب. بنابراین خوب میداند که مخاطب قراردادن مردم یا افکارعمومی برابر پروپاگاندای حزب در درون و بیرون مرزهای شوروی خیال خامی است. حفظ این انسجام و دقت ریطوریقایی در ضمن حفظ حاضرجوابی و سرعت انتقال و در لحظه و به نحو بداهه تغییر جایگاه دادن «من»ِ گوینده، در آن لحظهی مشخص، مهمترین مخاطبش خود شخص بوخارین است.
به عبارت دیگر انتخاب جبههی نبرد در چنان لحظهای جنبهی حیاتی دارد. وجهه و آبرو میدانی است که بوخارین بختی برای حفظ یا اعادهی آن ــ لااقل در آن مقطع و مطابق تصمیمی که باید پس از بازداشت میگرفته است ــ نداشته است. ضمن اینکه برای شخصی انقلابی چون بوخارین وجههی خود را به ازای خدشهدار کردن اعتبار حزب یا انقلاب حفظ کردن بلاموضوع بوده است. اما نگهداری از روند معنیدار و پیوستهی زندگی شخصی از طریق فنون ریطوریکی تنها میدانی بوده که میشده بوخارین در آن پیروز شود.
اینجا تصمیمی بسیار حیاتی و از موضع یک نویسنده و خطیب برجسته لازم میشود. پرسش اصلی این است که چهطور ممکن است بیآنکه خود را و مسئولیّت و سالاری نسبت به پیوستار زندگی فکری و عاطفیام را از دست بدهم بر زبان بیاورم که هرچه استالین و ان.کا.و.د پروپاگاند کردهاند راست است. این طراحی پیچیدهی ریطوریکی در جهت پاسخ به این پرسش خلق شده است.
جملهای را چندجا تکرار میکند با این دلالت که عضویت من در رهبری بلوک راست و تروتسکیست نمیتوانسته قبل از ۱۹۳۲ باشد. اینجا گوینده از جایگاه «من»ِ نفْسزداییشده صرفاً انسجام سناریو القاشده به پروندهسازان ان.کا.و.د را از منظر نفْسِ غیردخیل در پرونده بررسی میکند. این یکی از خطوط ریطوریکی بوخارین در اظهارات دادگاهش است. یک دیسهی ریطوریکی، که بهکرات در رفتوبرگشت کلام بین متهمان و مدیران دادگاه روی میدهد، ریطوریکِ «اینکهچیزینیست» است. رئیس دادگاه یا ویشینسکی جنایت یا جرم یا توطئه یا اتهام سنگینی را ذکر میکند و بوخارین یا رایکوف در پاسخ، چیزی در این معنا میگوید که: «کم حساب کردی. جرم من خیلی بیشتر از اینهاست.» یا: «انگار حواست نیست؛ من در تحقیقات مقدماتی خیلی اعترافات سنگینتری کردهام.»
بنابراین از حیث مخاطبشناسی بسیار مهم است که دریابیم هریک از خطوط ریطوریکی بوخارین در اظهارات دادگاهش اولاً از کدام جایگاه، ثانیاً به چه منظور، ثالثاً خطاب به چه کس گفته شده است. اگر از تخیل یاری بگیریم، در چنین وضعیتی اغلب آدمیان روایت مسئولان پرونده را با نهایت هراس به طرزی مکرر و بیمارگون آنقدر تکرار میکنند تا مطمئن شوند ذرهای از واقعیت هم از دهانشان نخواهد پرید. بنابراین به کمک تخیل در مییابیم که در مواجههی متعارف با چنین موقعیتی، موقتاً یا به نحو بازگشتناپذیر نفْس بیانکننده به تسخیر عامل هراس درمیآید. اما در ریطوریک بوخارین نفْس بیانگر بلاانقطاع حتی در هنگام دروغترین اعترافها در مهار گوینده باقی میمانَد. این یکی از میدانهایی است که بوخارین نبرد را در آن میبَرد. یعنی نفْس او به تصرف روایتی که بناست در اعترافات بر آن صحّه بنهد، در نمیآید. یکی از کارکردها و ضمناً پیامهایی که از برشهای ریطوریکیای که بوخارین در اعترافاتش ایجاد میکند، میتوان دریافت همین است. در این موردِ خاص، ریطوریقا صرفاً دیسه ی سخن نیست بلکه محتوای مشخصی را ابلاغ میکند: من مسخِ روایت تو نشدهام. همچنین مخاطب این ابلاغ، خود بوخارین هم است به گونهای که از این برشها بهعنوان منبع تجدیدقوای انای خود طی محاکمه استفاده میکند. به همین جهت است که در هیچ لحظهای از دفاعیات بوخارین احساس نمیکنیم که خشم او بروز یافته است یا کنترلاش از دستش خارج شده است.
بنابراین در ریطوریک بوخارین طی دادگاه با مجموعهای از انقطاعهای متناوب سروکار داریم. تناوب و شدت این انقطاعها به گونهای است که بهدفعات خشم رئیس دادگاه و ویشینسکی را بر میانگیزد. عصبانی کردن مدیران دادگاه هم منبع تجدیدقوای دیگری برای انا است. بهنوعی میتوان گفت بوخارین در روند دادگاه، از خسته کردن مدیران دادگاه بهعنوان منبع تجدیدقوای روانی خود بهره میگیرد.
در سطح دیگر، اما بوخارین از یک مرجع برای اعترافاتش استفاده میکند و آن مرجع، متن توافقشده برای اعتراف است که در مدت بازداشت با او طی شده است. مرجع عمدهی انقطاعهای متناوب بوخارین، آن متن توافقشده است. درک این موضوع برای کسانی که با مفهوم «توریه» در بلاغت آشنایی دارند نباید چندان دشوار باشد. توریه به این معناست که گوینده چیزی میگوید اما از نصّ گفتهی خود معنای دیگری، غیر از معنایی که شنونده دریافت میکند، مراد میکند. بهعنوان مثال، من میگویم «من رفیق استالین را کشتهام» و واقعهی قتل را با جزییات روایت میکنم. دادستان از من میپرسد: «و اسلحه را از یاگودا گرفته بودی…» و من سخن دادستان را قطع میکنم و میگویم «نه چنین چیزی یادم نیست در تحقیقات گفته شده باشد». این جمله روشن میکند که مرجع جملهی اول من یعنی گزارهی «من رفیق استالین را کشتهام» رویداد خارجی قتل نیست، بلکه متن طیشده در جریان تحقیقات است.
درعینحال بوخارین طی همین روند نیز از جابهجایی نفس بیانگر استفاده میکند. اتهامات را در عبارات پروپاگاندشده در مطبوعات و خصوصاً در نصّ اظهارشدهی الفاظ حقوقی مورداظهار دادستان به نحو کلی میپذیرد اما در جزئیات از عباراتی چون «نمیشده دخالت داشته باشم» یا «نمیشده اطلاع داشته باشم» بهره میگیرد که به معنای آن است که اگر جایگاه حزب را از منظر تاریخی و درستی تصمیمات استالین را بپذیریم ــ که قهراً ریاست دادگاه و ماموران ان.کا.و.د میپذیرند ــ «نمیشود» اینگونه باشد. اینجا نیز برحسب پیشفرضها روایت را نقد میکند و از موضعی نفسزداییشده. انگاری بگوید تو چه سرسپردهی به حزبی هستی که اینهمه به آن اهانت میکنی.
در اقرار به کلیت جرایم نسبتدادهشده راهبرد بوخارین پیروی از نصّ گفتار دادستان است. در لحظاتی که به کلیت جرایم خود اقرار میکند ابتکارعمل کاملاً در اختیار دادستان است. منقطع و با راهنمایی دادستان جملات را ادا میکند. وجه دیگری از ریطوریک بوخارین در جلسات دادگاه گوشدادن به نصّ صریح عبارات دادستان است. دادستان کلمهبهکلمه اقرار را در دهان متهم میگذارد بهطوری که بوخارین میل و ابتکارعملی در انتخاب و بیان عبارات که قهراً تبعات حقوقی سنگین در پی دارد به کار نمیبندد. در موارد دیگر نیز همین رویّه از جانب بوخارین مراعات میشود و از تکرار نصّ صریح عبارات دادستان همچون آنچه حزب تصمیم گرفته است درست باشد درون علامت نقلقول پنهان، برای پیگرفتن واقعیت خارجی رویداد دادگاه استفاده میکند.
اینجا با شکلی از تقسیم نیروی ریطوریکی روبهرو میشویم. به همان ترتیب که از تجدیدقوای روانی و تغذیهی انا از خسته کردن مدیران دادگاه استفاده میکند، نیروی ریطوریکی خود را نیز تقسیم میکند. چنین چابکی و دینامیسمی در ریطوریک نیازمند صرف نیرویی ریطوریکی است. بوخارین برای بیان اتهامات کلی، نیروی ریطوریکی چندانی صرف نمیکند و توان خود را بر بخشهای دیگر ریطوریکش جمع میکند. راهنمای رویداد خارجی، گفتار دادستان است. بوخارین از تکرار گفتار دادستان ــ با ملاحظهی علامت نقلقول پنهان که برای نفْس بیانگر اهمیت راهبردی دارد ــ رویداد خارجی یا واقعیت حقوقی و قضایی دادگاه را دنبال میکند و حواس خود را به حلاجی روایت طراحیشدهی مربوط به بلوک راست و تروتسکیست میدهد.
نکتهای کلیدی است که باید اشاره کنم. یک پرسش اساسی وقتی که ریطوریک بوخارین در جلسات محاکمهاش در مارس ۱۹۳۸ را حلاجی میکنیم وجود دارد و لازم است پیشاپیشِ بسیاری پرسشها آن را از نظر گذراند. سهم آیرونی در گفتار بوخارین در این جلسات چهقدر است؟ به عقیدهی من درجهی اندکی از این پویایی ریطوریکی را باید به آیرونی ربط داد زیرا مخاطب اصلی ریطوریک بوخارین «تماشاگران» یا «حضار» یا «افکارعمومی» نیست. میشود گفت محتمل است لحظاتی بوده باشد که گوینده از گفتن حرفی یا شنیدن حرفی از زبان خود خندهاش هم گرفته باشد، اما این موتیف محوری نیست.
در این باره باید تصویر راهب ارتدوکس را در استالین ملاحظه کرد. استالین با وقوف به این ناسازه و تعارض درونی مخالفانش قبل از تصفیههای خونین، شکستن شخصیت آنها را در جلسات پولیتبورو و کمیتهی مرکزی رقم زده بود. وجه بیمارگون محاکمات پیشتر از طریق راهب ارتدوکس در قامت دبیرکل و ایجاد فضای ضجه و مویه و التماس برای طرد نشدن از حزب / کلیسا بارها تمرین و تثبیت شده بود. در این روند تنها نفْس دفرمهنشده را شخص استالین و از طریق او گوشبهفرمانهای استالین، که قهراً تشخصی نداشتند و دفرمه نشدن پاداش مستحیل بودن ایشان در تشخص استالین بود، نمایندگی میکردند. سایر نفوس ــ البته به استثنای تروتسکی ــ قبل از تصفیهها به قدر لازم از ریخت افتاده بود. با این تفاصیل باید پذیرفت که بوخارین در جریان دادگاه نفْس خود را که پیشتر در جلسات عالی حزب به استالین باخته بوده است بازپس گرفته است. این آن جبههی نبردی است که بوخارین برگزید و در آن حریف را مغلوب ساخت. در دفاع نهایی وقتی به شخصیتهای داستایفسکی اشاره میکند، و روحیهی توبهگری مسیحیت ارتدوکس را مورد اشاره قرار میدهد مستقیماً تصویر استالین را در قامت راهب مرتد ارتدوکس هدف میگیرد. این اشاره کمرنگ است اما واضحترین و صریحترین اشارهای است که در آن شرایط، از بوخارین بر میآمده است که به شخص اول کشور و شخص اول حزب داشته باشد.
متن کامل محاکمهی نیکلای بوخارین
جلسهی یکم
بازپرسی از نیکلای بوخارین، شامگاه ۵ مارس ۱۹۳۸
رئیس دادگاه: اکنون به بازپرسی از متهم بوخارین میپردازیم.
بوخارین: من دو درخواست از دادگاه دارم: نخست آنکه اجازه داشته باشم آزادانه دفاعیات خود را در دادگاه ارائه کنم؛ و دوم اینکه در ابتدای بیانیهی خود، تا جایی که وقت اجازه دهد، به تحلیل موضع ایدئولوژیک و سیاسی «بلوک جنایتکار راستگراها و تروتسکیستها» بپردازم. این درخواست را به سه دلیل مطرح میکنم: نخست، به این دلیل که دربارهی این موضوع تاکنون بهنسبت کم صحبت شده است؛ دوم، به این دلیل که دارای اهمیت عمومی است؛ و سوم، به این دلیل که شهروندْ دادستان عمومی، اگر اشتباه نکنم، در جلسهی پیشین این پرسش را مطرح کرد.
ویشینسکی: اگر متهم بوخارین قصد دارد به هر نحوی حق دادستان دولتی را در طرح پرسشها طی دفاعیاتش محدود کند، فکر میکنم رفیق رئیس دادگاه باید برای بوخارین توضیح دهد که حق دادستان در طرح پرسشها بر مبنای قانون است. از این رو، درخواست او، چنانکه در آیین دادرسی کیفری پیشبینی شده است، باید رد شود.
بوخارین: منظور من از این درخواست، این نبود.
رئیس دادگاه: نخستین پرسش از متهم بوخارین: آیا شما شهادتی را که در مرحلهی تحقیقات مقدماتی دربارهی فعالیتهای ضدّشوروی خود دادهاید، تأیید میکنید؟
بوخارین: من شهادت خود را مطلقاً و بهطور کامل تأیید میکنم.
رئیس دادگاه: دربارهی فعالیتهای ضدّشوروی خود چه میخواهید بگویید؟ دادستان نیز حق دارد سؤالاتی مطرح کند.
ویشینسکی: اجازه دهید بازپرسی از متهم بوخارین را آغاز کنم. بهطور خلاصه بیان کنید که دقیقاً به چهچیزی اعتراف میکنید.
بوخارین: نخست، به عضویت در «بلوک ضدّانقلابی راستگراها و تروتسکیستها».
ویشینسکی: از چه سالی؟
بوخارین: از زمانی که بلوک تشکیل شد. حتی پیش از آن نیز، من به عضویت در سازمان ضدّانقلابی راستگراها اعتراف میکنم.
ویشینسکی: از چه سالی؟
بوخارین: تقریباً از ۱۹۲۸. من بهعنوان یکی از رهبران برجستهی این «بلوک راستگراها و تروتسکیستها» اعتراف میکنم. از اینرو، من به مجموعهی جنایاتی که این سازمان ضدّانقلابی مرتکب شده است، اعتراف میکنم، صرفنظر از اینکه آیا از جزییات همهی آنها آگاه بودهام یا نه، و یا اینکه مستقیماً در هریک از این اقدامات مشارکت داشتهام یا نه. چراکه من بهعنوان یکی از رهبران مسئولام، نه بهعنوان یک مهرهی ساده در این سازمان ضدّانقلابی.
ویشینسکی: اهداف این سازمان ضدّانقلابی چه بود؟
بوخارین: این سازمان ضدّانقلابی، اگر بخواهم بهطور خلاصه بیان کنم…
ویشینسکی: بله، فعلاً مختصر توضیح دهید.
بوخارین: هدف اصلی که این سازمان دنبال میکرد، هرچند که آن را کاملاً درک نکرده و بهطورکامل مشخص نکرده بود، در اصل، بازگرداندن روابط سرمایهداری به اتحاد جماهیر شوروی بود.
ویشینسکی: سرنگونی قدرت شوروی؟
بوخارین: سرنگونی قدرت شوروی وسیلهای برای رسیدن به این هدف بود.
ویشینسکی: بهوسیلهی چه روشی؟
بوخارین: همانطور که مشخص است…
ویشینسکی: از طریق سرنگونی قهرآمیز؟
بوخارین: بله، از طریق سرنگونی قهرآمیز این قدرت.
ویشینسکی: با کمک چهکسی؟
بوخارین: با استفاده از تمامی دشواریهایی که قدرت شوروی با آنها مواجه بود، و بهویژه با استفاده از جنگی که بهصورت پیشبینیشده در چشمانداز بود.
ویشینسکی: جنگی که بهصورت پیشبینیشده در چشمانداز بود، با کمک چه کسانی؟
بوخارین: با کمک دولتهای خارجی.
ویشینسکی: تحت چه شرایطی؟
بوخارین: بهطور مشخص، تحت شرایط امتیازاتی متعدد.
ویشینسکی: تا چه حد؟
بوخارین: تا حد واگذاری سرزمین.
ویشینسکی: یعنی چه؟
بوخارین: اگر بخواهیم همهی موارد را صراحتاً بیان کنیم، یعنی تحت شرایط تجزیهی اتحاد جماهیر شوروی.
ویشینسکی: جدا شدن کل مناطق و جمهوریها از اتحاد شوروی؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: برای مثال؟
بوخارین: اوکراین، منطقهی دریای ژاپن، بلاروس.
ویشینسکی: به نفع چه کسانی؟
بوخارین: به نفع دولتهای مربوطه که موقعیت جغرافیایی و سیاسیشان…
ویشینسکی: کدام دولتها دقیقاً؟
بوخارین: به نفع آلمان، به نفع ژاپن، و تا حدی به نفع انگلستان.
ویشینسکی: بنابراین، توافقی بین بلوک و محافل مربوطه وجود داشت؟ من از وجود یک توافق بین بلوک مطلع هستم.
بوخارین: بله، بلوک توافقی داشت.
ویشینسکی: و همچنین، از طریق تضعیف قدرت دفاعی کشور؟
بوخارین: ببینید، این موضوع، حداقل در حضور من، مورد بحث قرار نگرفت.
ویشینسکی: وضعیت خرابکاری چهگونه بود؟
بوخارین: وضعیت خرابکاری بهگونهای بود که در نهایت، بهویژه تحت فشار بخش تروتسکیستی بهاصطلاح مرکز تماس که تقریباً در ۱۹۳۳ شکل گرفت، پس از مجموعهای از اختلافات داخلی و بازیهای سیاسی، که برای تحقیقات ارزشی ندارد، پس از فرازونشیبها و بحثهای مختلف، گرایش به خرابکاری پذیرفته شد.
ویشینسکی: آیا خرابکاری به تضعیف قدرت دفاعی کشور منجر شد؟
بوخارین: بهطور طبیعی.
ویشینسکی: پس، هدف این خرابکاریها تضعیف و تزلزل قدرت دفاعی بود؟
بوخارین: نه بهطور رسمی، اما در عمل همینطور بود.
ویشینسکی: اما اقدامات و فعالیتهای این خرابکاریها واضح بود؟
بوخارین: بله.
[اینجا افتادگی هست.]
ویشینسکی: متهم رایکوف، چه اطلاعاتی دربارهی ترور سرگئی میرونوویچ کیروف دارید؟
رایکوف: من هیچ اطلاعی دربارهی مشارکت جناح راست یا بخش راست این بلوک در ترور کیروف ندارم.
ویشینسکی: آیا بهطورکلی از تدارک برای اقدامات تروریستی و ترور اعضای حزب و دولت اطلاع داشتید؟
رایکوف: بهعنوان یکی از رهبران بخش راست این بلوک، در سازماندهی تعدادی از گروههای تروریستی و آمادهسازی برای اقدامات تروریستی مشارکت داشتم. همانطور که در شهادتم گفتهام، من از هیچ تصمیم خاصی از سوی مرکز راست که مرا با بلوک راستها و تروتسکیستها مرتبط میکرد، برای اجرای واقعی ترورها اطلاعی ندارم…
ویشینسکی: دربارهی اجرای واقعی. بسیار خب. آیا میدانید که یکی از اهداف بلوک راستها و تروتسکیستها سازماندهی و اجرای اقدامات تروریستی علیه رهبران حزب و دولت بود؟
رایکوف: من بیشتر از این گفتم، من گفتم که شخصاً گروههای تروریستی را سازماندهی کردم. اما شما از من میپرسید که آیا از چنین اهدافی از طریق شخص ثالث اطلاع داشتم.
ویشینسکی: من میپرسم که آیا بلوک راستها و تروتسکیستها ارتباطی با ترور رفیق کیروف داشت؟
رایکوف: من هیچ اطلاعاتی دربارهی ارتباط بخش راست با این ترور ندارم و بنابراین تا به امروز معتقدم که ترور کیروف توسط تروتسکیستها و بدون اطلاع راستها انجام شده است. البته، ممکن است من از آن بیاطلاع بوده باشم.
ویشینسکی: آیا شما با ینوکیدزه ارتباط داشتید؟
رایکوف: با ینوکیدزه؟ بسیار کم.
ویشینسکی: آیا او عضو بلوک راستها و تروتسکیستها بود؟
رایکوف: از سال ۱۹۳۳ عضو بود.
ویشینسکی: او در این بلوک نمایندهی کدام بخش بود، تروتسکیستها یا راستها؟ به کدامیک گرایش داشت؟
رایکوف: او باید نمایندهی بخش راست بوده باشد.
ویشینسکی: بسیار خوب، لطفاً بنشینید. اجازه دهید متهم یاگودا را مورد بازپرسی قرار دهم. متهم یاگودا، آیا میدانید که ینوکیدزه، که متهم رایکوف هماکنون دربارهی او صحبت کرد، نمایندهی بخش راست این بلوک بود و اینکه او ارتباط مستقیمی با سازماندهی ترور سرگئی میرونوویچ کیروف داشت؟
یاگودا: هم رایکوف و هم بوخارین دروغ میگویند. رایکوف و ینوکیدزه در جلسهی مرکز حضور داشتند، جایی که مسئلهی ترور س. م. کیروف مورد بحث قرار گرفت.
ویشینسکی: آیا راستها با این موضوع ارتباطی داشتند؟
یاگودا: ارتباط مستقیم، زیرا این یک بلوک از راستها و تروتسکیستها بود.
ویشینسکی: آیا متهمان رایکوف و بوخارین بهطور خاص ارتباطی با این ترور داشتند؟
یاگودا: ارتباط مستقیم.
ویشینسکی: آیا شما، بهعنوان عضوی از بلوک راستها و تروتسکیستها، ارتباطی با این ترور داشتید؟
یاگودا: بله.
ویشینسکی: آیا بوخارین و رایکوف حقیقت را میگویند که اظهار میکنند هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند؟
یاگودا: این غیرممکن است، زیرا وقتی ینوکیدزه به من گفت که آنها، یعنی بلوک راستها و تروتسکیستها، در یک جلسهی مشترک تصمیم گرفتهاند که اقدام تروریستی علیه کیروف انجام دهند، من قاطعانه مخالفت کردم…
ویشینسکی: چرا؟
یاگودا: من اعلام کردم که هرگز اجازهی هیچ اقدام تروریستی را نخواهم داد. من این کار را کاملاً غیرضروری میدانستم.
ویشینسکی: و همچنین برای سازمان خطرناک بود؟
یاگودا: البته.
ویشینسکی: با این حال؟
یاگودا: با این حال، ینوکیدزه تأیید کرد…
ویشینسکی: چه چیزی را؟
یاگودا: که در این نشست آنها…
ویشینسکی: «آنها» چه کسانی بودند؟
یاگودا: رایکوف و ینوکیدزه در ابتدا قاطعانه مخالفت کردند.
ویشینسکی: با چه چیزی؟
یاگودا: با انجام یک اقدام تروریستی. اما تحت فشار باقی اعضای «بلوک راستها و تروتسکیستها»…
ویشینسکی: عمدتاً تروتسکیستها؟
یاگودا: بله، تحت فشار باقی اعضای «بلوک راستها و تروتسکیستها»، آنها رضایت دادند. این چیزی بود که ینوکیدزه به من گفت.
ویشینسکی: پس از این، آیا شما شخصاً اقدامی برای انجام ترور سرگئی میروویچ کیروف انجام دادید؟
یاگودا: من شخصاً؟
ویشینسکی: بله، به عنوان یک عضو بلوک.
یاگودا: من دستوراتی دادم…
ویشینسکی: به چه کسی؟
یاگودا: به زاپوروژتس در لنینگراد. البته، موضوع دقیقاً اینطور نبود…
ویشینسکی: بعداً دربارهی آن صحبت خواهیم کرد. اکنون میخواهم نقش رایکوف و بوخارین را در این عمل جنایتکارانه روشن کنم.
یاگودا: من به زاپوروژتس دستور دادم. هنگامی که نیکلایف بازداشت شد…
ویشینسکی: بار اول؟
یاگودا: بله. زاپوروژتس به مسکو آمد و به من گزارش داد که مردی بازداشت شده است…
ویشینسکی: در کیف او…
یاگودا: یک هفتتیر و یک دفترچه یادداشت بود. و او را آزاد کرد.
ویشینسکی: و شما این را تأیید کردید؟
یاگودا: من فقط از این مسئله آگاه شدم.
ویشینسکی: و سپس شما دستور دادید که مانعی بر سر راه قتل سرگئی میروویچ کیروف قرار نگیرد؟
یاگودا: بله، من این کار را کردم… اما اینطور نبود.
ویشینسکی: به شکلی کمی متفاوت؟
یاگودا: نه به این صورت، اما مهم نیست.
ویشینسکی: آیا شما دستور دادید؟
یاگودا: من این را تأیید کردم.
ویشینسکی: خیلی خوب. بنشینید.
رئیس دادگاه (به ویشینسکی): آیا سوال دیگری دارید؟
ویشینسکی: سوال دیگری از بوخارین دارم. آیا موضع شما نسبت به تروریسم، بهویژه تروریسم علیه دولتمردان شوروی، مثبت بود یا منفی؟
بوخارین: متوجه شدم. برای اولین بار، موضوع تروریسم در گفتوگویی با پیاتاکوف برای من مطرح شد. باید بگویم که میدانستم تروتسکی بر راهبردهای تروریستی اصرار دارد. در آن زمان، من مخالفت کردم.
ویشینسکی: چه زمانی بود؟
بوخارین: در نهایت، پیاتاکوف و من به توافقی رسیدیم که طبق آن، همه چیز در نهایت حلوفصل خواهد شد و تمام اختلافات به نحوی از میان برداشته میشود. و پس از آن، همانطور که به شما، دادستان محترم، گزارش دادهام…
ویشینسکی: به دادگاه، در حضور من، گزارش دادهاید…
بوخارین: به دادگاه، در حضور شما، گزارش دادم که در واقع، گرایش به تروریسم، بهطور دقیق، در پلتفرم ریوُتین نهفته بود.
ویشینسکی: متوجه شدم. میخواهم بدانم که آیا موضع شما نسبت به تروریسم مثبت بود؟
بوخارین: منظورتان چیست؟
ویشینسکی: یعنی آیا شما موافق ترور رهبران حزب و دولت ما بودید؟
بوخارین: شما میپرسید که آیا من، بهعنوان یک عضو مرکز بلوک راستها و تروتسکیستها، موافق…
ویشینسکی: اقدامات تروریستی؟
بوخارین: بله، موافق بودم.
ویشینسکی: علیه چه کسانی؟
بوخارین: علیه رهبران حزب و دولت.
ویشینسکی: جزئیات را بعداً توضیح خواهید داد. شما تقریباً از سالهای ۱۹۲۹-۱۹۳۰ به این باور رسیدید؟
بوخارین: نه، فکر میکنم حدوداً در سال ۱۹۳۲ بود.
ویشینسکی: اما آیا در سال ۱۹۱۸ نیز موافق ترور رهبران حزب و دولت ما بودید؟
بوخارین: نه، نبودم.
ویشینسکی: آیا موافق دستگیری لنین بودید؟
بوخارین: دستگیری او؟ دو مورد در این زمینه وجود داشت ــ در مورد نخست، خودم آن را به لنین گفتم؛ اما دربارهی مورد دوم، به دلیل ملاحظات امنیتی سکوت کردم. اگر مایل باشید، میتوانم جزئیات بیشتری ارائه دهم. این اتفاق افتاد.
ویشینسکی: اتفاق افتاد؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: و دربارهی ترور ولادیمیر ایلیچ؟
بوخارین: در ابتدا پیشنهاد شد که او را برای بیستوچهار ساعت تحت بازداشت نگه دارند. چنین فرمولی وجود داشت. اما در مورد دوم…
ویشینسکی: اما اگر ولادیمیر ایلیچ در برابر بازداشت مقاومت میکرد؟
بوخارین: اما ولادیمیر ایلیچ، همانطور که میدانید، هرگز وارد درگیریهای مسلحانه نشد. او آدم ستیزهجویی نبود.
ویشینسکی: پس شما انتظار داشتید که وقتی برای بازداشت او میروید، ولادیمیر ایلیچ مقاومت نکند؟
بوخارین: ببینید، من میتوانم مورد شخص دیگری را مثال بزنم. زمانی که سوسیالروولوسیونرهای چپ دزرژینسکی را دستگیر کردند، او هم مقاومت مسلحانهای نشان نداد.
ویشینسکی: این همیشه به شرایط خاص بستگی دارد. بنابراین، در این مورد، شما حساب کرده بودید که مقاومتی در کار نخواهد بود؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: آیا شما برنامهای برای بازداشت رفیق استالین در سال ۱۹۱۸ داشتید؟
بوخارین: در آن زمان، چندین گفتوگو در این باره انجام شد…
ویشینسکی: من دربارهی گفتوگوها نمیپرسم، بلکه دربارهی برنامهای برای بازداشت رفیق استالین میپرسم.
بوخارین: و من میگویم که اگر با توصیف شما از آن بهعنوان «برنامه» موافق نباشم، لطفاً اجازه دهید به دادگاه توضیح دهم که در واقعیت چه اتفاقی افتاد. در آن زمان، شاید بتوان گفت که این یک برنامه نبود، بلکه یک گفتوگو بود.
ویشینسکی: دربارهی چه چیزی؟
بوخارین: بحث بر سر تشکیل یک دولت جدید از «کمونیستهای چپ» بود.
ویشینسکی: و من از شما میپرسم، آیا برنامهای برای بازداشت رفیق استالین در سال ۱۹۱۸ داشتید؟
بوخارین: نه فقط استالین، بلکه برنامهای برای بازداشت لنین، استالین و اسوِردِلوف وجود داشت.
ویشینسکی: هر سه: لنین، استالین و سوردلوف؟
بوخارین: دقیقاً همینطور است.
ویشینسکی: پس نهتنها رفیق استالین، بلکه رفقای استالین، لنین و اسوِردِلوف؟
بوخارین: دقیقاً.
ویشینسکی: یک طرح برای بازداشت وجود داشت؟
بوخارین: میگویم که این یک طرح نبود، بلکه گفتوگوهایی در این باره انجام شده بود.
ویشینسکی: و دربارهی ترور رفقای استالین، لنین و اسوِردِلوف چه میگویید؟
بوخارین: بههیچوجه.
ویشینسکی: در پایان جلسهی امروز یا جلسهی بعدی دادگاه، درخواست خواهم کرد که یاکوولُوا، یکی از اعضای فعال گروه «کمونیستهای چپ»، اوسینسکی و مانتسُف، اعضای سابق گروه موسوم به «کمونیستهای چپ»، و سپس سوسیالروولوسیونرهای چپ، کارلین و کامکوف، اعضای کمیتهی مرکزی سوسیالروولوسیونرهای چپ، بهعنوان شاهدان این پرونده احضار شوند تا مشخص شود که آیا بوخارین و «کمونیستهای چپ»، که او در آن زمان رهبری آن را بر عهده داشت، همراه با سوسیالروولوسیونرهای چپ، برنامهای برای بازداشت و ترور رفقای لنین، استالین و اسوِردِلوف داشتند یا نه، و ماهیت این طرح چه بوده است. فعلاً سؤال دیگری ندارم.
بوخارین: آیا میتوانم صحبت کنم؟
رئیس دادگاه (پس از مشورت با اعضای دادگاه): دادگاه تصمیم گرفته است که درخواست دادستان برای احضار یاکوولُوا، اوسینسکی، مانتسف، کارلین و کامکوف را بپذیرد.
ویشینسکی: کاملاً مرا راضی میکند.
رئیس دادگاه: فعلاً سؤال دیگری از بوخارین ندارید؟
ویشینسکی: فعلاً نه.
رئیس دادگاه: باید به متهم بوخارین توضیح دهم که آنچه اکنون باید بگوید دفاعیه نیست، بلکه آخرین درخواست نیز محسوب نمیشود.
بوخارین: این را درک میکنم.
رئیس دادگاه: پس اگر مایلید دربارهی فعالیتهای مجرمانهی ضدّشوروی خود چیزی بگویید، میتوانید صحبت کنید.
بوخارین: میخواهم دربارهی موضوع احیای سرمایهداری صحبت کنم. اجازه دارم؟
ویشینسکی: البته، این تخصص اصلی شماست.
بوخارین: ابتدا میخواهم دربارهی مواضع ایدئولوژیک صحبت کنم، نه به این معنی که مسئولیّت خود را در قبال اقدامات عملی و جنایتکارانهی ضدّانقلابی نپذیرم. به هیچ وجه قصد ندارم دادگاه پرولتری چنین برداشتی داشته باشد. میخواهم به سؤالی پاسخ دهم که دادستان محترم از راکوفسکی پرسید، یعنی: «بلوک راستگراها و تروتسکیستها» به چه دلیل چنین مبارزهی جنایتکارانهای علیه قدرت شوروی به راه انداخت؟ میدانم که من یک سخنران نیستم و نباید در اینجا خطابهای ایراد کنم، بلکه متهمی هستم که باید در برابر دادگاه کشور پرولتری بهعنوان یک مجرم پاسخگو باشم. اما دقیقاً به همین دلیل که به نظرم این دادگاه از اهمیت عمومی برخوردار است و این موضوع تاکنون بسیار کم بررسی شده، فکر میکنم مفید است که به برنامهای که هرگز جایی نوشته نشده، بپردازم ــ یعنی برنامهی عملی «بلوک راستگراها و تروتسکیستها» ــ و یک مفهوم را رمزگشایی کنم: «احیای سرمایهداری» چه معنایی داشت و این ایده چهگونه در محافل «بلوک راستگراها و تروتسکیستها» تصور و درک میشد.
تکرار میکنم که در پرداختن به این موضوع، هیچ قصدی ندارم که مسئولیّت خود را در قبال اقدامات عملی، برای جنایات ضدّانقلابی خود، انکار کنم. اما میخواهم بگویم که من نه فقط یک عامل کوچک در ضدانقلاب بودم، بلکه یکی از رهبران آن بودم؛ و بهعنوان یکی از رهبران، مسئولیّت بسیار بیشتری نسبت به سایر عوامل بر عهده دارم. بنابراین، هیچکس نمیتواند تصور کند که من قصد فرار از مسئولیّت یا انکار آن را دارم، حتی اگر عضو سازمان راستگرا و تروتسکیستی هم نبودم.
دادگاه، افکار عمومی کشور ما و حتی افکار عمومی سایر کشورها، تا جایی که به بشریت مترقی مربوط میشود، میتوانند قضاوت کنند که چهگونه به این سقوط رسیدیم، چهگونه همهی ما به ضدّانقلابیون سرسخت تبدیل شدیم، چهگونه به خائنان به میهن سوسیالیستی بدل شدیم، چهگونه به جاسوسان، تروریستها و احیاگران سرمایهداری تبدیل شدیم، و در نهایت، ایدهها و مواضع سیاسی «بلوک راستگراها و تروتسکیستها» چه بود.
ما وارد مسیر خیانت، جنایت و توطئه شدیم. اما برای چه؟
ما به یک گروه شورشی تبدیل شدیم، گروههای تروریستی تشکیل دادیم، دست به خرابکاری زدیم، و قصد داشتیم رهبری قهرمانانهی استالین و دولت شوروی پرولتاریا را سرنگون کنیم.
یکی از پاسخهای رایج این است که ما در اثر منطق مبارزه مجبور شدیم که ضدّانقلابی، توطئهگر و خائن شویم، که به دلیل این منطق به جنایت و خیانت کشیده شدیم و به جایگاه فعلی خود، در جایگاه متهمان، رسیدیم.
اما باید گفت که چنین چیزی در زندگی اجتماعی اتفاق نمیافتد؛ در اینجا یک منطق وجود دارد، منطق مبارزه با روشهای مبارزه و با یک برنامه همراه است.
میخواهم به این مسائل بپردازم، هرچند که چنین واژههایی در ارتباط با اینگونه اقدامات جنایتکارانه ممکن است عجیب به نظر برسد، اما با این حال، به نظرم مهم است که بر آن تأکید کنم.
بارها و بارها اثبات شده و دهها هزار بار تکرار شده است که انحراف راستگرا از همان ابتدای شکلگیری خود ــ وقتی که هنوز در مرحلهی جنینی بود ــ هدف خود را احیای سرمایهداری قرار داده بود. اما من قصد ندارم دربارهی این موضوع صحبت کنم.
میخواهم به جنبهی دیگری از این مسئله بپردازم، از دیدگاه بسیار مهمتر، از دیدگاه عینی این موضوع، زیرا در اینجا مسألهی مسئولیّت و قضاوت از منظر جرایمی که در دادگاه آشکار شده است، مطرح میشود، و از آنجا که من یکی از رهبران این ماجرا هستم، این مسئله اهمیت دوچندانی مییابد.
ما باید از ابتدا شروع کنیم.
در نگاه نخست، ضدّانقلابیون راستگرا به نظر میرسیدند که صرفاً یک «انحراف» هستند؛ آنها در ابتدا افرادی به نظر میرسیدند که به دلیل نارضایتی از سیاستهای جمعیسازی و صنعتیسازی، به این مسیر کشیده شدند. اما بعداً پلتفرم ریوُتین ظاهر شد.
در لحظهای که تمام ماشین دولتی، تمام منابع، و تمام نیروهای برتر به سوی صنعتیسازی کشور و جمعیسازی هدایت شدند، ما در عرض ۲۴ ساعت خود را در طرف دیگر میدان یافتیم؛ در کنار کولاکها، در کنار ضدّانقلابیون، در کنار بقایای سرمایهداری که هنوز در عرصهی تجارت باقی مانده بود.
ما به مرور، از دیدگاه دفاع از مزرعهی دهقانی، به دفاع از کولاکها رسیدیم. در ابتدا نسبت به مزارع اشتراکی تمسخر داشتیم، اما بعد، با طعنه و سپس با خشم به رشد عظیم کارخانهها و صنایع به چشم «غولهای وحشتناک» نگاه کردیم که همه چیز را مصرف میکردند و تهدیدی محسوب میشدند.
تلاشهای قهرمانانهی کارگران پیشرو…
ویشینسکی: یک سؤال دیگر از بوخارین دارم. آیا موضع شما در قبال تروریسم مثبت بود یا منفی؟ منظورم تروریسم علیه مقامات دولتی شوروی است.
بوخارین: متوجه شدم. موضوع تروریسم برای اولین بار در گفتوگویی با پیاتاکوف مطرح شد، و باید بگویم که میدانستم تروتسکی بر اتخاذ روشهای تروریستی اصرار داشت. در آن زمان، من مخالفت کردم.
ویشینسکی: این چه زمانی بود؟
بوخارین: در نهایت، من و پیاتاکوف به یک زبان مشترک رسیدیم، تحت این فرمول که همهچیز در نهایت حل خواهد شد و همهی اختلافات بهنوعی از بین خواهند رفت. و سپس به شما گزارش دادم، شهروند دادستان…
ویشینسکی: شما در حضور من به دادگاه گزارش دادید…
بوخارین: در حضور شما به دادگاه گزارش دادم که در حقیقت، تمایل به تروریسم، بهمعنای دقیق کلمه، از قبل در برنامهی ریوتین وجود داشت.
ویشینسکی: متوجه شدم. میخواهم بدانم آیا موضع شما نسبت به تروریسم مثبت بود؟
بوخارین: منظورتان چیست؟
ویشینسکی: یعنی شما طرفدار ترور رهبران حزب و دولت بودید؟
بوخارین: شما میپرسید که آیا من، بهعنوان یکی از اعضای مرکز راستگرایان و تروتسکیستها، طرفدار…
ویشینسکی: عملیات تروریستی؟
بوخارین: بله، بودم.
ویشینسکی: علیه چه کسانی؟
بوخارین: علیه رهبران حزب و دولت.
ویشینسکی: جزئیات آن را بعداً توضیح خواهید داد. شما تقریباً در سال ۱۹۲۹-۱۹۳۰ به این باور رسیدید؟
بوخارین: نه، فکر میکنم تقریباً در سال ۱۹۳۲ بود.
ویشینسکی: اما آیا شما در سال ۱۹۱۸ طرفدار ترور رهبران حزب و دولت نبودید؟
بوخارین: نه، نبودم.
ویشینسکی: آیا طرفدار دستگیری لنین بودید؟
بوخارین: دستگیری او؟ دو مورد وجود داشت ــ دربارهی مورد اول، خودم به لنین اطلاع دادم؛ اما دربارهی مورد دوم، به دلایل امنیتی آن را مخفی نگه داشتم. اگر بخواهید، میتوانم با جزئیات بیشتری توضیح دهم. چنین چیزی اتفاق افتاد.
ویشینسکی: اتفاق افتاد؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: و دربارهی ترور ولادیمیر ایلیچ؟
بوخارین: در مورد اول، پیشنهاد این بود که او را به مدت بیستوچهار ساعت تحت بازداشت نگه دارند. چنین فرمولی وجود داشت. اما در مورد دوم…
ویشینسکی: اما اگر ولادیمیر ایلیچ در برابر دستگیری مقاومت میکرد؟
بوخارین: اما ولادیمیر ایلیچ، همانطور که میدانید، هرگز وارد درگیری مسلحانه نمیشد. او آدم دعوایی نبود.
ویشینسکی: پس شما انتظار داشتید که وقتی برای دستگیری او میرفتید، ولادیمیر ایلیچ مقاومت نکند؟
بوخارین: ببینید، میتوانم از فرد دیگری مثال بزنم. زمانی که سوسیالروولوسیونرهای چپ دزرژینسکی را دستگیر کردند، او هم مقاومت مسلحانه نکرد.
ویشینسکی: این همیشه بستگی به شرایط خاص دارد. پس در این مورد، شما انتظار داشتید که مقاومتی صورت نگیرد؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: و آیا شما در سال ۱۹۱۸ به دستگیری رفیق استالین فکر نکرده بودید؟
بوخارین: در آن زمان چندین بار صحبتهایی در این باره شد…
ویشینسکی: من دربارهی صحبتها نمیپرسم، بلکه دربارهی یک طرح مشخص برای دستگیری رفیق استالین میپرسم.
بوخارین: و من میگویم که اگر من با توصیف شما بهعنوان طرح موافق نیستم، لطفاً اجازه دهید برای دادگاه توضیح دهم که در واقعیت چه اتفاقی افتاد. پس ممکن است گفته شود که این یک طرح نبود، بلکه فقط صحبتهایی در این مورد بود.
ویشینسکی: دربارهی چه؟
بوخارین: صحبتهایی دربارهی تشکیل یک دولت جدید از کمونیستهای چپ.
ویشینسکی: و من از شما میپرسم، آیا برای دستگیری رفیق استالین در سال ۱۹۱۸ طرحی داشتید؟
بوخارین: نه فقط استالین، بلکه طرحی برای دستگیری لنین، استالین و اسوردلف وجود داشت.
ویشینسکی: هر سه: لنین، استالین و اسوردلف؟
بوخارین: دقیقاً همینطور.
ویشینسکی: پس، نه فقط رفیق استالین، بلکه رفقای استالین، لنین و اسوردلف؟
بوخارین: درست است.
ویشینسکی: پس یک طرح برای دستگیری وجود داشت؟
بوخارین: میگویم که این یک طرح نبود، بلکه صحبتهایی در این باره انجام شده بود.
ویشینسکی: و دربارهی ترور رفقای استالین، لنین و اسوردلف چه؟
بوخارین: تحت هیچ شرایطی چنین چیزی مطرح نبود.
ویشینسکی: من از دادگاه درخواست میکنم که در پایان جلسهی امروز یا جلسهی بعدی، شاهدانی از جمله یاکولوا، اوسیسکی و مانتسف که از اعضای فعال گروه کمونیستهای چپ بودند، همچنین کارلین و کامکوف از اعضای کمیتهی مرکزی سوسیالروولوسیونرهای چپ را احضار کند تا در مورد طرح، یا ماهیت طرح، برای دستگیری و ترور رفقای لنین، استالین و اسوردلف شهادت دهند. فعلاً سؤال دیگری ندارم.
بوخارین: میتوانم صحبت کنم؟
رئیس دادگاه (پس از مشورت با اعضای دادگاه): دادگاه تصمیم گرفته است که درخواست دادستان دولتی را برای احضار یاکولوا، اوسیسکی، مانتسف، کارلین و کامکوف بهعنوان شاهد بپذیرد.
ویشینسکی: این کاملاً مرا راضی میکند.
رئیس دادگاه: فعلاً سؤالی از بوخارین ندارید؟
ویشینسکی: فعلاً نه.
رئیس دادگاه: باید برای متهم بوخارین توضیح دهم که اینجا زمان دفاعیهی نهایی شما نیست. شما باید در مورد فعالیتهای ضدّشوروی و ضدّانقلابی خود شهادت دهید، اما در حال ارائهی یک سخنرانی هستید. در دفاعیهی نهایی خود میتوانید هرچه میخواهید بگویید. این را برای سومین بار توضیح میدهم.
بوخارین: پس اجازه دهید خیلی مختصر…
ویشینسکی: به من بگویید، متهم بوخارین، که چهگونه این مسائل در عمل در فعالیتهای ضدّشوروی شما شکل گرفت.
ویشینسکی: شما هیچ ارتباطی با پلیس اتریش نداشتید؟
بوخارین: نه، هیچ ارتباطی نداشتم.
ویشینسکی: آیا در آمریکا زندگی کردهاید؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: مدت زیادی؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: چند ماه؟
بوخارین: حدود هفت ماه.
ویشینسکی: در آمریکا با پلیس ارتباطی نداشتید؟
بوخارین: مطلقاً نه.
ویشینسکی: در مسیر بازگشت از آمریکا به روسیه از کجا عبور کردید؟
بوخارین: از ژاپن.
ویشینسکی: مدت زیادی آنجا توقف داشتید؟
بوخارین: یک هفته.
ویشینسکی: در این یک هفته جذب [استخدام] نشدید؟
بوخارین: اگر میل دارید چنین سؤالاتی مطرح کنید…
ویشینسکی: قانون آیین دادرسی کیفری به من این حق را میدهد که چنین سؤالاتی بپرسم.
رئیس دادگاه: دادستان این حق را دارد که چنین سؤالی مطرح کند، خصوصاً که بوخارین متهم است که در سال ۱۹۱۸ قصد ترور رهبران حزب، از جمله ولادیمیر ایلیچ لنین را داشته است.
ویشینسکی: من از چارچوب قانون آیین دادرسی کیفری فراتر نرفتهام. اگر بخواهید، میتوانید بگویید نه، اما من حق دارم که بپرسم.
بوخارین: کاملاً درست است.
رئیس دادگاه: موافقت متهم الزامی نیست.
ویشینسکی: شما هیچ ارتباطی با پلیس نداشتید؟
بوخارین: مطلقاً نه.
ویشینسکی: درست مانند چرنف در اتوبوس. من در مورد ارتباط با مقامات پلیس سؤال میکنم.
بوخارین: من هیچ ارتباطی با هیچهگونه مقامات پلیسی نداشتم.
ویشینسکی: پس چطور شما بهراحتی به بلوکی پیوستید که در کارهای جاسوسی دخیل بود؟
بوخارین: دربارهی کارهای جاسوسی هیچ اطلاعی ندارم.
ویشینسکی: یعنی چه که نمیدانید؟
بوخارین: یعنی همین.
ویشینسکی: پس این بلوک به چه کاری مشغول بود؟
بوخارین: دو نفر اینجا دربارهی جاسوسی شهادت دادهاند، شارانگوویچ و ایوانوف، یعنی دو مأمور تحریکآمیز.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا شما رایکوف را یک مأمور تحریکآمیز میدانید؟
بوخارین: نه، نمیدانم.
ویشینسکی (خطاب به رایکوف): متهم رایکوف، آیا میدانید که بلوک راستها و تروتسکیستها مشغول به کارهای جاسوسی بوده است؟
رایکوف: میدانم که سازمانهایی وجود داشتند که به کارهای جاسوسی مشغول بودند.
ویشینسکی: به من بگویید، آیا سازمان ناسیونال ــ فاشیستی بلاروس که بخشی از بلوک راستها و تروتسکیستها بود و تحت رهبری متهم شارانگوویچ قرار داشت، فعالیت جاسوسی انجام میداد؟
رایکوف: قبلاً در این مورد صحبت کردهام.
ویشینسکی: آیا این سازمان فعالیت جاسوسی انجام میداد؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: آیا این سازمان با سرویس اطلاعاتی لهستان ارتباط داشت؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: آیا شما از این موضوع آگاه بودید؟
رایکوف: بله، آگاه بودم.
ویشینسکی: و بوخارین نمیدانست؟
رایکوف: به نظر من، بوخارین هم میدانست.
ویشینسکی: بنابراین، متهم بوخارین، این بار شارانگوویچ نیست که چنین میگوید، بلکه رفیق شما رایکوف است.
بوخارین: با این حال، من نمیدانستم.
رئیس دادگاه: رفیق دادستان، سؤال دیگری دارید؟
ویشینسکی: میخواهم این موضوع را برای متهم بوخارین روشن کنم. آیا حالا میفهمید که چرا دربارهی اتریش از شما سؤال کردم؟
بوخارین: ارتباط من با پلیس اتریش در حد زندانی بودن در یک دژ [قلعهی] اتریشی بود.
ویشینسکی: متهم شارانگوویچ، شما یک جاسوس لهستانی بودید، با این حال در زندان هم بودهاید؟
شارانگوویچ: بله، با اینکه در زندان بودهام.
بوخارین: من در یک زندان سوئدی بودهام، دو بار در زندان روسیه و یک بار در زندان آلمان.
ویشینسکی: اینکه شما در زندان بودهاید، هیچ دلیلی بر این نیست که نمیتوانستید جاسوس باشید.
متهم رایکوف، آیا تأیید میکنید که بوخارین، با وجود اینکه در زندانهای کشورهای مختلف بوده، همراه با شما از ارتباط جاسوسی شارانگوویچ با سرویس اطلاعاتی لهستان اطلاع داشته و آن را تأیید کرده است؟
رایکوف: من از وجود سازمانهایی که فعالیتهای جاسوسی انجام میدادند، اطلاع داشتم.
ویشینسکی: اینکه بوخارین در زندانهای مختلف بوده، مانع از این نشده که ارتباط همدستانش با سرویس اطلاعاتی لهستان را تأیید کند. آیا این را درک میکنید؟
رایکوف: نه، درک نمیکنم.
ویشینسکی: اما بوخارین درک میکند.
بوخارین: من درک میکنم، اما آن را انکار میکنم.
رئیس دادگاه: ادامه دهید.
بوخارین: باید بهطور مختصر دربارهی مراحل مختلف صحبت کنم. در عمل، پایههای فعالیت ضدّانقلابی من، حداقل در مورد انحراف راست و تکامل آن تا رسیدن به بلوک راستها و تروتسکیستها، همراه با روشهای مبارزه و اقدامات جنایتکارانهی مربوطه، عمداً از سال ۱۹۱۹-۱۹۲۰ گذاشته شد، زمانی که من از میان شاگردانم در دانشگاه اسوِردُلُف، یک گروه مشخص را گردآوردم که بهسرعت به یک جناح تبدیل شد. اعضای این گروه شناختهشدهاند. این موضوع در پروندهی تحقیقاتی وجود دارد و تا جایی که میتوانم از سخنان شهروند دادستان قضاوت کنم، او دربارهی آن اطلاعات دارد.
ویشینسکی: آیا یکی از شاگردان شما، اسلپکوف، همان کسی بود که شما برای سازماندهی قیامها به قفقاز شمالی فرستادید؟
بوخارین: درست است. من میتوانم چندین واقعیت دیگر را نیز ذکر کنم.
ویشینسکی: از همان نوع؟
بوخارین: نه، نه از همان نوع.
ویشینسکی: اما مشابه آن؟
بوخارین: نه.
ویشینسکی: خوب، چیزی نزدیک به آن؟
بوخارین: ببخشید، نمیتوانم همهچیز را در یک کلمه توضیح دهم.
ویشینسکی: ادامه دهید.
بوخارین: هستهی معینی از کادرها شکل گرفت که بعداً به یکی از اجزای اصلی سازمان ضدّانقلابی راستها تبدیل شد و در نهایت، جزئی از بلوک راستها و تروتسکیستها گردید.
حدود سال ۱۹۲۳، من یادداشتی نوشتم که قرار بود به کمیته مرکزی ارائه شود، اما هرگز آن را تحویل ندادم و این یادداشت در محافل مرتبط با این مدرسه منتشر شد، جایی که برخی دیدگاهها رایج شد که بعدها رشد کرد، شکوفا شد و به ثمر نشست ــ اما به شکل ثمرات سمی. در این یادداشت من نوشتم که در رهبری حزب، یک بحران جای خود را به بحران دیگری خواهد داد…
ویشینسکی: آنچه که در آن نوشتهاید، در حال حاضر کمترین اهمیتی برای ما ندارد.
بوخارین: در سال ۱۹۲۸، زمانی که نشانههای بحران در کشور در روابط میان پرولتاریا و دهقانان ظاهر شد و رهبری حزب، به رهبری استالین، مسیری برای غلبه بر مشکلات و حمله به کولاکها ترسیم کرد، اپوزیسیون شکل گرفت ــ در ابتدا صرفاً بهعنوان یک اپوزیسیون. یکی از رویدادهای آن دوره این بود که من در همان سال نزد گ. گ. یاگودا، که در آن زمان رئیس او.گ.پ.او. بود، رفتم تا دادههای انتخابشدهی مغرضانه دریافت کنم. او این دادههای انتخابشده را در اختیار من قرار داد و من از آنها برای شکلدهی به ایدئولوژی ضدّانقلابی خود و اقدامات متناسب با آن استفاده کردم.
ویشینسکی: سازمان ضدّانقلابی راست شما دقیقاً چه زمانی شکل گرفت؟
بوخارین: نزدیکی من با تومسکی و رایکوف تقریباً به سالهای ۱۹۲۸-۱۹۲۹ بازمیگردد ــ در آن زمان تماسها و بررسی اعضای وقت کمیته مرکزی، جلسات غیرقانونی که نسبت به کمیته مرکزی غیرقانونی محسوب میشدند، آغاز شد. بنابراین، این سازمان از مرزهای قانونی دولت شوروی فراتر رفت و بر این اساس، بهسرعت سازمانی ویژه برای هدایت سازمان راستها شکل گرفت، که میتوان آن را بهعنوان یک سلسلهمراتب توصیف کرد، تقریباً به این شکل:
سه نفر اصلی ــ رایکوف، تومسکی و من ــ که در آن زمان اعضای دفتر سیاسی بودیم؛ اعضای اپوزیسیون در کمیته مرکزی که بهواسطهی دیدگاههایشان به یک گروهبندی ضدّانقلابی تبدیل شده بودند؛ سپس گروههای مختلفی که اجزای اصلی آنها به ترتیب زیر بود:
۱. بوخارین و مدرسهی berbad او،
۲. تومسکی و کادرهای اتحادیههای کارگری او،
۳. رایکوف، همراه با دبیرانش و افراد مرتبط با دستگاه شوروی،
۴. اوگلانوف، همراه با مقامات منطقهی مسکو و گروهی در آکادمی صنعتی.
به این ترتیب، حلقهی بالایی این سازمان ضدّانقلابی شکل گرفت.
ویشینسکی: و یاگودا در این میان چه جایگاهی داشت؟
بوخارین: یاگودا در حاشیه قرار داشت.
ویشینسکی: آیا او با شما ارتباط داشت؟
بوخارین: بله، داشت.
ویشینسکی: آیا او به شما در انتخاب دادههای مغرضانه کمک کرد؟
بوخارین: کاملاً درست است.
ویشینسکی: پس او هم یک مشارکتکننده بود…
بوخارین: من اکنون دربارهی سلسلهمراتب رهبری صحبت میکنم، و بنابراین، در مورد یاگودا…
ویشینسکی: من فقط نمیخواستم که متهم یاگودا نادیده گرفته شود.
بوخارین: در اینجا، جستوجو برای بلوکها آغاز شد. اول، دیدار من با کامنف در آپارتمانش. دوم، ملاقات با پیاتاکوف در بیمارستان، جایی که کامنف نیز حضور داشت. سوم، ملاقات با کامنف در خانهی ییلاقی اشمیت.
فراموش کردم بگویم که در سال ۱۹۲۸، بر اساس و در ارتباط با بیانیهای که نمایندگان یک گروه کامل در کمیته مرکزی ارائه کرده بودند ــ در آن زمان یک گروه اپوزیسیون، اما کسانی که قبلاً به سمت دیدگاههای ضدّانقلابی گرایش یافته بودند ــ و بر اساس یک طرح مشخص، من به اصطلاح پلتفرم ۱۹۲۸ را تهیه کردم.
من این را ذکر میکنم، نه به این دلیل که بهطور گسترده منتشر شد و نه به این دلیل که ایدههای آن، همانطور که میدانید، اساس تمام اقدامات عملی آن زمان را تشکیل داد و به اصل ایدئولوژی تبدیل شد، بلکه به این دلیل که در دومین تلاش برای سنجش حلقههای تروتسکیستی ــ زینویفی، یعنی در دیدار با کامنف و پیاتاکوف، من بخش اقتصادی این پلتفرم را به افراد مذکور نشان دادم. نمیدانم آیا شما علاقهمند به جزئیات بیشتری هستید یا خیر…
رئیس دادگاه: فکر میکنم این وقایع را میتوان بهطور خلاصهتر بیان کرد.
بوخارین: بسیار خوب. دیدار با کامنف در آپارتمانش ــ در اینجا گفتوگوهای بسیار تهمتآمیزی دربارهی رهبری حزب، رژیم حزبی، سازماندهی قحطی، جنگ داخلی در کشور، حملات زننده به رهبری حزب و غیره انجام شد. دیدار در بیمارستان ــ تکرار میکنم که چون پلتفرم اقتصادی با برخی بیاعتناییها مواجه شد، در این جلسه توافقی حاصل نشد، اما ما یکدیگر را سنجیدیم و آزمایش کردیم و تلاشی برای رسیدن به توافق صورت گرفت.
سوم و در نهایت، ملاقات در خانهی ییلاقی واسیلی اشمیت، که خودش حضور نداشت، و در آن من، منشیام تسیلتین، کامنف و تومسکی حضور داشتیم. در این جلسه، گفتوگو نسبتاً کوتاه بود و شامل بحث دربارهی تاکتیکهایی میشد که ما، اعضای اپوزیسیون کمیته مرکزی، باید در پلنوم آیندهی کمیته مرکزی دنبال میکردیم. موضع کامنف این بود که ما را به اقدام تحریک کند، اما ما نیز در انتظار فرصت مناسب بودیم. بنابراین، من این سه تلاش را بهعنوان جستوجوی ارتباطات مجرمانه و یک بلوک جنایتکارانه علیه رهبری حزب و خود حزب با آن حلقههایی که در یکسو حول کامنف و زینویف و در سوی دیگر حول تروتسکیست پیاتاکوف گروهبندی شده بودند، میبینم.
مرحلهی بعدی در توسعهی سازمان ضدّانقلابی راستها در سالهای ۱۹۳۰-۱۹۳۱ آغاز شد. در آن زمان، مبارزهی طبقاتی، خرابکاریهای کولاکها و مقاومت کولاکها در برابر سیاست حزب بهشدت افزایش یافته بود. من این مرحله را گذار به حسابداری دوگانه در تمام زمینهها میدانم. این سهنفره به یک مرکز غیرقانونی تبدیل شد، و بنابراین، در حالی که قبلاً این سهنفره در رأس حلقههای اپوزیسیون قرار داشت، اکنون به مرکز یک سازمان غیرقانونی ضدّانقلابی تبدیل شد. و از آنجا که آنها، تکرار میکنم، در رابطه با حزب غیرقانونی بودند، این بدان معنا بود که در رابطه با مقامات شوروی نیز غیرقانونی بودند. نزدیک به این مرکز غیرقانونی، ینوکیدزه بود که از طریق تومسکی با این مرکز در ارتباط بود. اوگلانوف، که نفوذ قابلتوجهی در سازمان حزبی داشت زیرا تا مدت کوتاهی قبل از آن، رهبری سازمان حزب مسکو را بر عهده داشت، نیز در آن زمان به این مرکز نزدیک بود. تقریباً در اواخر سال ۱۹۳۱، اعضای بهاصطلاح مدرسه به خارج از مسکو منتقل شدند ــ به ورونژ، سامارا، لنینگراد، نووسیبیرسک ــ و حتی در آن زمان از این انتقال برای اهداف ضدّانقلابی استفاده شد.
ویشینسکی: چهگونه از آن استفاده شد؟
بوخارین: این انتقال به این معنا مورد استفاده قرار گرفت که ما، اعضای این سهنفرهی غیرقانونی، اعضای مرکز راستگرا، از جمله خود من، به این افراد روحیهباخته مأموریت مستقیم دادیم، مأموریتی مستقیم، که در درجهی اول مربوط به جذب افراد بود. در مورد یاگودا، اگر حافظهام خطا نکند، بر اساس گفتهی آ. ای. رایکوف، او در آن زمان برای خود موقعیت ویژهای طلب میکرد و بهطور خاص بر آن اصرار داشت.
ویشینسکی: موقعیت ویژه به چه معنا؟
بوخارین: موقعیت ویژه درون سازمان راستگرا، به معنای شکلهای فوقالعاده مخفیانهی پنهانکاری، که با توجه به جایگاهی که او در سلسلهمراتب رسمی شوروی داشت، کاملاً قابل درک است.
ویشینسکی: آیا او این موقعیت را به دست آورد؟
بوخارین: بله، او این موقعیت را به دست آورد. حدود پاییز ۱۹۳۲ مرحلهی بعدی در تکامل سازمان راستگرا آغاز شد، یعنی گذار به تاکتیکهای سرنگونی قهری قدرت شوروی.
ویشینسکی: شما این روند را از چه سالی تاریخگذاری میکنید؟
بوخارین: تقریباً از تابستان ۱۹۳۲. اما، بهطور کلی، شهروند دادستان، باید بگویم که این تقسیمبندی به دورههای مختلف، در اصل، ماهیتی قراردادی دارد، زیرا، بهعنوان مثال، اگر به این واقعیت اشاره کنم که یاکوونکو با اجازهی من و مرکز راستگرا اعزام شد، این مربوط به دورهی پیشین است. من تنها این نتیجه را میگیرم که اگر تاریخها با هم تطابق نداشته باشند، این به هیچ وجه ماهیت جنایی یک عمل یا عمل دیگر را رد نمیکند، زیرا در اینجا هیچ مرز مشخصی وجود نداشت. علاوه بر این، در برخی موارد، مانند مورد یاکوونکو، شرایط چنان پرتنش بود که واکنش مجرمانهی متناسبی از سوی ما برانگیخت.
با پرداختن به تاکتیکهای سرنگونی قهری بهطور کلی، به زمانی اشاره میکنم که بهاصطلاح پلتفرم ریوُتین تدوین شد. در اینجا دربارهی پلتفرم ریوُتین بسیار صحبت شده و شاید نیازی به توضیح بیشتر نباشد. این پلتفرم به دلایل امنیتی، برای جلوگیری از افشاگری، به نام ریوُتین نامگذاری شد؛ همچنین این نامگذاری برای پنهان کردن مرکز راستگرا و رهبری عالی آن انجام شد. علاوه بر این، باید بگویم: فکر میکنم پلتفرم ریوُتین ــ و به همین دلیل است که اجازه میدهم چند دقیقهی دیگر توجه شما را جلب کنم ــ در واقع، پلتفرم سازمان ضدّانقلابی راستگرا بود و شاید در آن زمان بهطور واقعی تبدیل به یک پلتفرم مشترک برای سایر گروهها، از جمله گروههای کامنف ــ زینویف و تروتسکیستها، شده بود.
دقیقاً در همین لحظه بود که وضعیت چنان شد که تروتسکی مجبور شد لباس چپگرایانهی خود را کنار بگذارد. هنگامی که صحبت از فرمولبندیهای دقیق دربارهی اقداماتی که باید انجام میشد به میان آمد، موضع راستگرایانهی او بلافاصله آشکار شد، به این معنا که او مجبور شد دربارهی لغو اشتراکیسازی و غیره صحبت کند.
ویشینسکی: یعنی شما از نظر ایدئولوژیک نیز تروتسکیسم را تجهیز کردید؟
بوخارین: کاملاً درست است. در اینجا تناسب نیروها به گونهای بود که تروتسکی بر روشهای شدیدتر مبارزه اصرار داشت و ما تا حدی او را از نظر ایدئولوژیک مسلح کردیم. (رو به ویشینسکی) آیا این تمام چیزی است که باید دربارهی پلتفرم ریوُتین بگویم؟
ویشینسکی: این به خودت مربوط است.
بوخارین: نه، میپرسم آیا این موضوع برای شما جالب است یا نه.
ویشینسکی: من به جنایات تو علاقه دارم.
بوخارین: بسیار خوب، اما این جنایات چنان متعدد هستند، شهروند دادستان، که باید مهمترین آنها را انتخاب کرد.
ویشینسکی: من به همهی آنها علاقه دارم ــ نه فقط به انتخابی از آنها، بلکه از ابتدا تا انتها.
رئیس دادگاه: تا کنون شما همچنان طفره میروید، هنوز چیزی دربارهی جنایات خود نگفتهاید.
بوخارین: پس شما سازمان غیرقانونی را جنایت محسوب نمیکنید، و همچنین پلتفرم ریوُتین را؟
ویشینسکی: مسئله این نیست، بلکه به شما گفته شده که دارید طفره میروید.
رئیس دادگاه: متهم بوخارین، از شما میخواهم که وارد بحثهای متقابل نشوید، بلکه اگر میخواهید صحبت کنید، صحبت کنید.
بوخارین: صحبت خواهم کرد.
رئیس دادگاه: طبق روال، جلسه باید تا پانزده دقیقه دیگر خاتمه یابد. از شما میخواهم که سخنان خود را جمعبندی کنید یا به پایان برسانید.
ویشینسکی: شما از یاگودا نام بردید. مایلم یاگودا را مورد پرسش قرار دهم. متهم یاگودا، لطفاً بگویید که آیا از بلوک درخواست کردید که شما را در موقعیتی ویژه و فوقالعاده مخفی قرار دهد؟
یاگودا: بله، چنین درخواستی از سوی من مطرح شد.
ویشینسکی: آیا به خاطر دارید که این موضوع تحت چه شرایطی اتفاق افتاد و با چه کسی دربارهی آن صحبت کردید؟
یاگودا: با رایکوف صحبت کردم.
ویشینسکی: متهم رایکوف، آیا این موضوع را تأیید میکنید؟
رایکوف: بله، تأیید میکنم، قبلاً در شهادت مقدماتی خود دربارهی آن صحبت کردهام.
ویشینسکی: ادامه دهید.
بوخارین: پلتفرم ریوُتین نشانگر گذار به تاکتیکهای سرنگونی قدرت شوروی از طریق قهر بود.
در این ارتباط، فکر میکنم لازم است دربارهی کنفرانس سال ۱۹۳۲ توضیح دهم. افرادی که به نقاط مختلف خارج از مسکو فرستاده شده بودند ــ که عمدتاً از جوانان تشکیل میشدند ــ از مناطق خود بازگشتند و به ابتکار اسلپکوف و با تأیید من، در پایان تابستان ۱۹۳۲ کنفرانسی را برگزار کردند که در آن گزارشهایی از مناطق ارائه شد.
ویشینسکی: غیرقانونی؟
بوخارین: بله، کنفرانس غیرقانونی بود، فعالیتها غیرقانونی بود، گزارشها غیرقانونی بود و این گزارشها دربارهی فعالیتهای غیرقانونی بودند.
ویشینسکی: کنفرانس ضدّانقلابی بود، گزارشها ضدّانقلابی بودند، و گزارشها دربارهی کارهای ضدّانقلابی بودند.
بوخارین: بله، همه چیز ضدّانقلابی بود. بهعنوان نکتهای جانبی، یکی از مواردی که در دستور کار این کنفرانس قرار داشت، مسئلهی پلتفرم ریوُتین بود، و کنفرانس این پلتفرم را تأیید کرد. پس از این، کنفرانسی میان سهنفره، بهعلاوه اوگلانوف برگزار شد. من در این کنفرانس حضور نداشتم، زیرا در مرخصی بودم، اما هنگامی که از مرخصی بازگشتم، کاملاً با این پلتفرم موافقت کردم و مسئولیّت کامل آن را بر عهده میگیرم. پلتفرم ریوُتین به نمایندگی از مرکز راست تأیید شد. نکات اصلی این پلتفرم شامل کودتای کاخ، تروریسم، و حرکت بهسمت اتحاد مستقیم با تروتسکیستها بود.
در همین زمان بود که ایدهی کودتای کاخ در میان محافل راست در حال شکلگیری بود، و نه تنها در سطوح بالای این جریان، بلکه همچنین، تا جایی که به خاطر دارم، در میان برخی از نیروهای فعال در خارج از مسکو. در ابتدا، این ایده از سوی تومسکی مطرح شد که با ینوکیدزه در ارتباط بود. این فکر در ذهن تومسکی زمانی شکل گرفت که به امکان استفاده از موقعیت رسمی ینوکیدزه فکر میکرد، کسی که در آن زمان مسئولیّت گارد کرملین را بر عهده داشت.
در اینجا ما شاهد منطق مبارزه، از بین رفتن مسیرهای قانونی، و تکامل این ایده هستیم: تحکیم روابط میان تومسکی و ینوکیدزه، و همچنین میان رایکوف و یاگودا. تومسکی گفت که ینوکیدزه موافقت کرده است که در این کودتا نقش فعالی ایفا کند. او همچنین گفت که ینوکیدزه، پیترسون را نیز جذب کرده است. و در اینجا، اگر بهطور طعنهآمیز بگویم، از یک بحث نظری، موضوع به یک برنامهی عملی تبدیل شد، زیرا عناصری از سازماندهی این کودتا در حال شکلگیری بود.
بنابراین، در همان زمان، طرح این اقدام در حال تدوین بود و نیروهای سازمانی برای اجرای آن انتخاب میشدند، یعنی جذب افراد برای یک کودتای کاخ. این همان زمانی بود که اتحاد سیاسی با کامنف و زینوویف شکل گرفت. در همین دوره، ما دیدارهایی با سیرتسوف و لومینادزه نیز داشتیم.
باید بگویم ــ و از دادگاه میخواهم که این سخن را تلاشی برای کاهش اتهامات علیه خودم تلقی نکند ــ که گرایشهای سیاسی در این گروه بهطور کامل یکدست نبودند. جناح راستگرا با تروتسکیستها متحد نشده بود: تروتسکیستها بر تروریسم تأکید داشتند، درحالیکه راستگراها بر یک جنبش شورشی حساب میکردند. جناح راست سازمان را بهسمت اقدام تودهای سوق میداد.
فکر نمیکنم که این موضوع کاهشدهندهی اتهام باشد، اما در اینجا فقط آنچه را که اتفاق افتاده و از گزارشهای ارائهشده در آن زمان مشخص بود، بیان میکنم. ما بر روی جلب تودهها حساب باز کرده بودیم.
من گفتوگوهایی با پیاتاکوف، تومسکی و رایکوف داشتم. رایکوف با کامنف صحبت کرده بود، و زینوویف با پیاتاکوف.
در تابستان ۱۹۳۲، دومین گفتوگوی من با پیاتاکوف در کمیساریای خلق برای صنایع سنگین انجام شد. در آن زمان، این موضوع برای من بسیار ساده بود، چراکه تحت نظر پیاتاکوف کار میکردم. در آن زمان، او رئیس من بود. من میتوانستم برای انجام کارهای اداری به دفتر خصوصی او بروم، و این باعث ایجاد هیچهگونه سوءظنی نمیشد. حتی اگر مدت طولانی در دفتر او میماندم، کسی مشکوک نمیشد. مشخص نبود که چه نوع کاری باید انجام میشد.
ویشینسکی: شما از تمام فرصتهای قانونی برای انجام گفتوگوهای غیرقانونی استفاده کردید.
بوخارین: بله، من فرصتهای قانونی را برای اهداف غیرقانونی ضدّشوروی به کار گرفتم. در این گفتوگو که در تابستان ۱۹۳۲ انجام شد، پیاتاکوف به من از دیدارش با سدوف در مورد سیاست تروریستی تروتسکی گفت. در آن زمان، من و پیاتاکوف این دیدگاهها را متعلق به خود نمیدانستیم، اما تصمیم گرفتیم که خیلی زود زبان مشترکی پیدا کنیم و اختلافاتمان در مبارزه علیه قدرت شوروی از میان برداشته شود. تومسکی و رایکوف ــ اگر اشتباه نکنم ــ با کامنف و سوکولنیکوف صحبت کردند. به یاد دارم که در آن زمان، تومسکی بهشدت بر انجام یک کودتای دولتی و تمرکز همهی نیروها تأکید داشت، درحالیکه اعضای مرکز راست بر یک حرکت شورشی تمرکز کرده بودند. تا پایان سال ۱۹۳۲ ــ پلتفرم ریوُتین به پاییز یا پایان تابستان ۱۹۳۲ بازمیگردد، و کنفرانسها نیز در همین زمان…
رئیس دادگاه: جلسه در حال اتمام است، سخنان خود را به پایان برسانید.
بوخارین: در این صورت، فقط این فکر را جمعبندی میکنم که بلوک ضدّانقلابی متشکل از راستگرایان، تروتسکیستها و کامنف ــ زینوویفیها در پایان سال ۱۹۳۲ شکل گرفت.
رئیس دادگاه: جلسه تا ۷ مارس، ساعت ۱۱ صبح، به تعویق میافتد.
امضاشده:
و. اولریخ
حقوقدان نظامی ارتش
رئیس هیئت نظامی دیوان عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
دبیر: آ. باتنر
حقوقدان نظامی درجهیک
جلسهی دوم
بازپرسی از متهم بوخارین، صبحگاه ۷ مارس ۱۹۳۸
رئیس دادگاه: دادگاه وارد میشود، لطفاً بایستید.
رئیس دادگاه: بنشینید، جلسه از سر گرفته میشود. متهم بوخارین، ادامهی اظهارات خود دربارهی فعالیتهای ضدّشورویات را بیان کن.
بوخارین: بسیار خوب. پریروز سخن من در اینجا پایان یافت که گفتم در اواخر سال ۱۹۳۲ بلوک راستها، تروتسکیستها و زینوویفیستها بر مبنای پلتفرم ریوتین شکل گرفت. در آن زمان، احساسات تروریستی در میان اعضای سازمان ضدّانقلابی راستها آغاز به رشد کرده بود. این احساسات در میان آنچه به اصطلاح شاگردان من بودند، در گروه ماتویف به دور اوگلانوف، در میان هواداران رایکوف و همچنین برخی از فعالان اتحادیههای کارگری ــ چنانکه روزی در مطبوعات نیز فاش شد ــ مشاهده میشد. تشکیل گروه توطئهگر در ارتش سرخ نیز به همان دوره مربوط میشود. من این موضوع را از تومسکی شنیدم، کسی که مستقیماً توسط ینوکیدزه، که با او روابط شخصی داشت، از ماجرا مطلع شده بود. افزون بر این، تماس با ینوکیدزه برای تومسکی آسانتر بود، زیرا آن دو در یک راهروی کرملین زندگی میکردند.
هر دوی آنها، یعنی تومسکی و ینوکیدزه، چنانکه شنیدم ــ اگرچه شنیدم واژهی چندان مناسبی نیست؛ بهتر است بگویم تومسکی و ینوکیدزه مرا از این موضوع مطلع کردند ــ به من گفتند که در ردههای بالای ارتش سرخ، راستها، زینوویفیستها و تروتسکیستها نیروهای خود را متحد کردهاند؛ نامهایی به من گفته شد ــ نمیتوانم تضمین کنم که همه را بهدرستی به یاد دارم ــ اما نامهایی که به یادم ماندهاند عبارتاند از: توخاچفسکی، کورک، پریماکوف و پوتنا.
بنابراین، ارتباط با مرکز راستها از طریق این خط برقرار میشد: گروه نظامی، ینوکیدزه، تومسکی و دیگران. تقریباً در همان زمان، یعنی در اواخر سال ۱۹۳۲ یا آغاز سال ۱۹۳۳، آنچه مرکز تماس نامیده میشد، شکل گرفت؛ مرکزی که نمایندگانی از گرایشهای مختلف ضدحزبی و ضدّانقلابی، از جمله راستها، در آن حضور داشتند.
در بازگشت به روایت یا شهادت دربارهی فعالیت جنایی بلوک ضدّانقلابی راست، میخواهم نخست به ایدهی کودتای دولتی بپردازم، چراکه این ایده یکی از محورهای اصلی جنایات ما بود، و نیز به تدارکات عملی که با آن ایده در دورههای مختلف و متناسب با وضعیت سیاسی زمان تطابق داشت، اشاره کنم.
پدید آمدن ایدهی کودتا در میان ما، اعضای گروه توطئهگر راست، تقریباً به سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۰ بازمیگردد. در آن زمان، این کودتا در شکل ابتدایی خود مطرح شد، یا بهتر بگویم دربارهاش سخن گفته میشد، بهصورت کودتایی در مقیاسی بسیار محدود. من این را کودتایی محدود مینامم، یا بهعبارتی نوعی کودتای درباری (باز هم از بهکار بردن این عبارت بیم دارم مبادا چنین برداشت شود که میخواهم مسئولیّت را از دوش خود بردارم)، و این ایده برای نخستین بار توسط تومسکی مطرح شد، در ارتباط با این واقعیت که در آن زمان ینوکیدزه ــ که رابطهی شخصی با تومسکی داشت و اغلب در معیت او بود ــ مسئول گارد کرملین بود؛ در همان زمان، رایکوف که رئیس شورای کمیساریای خلقها بود، این امکان را داشت که از جایگاه رسمیاش بهرهبرداری کند. در این زمینه، راههای قانونی متعددی و روزنههایی برای انجام فعالیتهای پنهانی مجرمانه وجود داشت، و این وضعیت میتوانست شرایط معینی را برای اجرای چنین کودتای درباری فراهم سازد. این مسئله به حدود سالهای ۱۹۳۰ بازمیگردد، اما در آن زمان اقدامی برای اجرای آن کودتا صورت نگرفت، و دلیل این امتناع، صراحتاً، دو دلیل عمده بود:
دلیل نخست، دلیلی عامتر بود و به این واقعیت بازمیگشت که در میان هستهی مرکزی رهبران جریان راست ــ در رأس آنها رایکوف، تومسکی و خود من ــ هنوز گرایشی سیاسی وجود داشت که امید داشت تغییر در خطمشی عمومی حزب بدون توسل به زور رخ دهد و نه از طریق براندازی خشونتآمیز.
دلیل دوم، جنبهای عملی داشت: مقدمات مادی و سازمانی لازم برای اجرای چنین کودتایی موجود نبود؛ از جمله، نبود ارتباطات کافی در درون ارتش و در میان نهادهای امنیتی.
از اینرو، هرچند ایدهی کودتا از پیش در ذهن ما خانه کرده بود، یا بهعبارتی جنینی بود، در سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۰ تنها در حد گفتوگوهای توطئهآمیز باقی ماند و هنوز با تدارکات عملی همراه نبود. نقطهی چرخش واقعی در اواخر ۱۹۳۲ و آغاز ۱۹۳۳ پدید آمد، زمانیکه بلوک راستها، تروتسکیستها و زینوویفیستها سرانجام بر پایهی پلتفرم ریوتین شکل گرفت ــ پلتفرمی که بهشدت با خط مشی استالینی مخالفت داشت و خواستار چرخشی سیاسی بود.
در آن زمان، تحت فشار بحرانهای اقتصادی و سیاسی ــ از جمله، جمعسازی، قحطی و پاکسازیها ــ بلوک مزبور راهبردِ تصرف قدرت از طریق خشونت را اتخاذ کرد. از آن پس، ایدهی کودتای دولتی دیگر یک ساختار نظری نبود، بلکه هدفی عملی به شمار میآمد. شکلگیری مرکز تماس که نمایندگانی از گروههای مختلف مخالف را در بر میگرفت، بازتابی از این رادیکالیزهشدن بود، و همچنین آمادگی روزافزون برای همکاری با سرویسهای اطلاعاتی خارجی و نیروهای سیاسی خصمانه در خارج از کشور.
در ژرفای این چرخش، تناقضی ایدئولوژیک نهفته بود. هرچند بسیاری از ما ــ از جمله خود من ــ هنوز خود را «کمونیست» میپنداشتیم، اما در عین حال، راهی را آماده میکردیم که بهناگزیر به بازگشت سرمایهداری یا دستکم به نابودی نظم سوسیالیستی شوروی منتهی میشد.
ویشینسکی: اینکه چرا آنها تصمیم به اجرای آن نگرفتند، به اندازهی اینکه چرا تصمیم گرفتند چنین کاری بکنند، جالب نیست؛ اینکه چرا آن را اجرا نکردند، یا چرا آن اتفاق نیفتاد، برای ما اهمیتی ندارد.
بوخارین: بسیار خوب، اگر این مسئله برای شما جالب نیست، دیگر به آن نمیپردازم.
ویشینسکی: شما به سال ۱۹۳۳ رسیدهاید.
بوخارین: دلیل اینکه میخواستم به این مسئله اشاره کنم، این است که با آمادگیهای عملی مرتبط است…
ویشینسکی: پس دربارهی آمادگیهای عملی صحبت کنید، نه اینکه چرا فلان چیز اتفاق نیفتاد. دادگاه علاقهمند است بداند چه چیزی اتفاق افتاده، و چرا.
بوخارین: بله، اما هر نفیای دربردارندهی یک اثبات است، رفیق دادستان. اسپینوزا روزی گفت که در قلمرو تعیین…
ویشینسکی: مشخص صحبت کنید: چهگونه برای تصرف قدرت آماده میشدید، با کمک چه کسانی، از چه راههایی، با چه هدفها و مقاصدی؟
بوخارین: از آنجا که ما برای دلایلی که شما علاقهای به شنیدنشان ندارید، دست به یک «کودتای درباری» نزدیم، شروع کردیم به جهتگیری بر اساس شورشهای کولاکها…
ویشینسکی: منظور از اصطلاح «کودتای درباری» چیست؟ آیا باید اینطور درک کنم که منظور شما تصرف مستقیم قدرت است، تصرف قدرت توسط نیروهای بلوکتان؟
بوخارین: کاملاً درست است؛ از نظر سیاسی توسط نیروهای بلوک. اما چرا میگویم «کودتای درباری»؟ چون منظورم نیروهایی است که از نظر سازمانی در کرملین متمرکز بودند.
ویشینسکی: یعنی نیروهایی که ممکن بود در اختیار شما باشند، اما نه لزوماً نیروهایی که در کرملین بودند؟
بوخارین: کاملاً درست است.
ویشینسکی: پس بهتر نبود بهجای «کودتای درباری» بگویید تلاش برای تصرف قدرت از طریق یک شورش مسلحانه؟
بوخارین: نه، گفتن «شورش مسلحانه» چندان درست نیست.
ویشینسکی: چرا نه؟ شما میخواستید با اسلحه قدرت را تصرف کنید، نه؟
بوخارین: شورش مسلحانه یک مسئلهی تودهای است، درحالیکه اینجا مسئله بر سر چیزی محدودتر بود…
ویشینسکی: چه تودههایی؟ شما که تودهای با خود نداشتید.
بوخارین: در نتیجه، این یک شورش نیست.
ویشینسکی: شورشی با کمک یک گروه.
بوخارین: اگر بخواهید یک شورش گروهی را شورش بنامید، آنگاه بله، درست است.
ویشینسکی: در هر حال، این تعبیر درستتر است تا اینکه بگویید «کودتای درباری» که گویا قرار است در قصری رخ دهد.
بوخارین: وقتی از «کودتای درباری» سخن گفتم، منظورم این بود…
ویشینسکی: یک گروه توطئهگر؟
بوخارین: کاملاً درست است.
ویشینسکی: فکر میکنم بهتر باشد که آن را اینگونه بنامیم. بگویید، چهگونه گروه توطئهگران را برای تصرف قدرت آماده کردید؟
بوخارین: این مربوط به دورهی بعدی است. شاید اجازه بدهید وقایع را به ترتیب زمانی بیان کنم، همانطور که موادم را مرتب کردهام؛ ابتدا دربارهی «کودتای درباری»، سپس گذار به شورش، و از شورش به آنچه به معنای دقیق کلمه، یک کودتای سیاسی است.
ویشینسکی: بگویید، هدف اصلی گروه توطئهگران در این حوزه چه بود؟
بوخارین: حتی در همان دوره نیز هدف اصلی، سرنگونی دولت شوروی از طریق قهر بود.
ویشینسکی: خوب، پس برایمان توضیح بدهید چهگونه خود را برای سرنگونی دولت شوروی با قهر آماده میکردید.
بوخارین: در آن دوره، ما از پیش مسئلهی سرنگونی دولت شوروی با زور را مورد بحث قرار میدادیم، با کمک یک گروه نظامی که در توطئه شرکت داشت.
ویشینسکی: یک گروه؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: یک گروه از شرکتکنندگان در توطئهتان؟
بوخارین: کاملاً درست است.
ویشینسکی: شامل افرادی چون توخاچفسکی، پریماکوف و برخی دیگر؟
بوخارین: گروه ینوکیدزه هم وجود داشت.
ویشینسکی: پیشتر دربارهی گروه ینوکیدزه صحبت کردهایم.
بوخارین: کاملاً درست است. در سالهای ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۲، با توجه به تغییر وضعیت سیاسی، تمرکز اصلی بر توسعهی جنبش شورشی گذاشته شد، و سازمان ضدّانقلابی راستها که بهوسیلهی مرکز جناح راست هدایت میشد، چندین شورش کولاک را تحریک کرد که، رفیق دادستان، شما پیشتر هنگام بازجویی دربارهی یاکوونکو، اسلپکوف و… تا حدی به آنها پرداختهاید.
ویشینسکی: بر اساس دستورات مستقیم شما و تحت رهبریتان؟
بوخارین: کاملاً درست است. در اینجا میتوانم واقعیتی دیگر را نیز بیان کنم که تاکنون اشارهای به آن نشده بود. آن زمان در مورد خودم گفتم. من اسلپکوف را فرستادم تا شورش کولاکها را در کوبان سازمان دهد. رایکوف نیز آیزمونت را به قفقاز فرستاد، و او با پیوواروفِ جناح راست و بلوبورودوفِ تروتسکیست ارتباط برقرار کرد؛ این در جریان تحقیقات دادگاه مطرح شده است. افزون بر این، میتوانم به دادگاه بگویم که پ. پتروفسکی و زایتسف به من از خرابکاریهای کولاکها خبر دادند که بهنوعی مرحلهی مقدماتی پیش از شکلهای شدیدتر مبارزه محسوب میشد.
ویشینسکی: چون نامی از آیزمونت آوردید، از شما میخواهم که دربارهی ارتباطاتتان با محافل نگهبان سفید و فاشیستهای آلمانی شهادت بدهید.
بوخارین: متوجه منظور شما نمیشوم.
ویشینسکی: تکرار میکنم، به دادگاه بگویید از ارتباطاتتان، ارتباطات میان گروه توطئهگر شما و محافل نگهبان سفید در خارج از کشور و فاشیستهای آلمانی. سؤال روشن است؟
بوخارین: من از این موضوع اطلاعی ندارم. در هر صورت، چیزی به یاد نمیآورم.
ویشینسکی (خطاب به دادگاه): اجازه بدهید از رایکوف بپرسم. سؤال مرا شنیدید؟ در این مورد چه میتوانید بگویید؟
رایکوف: من از پیوواروف شنیدم که «اتحادیهی قزاقها» طبق دستور و بر اساس توصیهی اسلپکوف سازمان یافته بود…
ویشینسکی: اتحادیهی قزاقهای نگهبان سفید؟
رایکوف: بله… که از طریق مهاجران بازگشته، که نیروی این سازمان ضدّانقلابی را تشکیل میدادند، با بقایای مهاجران قزاق در خارج ارتباط داشت، و این ارتباط از طریق کمکی که از فاشیستهای آلمانی دریافت میکردند، تسهیل شده بود.
ویشینسکی: بنابراین گروه توطئهگران در قفقاز شمالی، که شما از طریق گفتههای پیووُراف از آن اطلاع داشتید، با لیگ قزاقهای سفید در خارج از کشور و با فاشیستهای آلمانی در تماس بودند.
رایکوف: بله، همینطور است.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا شما از این موضوع اطلاع داشتید؟ آیا پیووُراف را میشناختید؟
بوخارین: من پیووُراف را نمیشناختم.
ویشینسکی: پیووُراف در قفقاز شمالی چه سمتی داشت؟
بوخارین: او در رأس قدرت دولتی شوروی در قفقاز شمالی بود.
ویشینسکی: پس شما میدانستید که پیووُراف رئیس کمیتهی اجرایی منطقهای در قفقاز شمالی بود؟
بوخارین: من میدانستم که او رئیس کمیتهی اجرایی منطقهای است، اما او را شخصاً نمیشناختم.
ویشینسکی: رایکوف میدانست که پیووُراف رئیس یک گروه محلی از خائنان و ضدّانقلابیون در قفقاز شمالی بود و با محافل قزاقهای سفید در خارج از کشور ارتباط داشت، اما شما، بوخارین، از این موضوع بیاطلاع بودید؟
بوخارین: من امکان چنین امری را رد نمیکنم، اما از آن اطلاعی نداشتم.
ویشینسکی: آیا این یک واقعیت بود یا نه، که پیووُراف با محافل قزاقهای سفید در خارج کشور ارتباط داشت؟
بوخارین: من نمیتوانم آن را انکار کنم. تنها میتوانم حدس بزنم که چنین چیزی ممکن بوده است، زیرا خطمشی ما بهرهگیری از تمام نیروها بود.
ویشینسکی: از جمله نیروهای قزاقهای سفید؟
بوخارین: این امر منتفی نبود.
ویشینسکی: آیا این موضوع برای شما روشن بود؟
بوخارین: من انکار نمیکنم که چنین چیزی ممکن بوده است، اما نمیتوانم با دقت کافی به خاطر بیاورم، در ذهنم مادهی مشخصی وجود ندارد که بتوانم ارتباط با لیگ قزاقهای سفید خارج از کشور را به خاطر بیاورم.
ویشینسکی: از شما میپرسم، آیا چنین واقعیتی که رایکوف به آن اشاره کرد و بهعنوان یکی از رهبران سازمان شما از آن اطلاع داشت، وجود داشت یا نه؟
بوخارین: در ذهن من چنین واقعیتی وجود ندارد. اما نمیتوانم امکان چنین چیزی را انکار کنم. افزون بر این، بسیار محتمل است که چنین ارتباطاتی وجود داشتهاند.
ویشینسکی: شما میخواهید مسئله را طوری جلوه دهید که گویی عملاً در این جنایات دخیل نبودهاید.
بوخارین: چهگونه چنین باشد، وقتی من یاکووِنکو را به سیبری فرستادم تا شورشهای مسلحانهی کولاکها را سازمان دهد، و اسلِپکوف را به قفقاز شمالی برای همین منظور اعزام کردم؟
ویشینسکی: متهم رایکوف، آیا بوخارین از این واقعیت اطلاع داشت یا خیر؟
رایکوف: به گفتهی پیووُراف، ابتکار تشکیل این لیگ از اسلِپکوف بود، که به قفقاز شمالی از سوی بوخارین اعزام شد، و بهگمانم از سوی بوخارین دستورات و رهنمودهای مشخصی نیز دریافت کرده بود.
ویشینسکی: پس اسلِپکوف به ابتکار بوخارین به قفقاز شمالی فرستاده شد. متهم بوخارین، آیا این را تأیید میکنید؟
بوخارین: من اسلِپکوف را بهعنوان فردی متخصص در سازماندهی جنبشهای شورشی به آنجا فرستادم. اما وقتی به آن منطقه رسید، او ممکن بود بعد از آشنایی با شرایط و شناسایی سازمانها، اقداماتی را مستقل از من انجام دهد.
ویشینسکی: آیا شما بهعنوان یکی از رهبران این سازمان، مسئولیّت این اعمال جنایتکارانه را بر عهده دارید؟
بوخارین: بیتردید من مسئولیّت آن را بر عهده دارم.
ویشینسکی: در ارتباط با تماسهای سازمان شما با محافل قزاقهای سفید و فاشیستهای آلمانی؟
بوخارین: البته که مسئولیّت آن را میپذیرم.
ویشینسکی: آیا چنین واقعیتی وجود داشت؟
بوخارین: اگر دیگران میگویند که چنین واقعیتی وجود داشته، پس وجود داشته است.
رایکوف: من قاطعانه تأکید میکنم که چنین مأموریتی داده شده بود، و اسلِپکوف به قفقاز شمالی فرستاده شد، چون نقش مهمی ایفا میکرد و توانسته بود یک سازمان ضدّانقلابی را گرد هم آورد. نمیدانم که آیا او در این مورد با بوخارین صحبت کرده بود یا نه، اما طبق گفتهی پیووُراف، ابتکار عمل در آنجا از آنِ اسلِپکوف بود.
ویشینسکی: بنابراین، این تماسها در راستای خطّمشی بوخارین بود؟
رایکوف: ایده، در راستای خطّمشی بوخارین بود.
ویشینسکی: ایده و اجرای عملی آن؟
رایکوف: اسلِپکوف آن را انجام داد.
بوخارین: من انکار نمیکنم که اسلِپکوف را به آنجا فرستادم. من او را برای ایجاد ارتباط با محافل قزاقهای سفید فرستادم.
ویشینسکی: آیا این اقدام بخشی از برنامهی رهبری شما بود؟
بوخارین: من بهصراحت چنین چیزی را نگفتم.
ویشینسکی: آیا تأکید میکنید که از تماسها با فاشیستهای آلمانی و محافل قزاقهای سفید بیاطلاع بودید؟
بوخارین: من اطلاعی نداشتم.
ویشینسکی: رایکوف میدانست، اسلِپکوف میدانست، اما شما نه؟
بوخارین: آنها در محل بودند.
ویشینسکی: آیا شما اسلِپکوف را به آنجا فرستادید؟
بوخارین: بله، من فرستادم.
ویشینسکی: آیا زمانی که او آنجا بود، با او در ارتباط بودید؟
بوخارین: نه.
ویشینسکی: آیا دربارهی آنچه که در آنجا انجام داده بود با او صحبت کردید؟
بوخارین: بعداً؟
ویشینسکی: بله، بعداً.
بوخارین: گفتوگوی مفصلی نداشتیم.
ویشینسکی: اما آیا او را ملاقات کردید؟
بوخارین: من او را یک بار ملاقات کردم.
ویشینسکی: شما یک بار ملاقات کردید، و این ملاقات کافی بود تا بتوانید بفهمید که او مأموریت شما را انجام داده یا نه؟
بوخارین: نه، دربارهی آن صحبت نکردیم.
ویشینسکی: بگویید ببینم، موضوع گفتوگوی شما چه بود؟
بوخارین: خیلی کم صحبت کردیم.
ویشینسکی: شما اسلِپکوف را فرستادید تا یک شورش کولاکها را سازمان دهد. اسلِپکوف نیز به این کار مشغول شد و در این راستا فعالیت کرد.
بوخارین: او پاسخ مفصلی به من نداد.
ویشینسکی: از شما میپرسم، آیا واقعاً چنین بود یا نه؟
بوخارین: من او را فرستادم.
ویشینسکی: آیا او دستورات شما را اجرا کرد؟
بوخارین: ظاهراً اینطور بود.
ویشینسکی: ظاهراً؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: اما آیا او با شما در اینباره صحبت کرد؟
بوخارین: میگویم که من فقط یکبار با او ملاقات کردم.
ویشینسکی: آیا اسلِپکوف به شما گفت که چهگونه مأموریت شما را انجام داده است؟
بوخارین: به یاد نمیآورم که چیز زیادی گفته باشد.
ویشینسکی: اما چرا میگویید که با جزئیات صحبت نکرد؟
بوخارین: او بهطور کلی صحبت کرد.
ویشینسکی: او بهطور کلی صحبت کرد؟
بوخارین: بله، بهطور کلی.
ویشینسکی: اگر بهطور کلی صحبت کرد، پس صحبت کرد؟
بوخارین: اگر بهطور کلی صحبت کرد، پس صحبت کرد.
ویشینسکی: اما شما همین الان گفتید که او صحبت نکرده است.
بوخارین: او با جزئیات صحبت نکرد.
ویشینسکی: از شما میپرسم، متهم بوخارین، آیا شما اسلِپکوف را برای سازماندهی شورشهای کولاکیِ وابسته به سفیدها فرستادید؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: آیا او به شما اطلاع داد که چهگونه مأموریتتان را انجام داده است؟
بوخارین: او نگفت که چهگونه آن را انجام داده است.
ویشینسکی: اما چهگونه آن را انجام داد؟
بوخارین: گفت که در آنجا بینظمیهایی وجود داشته است.
ویشینسکی: نه شورش، بلکه بینظمی؟
بوخارین: گفتگو سریع به موضوع دیگری منتقل شد، دربارهی آمادگیها برای کنفرانس در سال ۱۹۳۲.
ویشینسکی: البته گفتوگوهای شما خیلی سریع از موضوعی به موضوع دیگر منتقل میشد. آنچه برای من اهمیت دارد این است که در آن زمان در قفقاز شمالی بخشی از سازمان توطئهگر جناح راست شما وجود داشته است.
بوخارین: بله.
ویشینسکی: پس این یک واقعیت است؟
بوخارین: هست.
ویشینسکی: که شما از آن اطلاع داشتید؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: که شما اسلِپکوف را فرستادید تا با این سازمان تماس برقرار کند. که اسلِپکوف در این زمینه کاری انجام داده که دربارهاش با شما صحبت کرده… آیا این یک واقعیت است؟
بوخارین: هست.
ویشینسکی: که در آنجا شورشهای کولاکی وجود داشته است. آیا این یک واقعیت است؟
بوخارین: هست.
ویشینسکی: که این امر با فعالیت او مرتبط بوده است. آیا این یک واقعیت است؟
بوخارین: هست.
ویشینسکی: و با فعالیت شما نیز مرتبط بوده است. آیا این یک واقعیت است؟
بوخارین: هست.
ویشینسکی: افزون بر این، معلوم است که این گروه قفقاز شمالی با محافل مهاجر قزاقهای سفید نیز در تماس بودهاند… آیا این یک واقعیت است یا نه؟
بوخارین: من به شما گفتهام که نمیتوانم این واقعیت را انکار کنم، رفیق دادستان.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا این یک واقعیت است یا نه که گروهی از همدستان شما در قفقاز شمالی با محافل مهاجر قزاقهای سفید در خارج کشور در تماس بودهاند؟ آیا این واقعیت دارد یا نه؟ رایکوف میگوید که دارد، اسلِپکوف هم میگوید که دارد.
بوخارین: اگر رایکوف چنین میگوید، من دلیلی برای باور نکردن او ندارم.
ویشینسکی: میتوانید بدون فلسفهپردازی به من پاسخ دهید؟
بوخارین: این فلسفهپردازی نیست.
ویشینسکی: بدون پیچوتابهای فلسفی.
بوخارین: من شهادت دادهام که در این مورد توضیحاتی دادهام.
ویشینسکی: به من بگویید «نه».
بوخارین: نمیتوانم بگویم «نه»، و نمیتوانم انکار کنم که چنین چیزی رخ داده است.
ویشینسکی: پس پاسخ نه «بله» است و نه «نه»؟
بوخارین: اصلاً چنین چیزی نیست، زیرا «واقعیتها» وجود دارند، صرفنظر از اینکه در ذهن کسی باشند یا نه. این مسئله به واقعیت دنیای بیرونی مربوط میشود. من سولیپسیست نیستم (منکر وجود واقعیت بیرونی نیستم).
ویشینسکی: بنابراین، صرفنظر از اینکه این واقعیت وارد ذهن شما شده باشد یا نه، شما بهعنوان یک توطئهگر و رهبر، از آن آگاه بودید؟
بوخارین: من… از آن آگاه نبودم.
ویشینسکی: آگاه نبودید؟
بوخارین: اما میتوانم در پاسخ به پرسش شما بگویم: از آنجا که این موضوع در طرح کلی گنجانده شده بود، آن را محتمل میدانم؛ و از آنجا که رایکوف دربارهاش بهصورت مثبت صحبت کرده، دلیلی برای انکار آن ندارم.
ویشینسکی: بنابراین، این یک واقعیت است؟
بوخارین: از دیدگاه احتمال ریاضی، میتوان با احتمال بسیار بالا گفت که این یک واقعیت است.
ویشینسکی: پس شما قادر نیستید پاسخ سادهای بدهید؟
بوخارین: مسئله ناتوانی نیست، بلکه برخی پرسشها هستند که نمیتوان بهطور مطلق با «بله» یا «نه» به آنها پاسخ داد، همانطور که شما هم از منطق ابتدایی بهخوبی میدانید.
ویشینسکی: اجازه بدهید دوباره از رایکوف بپرسم: آیا بوخارین از این واقعیت اطلاع داشت؟
رایکوف: من با او دربارهاش صحبت نکردم.
ویشینسکی: حالا بگویید: آیا بوخارین از آن اطلاع داشت یا نه؟
رایکوف: شخصاً فکر میکنم، با احتمال ریاضی، باید از آن اطلاع میداشت.
ویشینسکی: روشن است. متهم بوخارین، آیا شما از این واقعیت آگاه بودید که کاراخان عضو گروه توطئهگر راستگرا و تروتسکیستی بود؟
بوخارین: آگاه بودم.
ویشینسکی: آیا آگاه بودید که کاراخان جاسوس آلمان بود؟
بوخارین: نه، از این موضوع آگاه نبودم.
ویشینسکی (به رایکوف): شما چطور، متهم رایکوف، آیا از این موضوع که کاراخان جاسوس آلمان بود، اطلاع داشتید؟
رایکوف: نه، من اطلاعی نداشتم.
ویشینسکی: آیا شما اطلاع نداشتید که کاراخان با برخی محافل آلمانی در حال مذاکره بوده است؟
رایکوف: مذاکره دربارهی مرکزِ جناح راست؟
ویشینسکی: بله، البته دربارهی مرکز جناح راست.
رایکوف: بله، بله.
ویشینسکی: مذاکرهای خیانتآمیز؟
رایکوف: خیانتآمیز.
ویشینسکی: با چه کسانی این مذاکرات را انجام داده بود؟ با کدام نهاد؟
رایکوف: (پاسخی نمیدهد.)
ویشینسکی: خوب؟
رایکوف: من آن را نمیدانم.
ویشینسکی: در این صورت، به دادگاه بگویید: محتوای این مذاکرات چه بود؟
رایکوف: محور مذاکرات… در آن زمان مذاکراتی با محافل دولتی آلمان انجام میشد.
ویشینسکی: با کدام محافل؟
رایکوف: در مورد موضع آنها نسبت به جناح راست، نسبت به یک کودتای احتمالی از سوی جناح راست.
ویشینسکی: آیا مذاکراتی دربارهی سازماندهی شکست اتحاد جماهیر شوروی انجام شده بود یا نه؟
رایکوف: من از آن اطلاعی ندارم.
ویشینسکی: پس میخواهم رایکوف را به شهادتی که در مرحلهی تحقیقات مقدماتی داده بود، یادآوری کنم ــ جلد ۱، صفحهی ۱۱۲: «بنابراین، نهتنها گروه توخاچفسکی، که بخشی از سازمان ما بود، در جهت آمادهسازی شکست اتحاد جماهیر شوروی کار میکرد. بلکه این شکست از طریق جهتگیری بینالمللی کلی ما و مذاکرات کاراخان نیز آماده میشد.» آیا این صحیح است؟
رایکوف: هست.
ویشینسکی: پس نتیجهاش چیست؟
رایکوف: منظورم از شکست، شکست به معنای مستقیم کلمه نبود. منظورم این بود که اگر گروهی از توطئهگران در هر کشوری وارد مذاکره با دشمن شوند، اولاً، صرف همین مذاکرات به خودی خود باید در تسریع وقوع جنگ کمک کند ــ دشمن هرچه بیشتر در داخل کشور حامی داشته باشد، زودتر دست به حمله میزند ــ و دوم اینکه توانایی کشور برای دفاع از خود و توانایی دشمن برای حمله، بهتناسب تغییر میکند؛ یعنی دفاع ضعیفتر و حمله قویتر میشود.
ویشینسکی: پس این واقعه رخ داده است؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: و همچنین گفتید: «در خودِ جهتگیری بینالمللی ما، نقطهی عزیمت ما این بود که باید از بورژوازی بینالمللی حمایت بگیریم و فعالیت و موفقیت کار ضدّانقلابیمان در اتحاد شوروی را با کمک مستقیم فاشیسم پیوند دادیم.» در پرانتز نوشته شده: «مذاکرات کاراخان». آیا میتوان از این نتیجه گرفت که کاراخان با اطلاع شما، وارد مذاکراتی با محافل فاشیستی شد، برای دریافت حمایت از فعالیتهای خیانتآمیزتان تحت شرایطی مشخص؟ آیا اینطور بود؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: و آن شرایط چه بودند؟
رایکوف: اولاً، اعطای امتیازات اقتصادی متعدد؛ و دوم، جداسازی اتحاد جماهیر شوروی.
ویشینسکی: معنای آن چیست؟
رایکوف: یعنی جداسازی جمهوریهای ملی و قرار دادن آنها تحت نوعی قیمومت، یا وابسته کردنشان ــ نه بهصورت رسمی، بلکه در واقع ــ به…
ویشینسکی: یعنی واگذاری سرزمینی؟
رایکوف: البته.
ویشینسکی: آیا کاراخان از جانب بلوک شما پیشنهاد کرد که بخشی از قلمرو اتحاد جماهیر شوروی به آلمانیها واگذار شود؟
رایکوف: مسئله قدری متفاوت بود.
ویشینسکی: من از معنای این واگذاریها صحبت میکنم.
رایکوف: من شخصاً با کاراخان دیداری نداشتم. این را از تومسکی میدانم که در حضور من و بوخارین توضیح داد.
ویشینسکی: یعنی بوخارین هم میدانست؟ اجازه بدهید از بوخارین بپرسم. آیا شما میدانستید؟
بوخارین: بله، میدانستم.
رایکوف: او اینگونه توضیح داد: فاشیستهای آلمانی این شرایط را میپذیرند، یعنی امتیازاتی در خصوص واگذاریها، قراردادهای تجاری، و غیره؛ اما در مقابل خواهان آن هستند که جمهوریهای ملی حق جدایی کامل داشته باشند.
ویشینسکی: خب، این یعنی چه؟
رایکوف: این چیزی نبود که ما پیشنهاد داده باشیم. این یک خواستهی جدید از سوی آلمانیها بود. به زبان ساده، این البته به معنای تجزیهی اتحاد جماهیر شوروی است.
ویشینسکی: یعنی واگذاری بخشی از اتحاد جماهیر شوروی به آلمانیها؟
رایکوف: البته.
ویشینسکی: یعنی شما مطلع بودید که کاراخان با اطلاع شما با محافل آلمانی دربارهی واگذاری بخشی از اتحاد جماهیر شوروی مذاکره میکرد؟ دقیقاً کدام بخش؟
رایکوف: در اینباره صحبتی نشد.
ویشینسکی: آیا در طرح شما بندی وجود داشت مبنی بر جداسازی اوکراین به نفع آلمانیها، یا نه؟
رایکوف: من شخصاً نمیتوانم دربارهی اوکراین چیزی بگویم، تکرار میکنم، نه به این دلیل که ما مخالف جدایی اوکراین بودیم.
ویشینسکی: پس شما موافق یا مخالف جدایی آن بودید؟
رایکوف: در میان ما اصلاً دربارهی جدایی اوکراین صحبتی نشد، و این مسئله در آن زمان تصمیمگیری نشده بود.
ویشینسکی: آیا شما قصد داشتید که اوکراین را به نفع فاشیسم آلمانی جدا کنید؟
رایکوف: این فرمولبندی موضوع بود.
ویشینسکی: نه فرمول، بلکه در عمل؟
رایکوف: در عمل مسئله ممکن بود مربوط به بلاروس باشد.
ویشینسکی: و اوکراین چطور؟
رایکوف: نه. ما نمیتوانستیم این مسئله را بدون رضایت سازمانهای ضدّانقلابی اوکراینی حلوفصل کنیم.
ویشینسکی: پس من رو به متهم بوخارین میکنم. آیا شما در سال ۱۹۳۴ با رادک دربارهی این موضوع مذاکره کردید؟
بوخارین: نه مذاکره، بلکه گفتگو.
ویشینسکی: بسیار خب، گفتگو. آیا چنین گفتگوهایی صورت گرفت یا نه؟
بوخارین: بله، اما نه دربارهی آن موضوع.
ویشینسکی: پس دربارهی چه چیزی؟
بوخارین: رادک به من گفت که او با تروتسکی مذاکره کرده، و تروتسکی با فاشیستهای آلمانی دربارهی واگذاریهای سرزمینی در ازای کمک به سازمانهای ضدّانقلابی مذاکره کرده است.
ویشینسکی: همین، همین است.
بوخارین: من آن زمان به رادک اعتراض کردم.
ویشینسکی: آیا رادک به شما گفت که بنا به دستور تروتسکی قرار است اوکراین به آلمانیها واگذار شود؟
بوخارین: من بهروشنی دربارهی اوکراین به خاطر دارم.
ویشینسکی: آیا چنین گفتگوهایی صورت گرفت یا نه؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: و دربارهی خاور دور؟
بوخارین: دربارهی اوکراین بهوضوح یادم هست؛ دربارهی مناطق دیگر هم صحبت شد، اما به یاد ندارم کدامها.
ویشینسکی: شما چنین شهادت دادید: «تروتسکی، در حالی که بر تشدید تروریسم تأکید داشت، با این حال شانس اصلی برای به قدرت رسیدن بلوک را در شکست اتحاد جماهیر شوروی در جنگی علیه آلمان و ژاپن میداند، به بهای واگذاریهای سرزمینی (اوکراین به آلمانیها و خاور دور به ژاپنیها).» آیا اینگونه بود؟
بوخارین: بله، چنین بود.
ویشینسکی: یعنی این همان واگذاریهاست؟
بوخارین: من با آن موافق نبودم.
ویشینسکی: در ادامه آمده است: «من با ایدهی تفاهم با آلمان و ژاپن مخالفتی نداشتم، اما با تروتسکی دربارهی میزان آن موافق نبودم.»
بوخارین: جملهی بعدی را هم بخوانید، جایی که میزان و ماهیت آن توضیح داده شده است.
ویشینسکی: من آن را خواندهام و میخواهم دربارهاش صحبت کنم.
بوخارین: من گفتم که با واگذاریهای سرزمینی مخالف بودم.
ویشینسکی: نه. من میخواهم دربارهی این موضوع صحبت کنم. پس رادک به شما گفت که تروتسکی دستور داده بود اوکراین به آلمانیها واگذار شود. آیا او این را گفت؟
بوخارین: بله، گفت، اما من دستورات تروتسکی را برای خود الزامآور نمیدانستم.
ویشینسکی: آیا رایکوف از این گفتگوی شما با رادک مطلع بود یا نه؟
رایکوف: مخاطب سؤال کیست؟
ویشینسکی: بوخارین.
بوخارین: یادم نیست که به رایکوف گفته باشم.
ویشینسکی: و رایکوف؟
رایکوف: او به من چیزی نگفت.
ویشینسکی: بنابراین، شما از گفتوگوی بوخارین با رادک بیاطلاع بودید؟
رایکوف: (پاسخی نمیدهد.)
ویشینسکی: اما آیا او [رادک] با بوخارین بهطور خصوصی صحبت کرد؟
رایکوف: چه کسی؟
ویشینسکی: رادک. متهم بوخارین، رادک چهگونه با شما صحبت کرد؟ در آن زمان چه سمتی داشتید؟
بوخارین: این مسئله مربوط به سمت نیست.
ویشینسکی: چه سمتی داشتید؟
بوخارین: من سردبیر «ایزویستیا» بودم.
ویشینسکی: آیا بهعنوان سردبیر «ایزویستیا» با رادک صحبت کردید یا بهعنوان عضوی از سازمان توطئهگر؟
بوخارین: شما خیلی خوب میدانید که من بهعنوان عضوی از سازمان توطئهگر با او صحبت کردم.
ویشینسکی: پس رایکوف و تومسکی مرکز را تشکیل میدادند، و در این شرایط شما هیچهگونه اشارهای به این گفتوگو با رادک نکردید؟
بوخارین: اجازه بدهید، میخواهم به این پرسش پاسخ دهم. نمیتوانم به هر پرسشی تنها با یک کلمه پاسخ بدهم. توانایی لازم برای چنین کاری را ندارم.
شرایط دیدارهای ما از نوع مخفیانه بود، چرا که تقریباً هیچگاه با هم ملاقات نمیکردیم، بلکه گاهبهگاه از فرصتهایی مانند دیدار در راهروها، خیابانها و… برای گفتگو استفاده میکردیم. ممکن است اتفاق افتاده باشد که من این گفتوگو را به او نگفته باشم. این را نه برای تطهیر رایکوف میگویم، بلکه باید این را با روشهای مخفیانهای که در سازمان راستگرایان وجود داشت توضیح داد.
ویشینسکی: آیا انکار میکنید که گفتوگویی به آن جدیت را که با رادک داشتید، به رایکوف منتقل نکردید؟ آیا این گفتوگوهای جدیتان با رادک را به رایکوف نگفتید؟
بوخارین: دادستان محترم، من دستورات تروتسکی را برای همهمان الزامآور نمیدانستم.
ویشینسکی: من از «دستور» صحبت نمیکنم، بلکه از «گفتوگو» میگویم.
بوخارین: من به خاطر ندارم، بنابراین نمیتوانم بگویم که آیا در اینباره صحبت کردم یا نه. یادم نیست.
ویشینسکی: شما انکار نمیکنید، اما یادتان نمیآید. حالا از رایکوف میپرسم. متهم رایکوف، وقتی از تجزیه صحبت میکردید، کدام بخشهای اتحاد جماهیر شوروی را مد نظر داشتید؟
رایکوف: زمانی که تومسکی خواستههای اضافی فاشیستهای آلمانی را به راستگرایان گزارش داد، ما این پیشنهاد را بهطور کلی پذیرفتیم.
ویشینسکی: این مسئله به کدام بخشهای اتحاد جماهیر شوروی مربوط میشد؟
رایکوف: گفتوگوی مشخصی دربارهی کدام جمهوریها یا کدام بخشهای اتحاد شوروی در میان نبود.
ویشینسکی: شما در بازجویی مقدماتی و همینطور در دادگاه شهادت دادید که کاراخان در حال مذاکره با فاشیستهای آلمانی برای کمک به توطئهی شما بود. آیا این حقیقت داشت یا نه؟
رایکوف: برای کمک به توطئه؟ اگر منظور کمک سیاسی است، بله، بهمنظور کسب نگرش مساعد نسبت به آن بود.
ویشینسکی: در ازای چه چیزی؟
رایکوف: من قبلاً آنها را برشمردهام.
ویشینسکی: امتیازات ارضی. این مسئله به کدام بخش از اتحاد شوروی مربوط بود؟
رایکوف: ما این موضوع را مشخص نکردیم.
ویشینسکی: پس آن را تعیین نکردید؟
رایکوف: نه، نکردیم.
ویشینسکی: اما آیا بخش خاصی از اتحاد شوروی را در نظر داشتید یا نه؟ یا فقط بهصورت کلی و انتزاعی صحبت کردید؟
رایکوف: همانطور که قبلاً هم گفتم.
ویشینسکی: یعنی چه؟
رایکوف: ما شرایطی را پذیرفتیم که برای فعالیت عملی مرکز راستگرایان مساعد بود. این در اقدامات ما، در رهنمودهای ما در مورد بلاروس اجرایی شد.
ویشینسکی: پس آلمانیها نگران بلاروس بودند؟ به نفع چه کسی؟
رایکوف: من نمیتوانم بگویم که آلمانیها نگران چه چیزی بودند.
ویشینسکی: نگران این بودند که شما بلاروس را به چه کسی بدهید؟ نه به آلمانیها؟
رایکوف: به لهستانیها.
ویشینسکی: پس آلمانیها چه؟ به نظر میرسد که آلمانیها برای نفع دیگران در تکاپو بودند. برای چه کسی؟ لهستانیها؟ آلمانیها به شما خدمت میکنند، و در مقابل آن شما بلاروس را به لهستانیها میدهید. این کار آنها را در موقعیتی مضحک قرار میدهد.
رایکوف: (پاسخی نمیدهد.)
ویشینسکی: برمیگردم به سؤال اول. بنابراین، کاراخان در حال مذاکره با آلمانیها بود. ظاهراً این کار با اطلاع بلوک شما صورت گرفته. آیا بوخارین از این موضوع مطلع بود؟
رایکوف: تومسکی این موضوع را به من و بوخارین اطلاع داد.
ویشینسکی: پس بوخارین از این موضوع باخبر بود؟ متهم بوخارین، آیا از این موضوع مطلع بودید؟
بوخارین: دادستان محترم، من قبلاً دو بار گفتهام که بله، مطلع بودم.
ویشینسکی: آیا این را تأیید کردید؟
بوخارین: منظور از این، دقیقاً چیست؟
ویشینسکی: همان چیزی که خودتان دو بار گفتید.
بوخارین: من آن را تأیید نکردم. در بازجویی مقدماتی شهادت مفصلی دادهام مبنی بر اینکه کاراخان…
ویشینسکی: آیا آن را تأیید کردید؟
بوخارین: من با یک واقعیت روبهرو بودم، چرا که کاراخان…
ویشینسکی: آیا شما مذاکرات کاراخان با فاشیستهای آلمانی را تأیید کردید؟
بوخارین: دادستان محترم، میگویم که این یک واقعیت سیاسی بود.
ویشینسکی: آیا شما مذاکرات کاراخان با فاشیستهای آلمانی را به نمایندگی از طرف بلوک تأیید کردید؟
بوخارین: بهطور کلی، در مورد مذاکرات… من تأیید کردم، یعنی آن را مصلحتآمیز دانستم…
ویشینسکی: نه بهطور کلی، بلکه مذاکراتی که کاراخان انجام داد؟
بوخارین: من قبلاً برای شما توضیح دادم، دادستان محترم، که وضعیت طوری بود که کاراخان بدون تصمیم قبلی مرکز مشترک رفت و بازگشت…
ویشینسکی: آیا شما از اینکه کاراخان در حال مذاکره با فاشیستهای آلمانی است مطلع بودید؟
بوخارین: بله، مطلع بودم. این را از تومسکی، و از خود کاراخان شنیدم…
ویشینسکی: آیا این مذاکرات را تأیید کردید؟
بوخارین: یا رد کردم؟ من آنها را رد نکردم؛ بنابراین تأییدشان کردم.
ویشینسکی: از شما میپرسم، آیا آن را تأیید کردید یا نه؟
بوخارین: تکرار میکنم، شهروند دادستان: از آنجا که من آن را نفی نکردم، در نتیجه تأییدش کردم.
ویشینسکی: در نتیجه، آن را تأیید کردید؟
بوخارین: اگر آن را نفی نکردم، پس تأییدش کردم.
ویشینسکی: همین را از شما میپرسم: یعنی آن را تأیید کردید؟
بوخارین: بنابراین، «در نتیجه» یعنی همان «یعنی».
ویشینسکی: منظورتان چیست از «یعنی»؟
بوخارین: یعنی اینکه آن را تأیید کردم.
ویشینسکی: اما شما گفتید که پس از وقوع، از آن مطلع شدید.
بوخارین: بله، این دو هیچهگونه تناقضی با هم ندارند.
ویشینسکی: اجازه دهید متهم رایکوف را بازپرسی کنم.
رئیس دادگاه: میتوانید.
ویشینسکی: متهم رایکوف، آیا کاراخان این مذاکرات را به ابتکار خودش آغاز کرد؟
رایکوف: او این مذاکرات را بنا به دستور، به ابتکار تومسکی آغاز کرد. اما من و بوخارین، زمانی که این مذاکرات به ما گزارش شد، این ابتکار را تأیید کردیم.
ویشینسکی: آیا شما نه تنها خودِ مذاکرات بلکه ابتکار آن، یعنی کل ماجرا را تأیید کردید؟
رایکوف: ما که بچه نیستیم. اگر چیزی را تأیید نمیکنید، باید با آن مبارزه کنید. در چنین مواردی نمیشود حالت بیطرفی اتخاذ کرد.
ویشینسکی: پس میتوان نتیجه گرفت که کاراخان با اطلاع بوخارین با فاشیستهای آلمانی وارد مذاکره شد. متهم رایکوف، این را تأیید میکنید؟
رایکوف: بله.
بوخارین: معنای «با اطلاع بوخارین» چیست؟ اینطور نبود که من بدانم او قرار است به آنجا برود.
ویشینسکی: من دربارهی رفتن او صحبت نمیکنم. میدانید «ابتکار» یعنی چه؟…
بوخارین: میتوانم بهطور مبهم حدس بزنم.
ویشینسکی: مبهم؟ میبینم که موقعیتتان شما را وادار کرده دربارهی مسائل کاملاً روشن، فقط بهطور مبهم حدس بزنید.
بوخارین: احتمالاً.
ویشینسکی: متهم رایکوف همین حالا در حضور شما به دادگاه شهادت داد که کاراخان مذاکرات با آلمانیها را نه به ابتکار خودش، بلکه به ابتکار تومسکی آغاز کرده است…
بوخارین: اما من و رایکوف از این موضوع اطلاعی نداشتیم.
ویشینسکی: اما وقتی بعداً متوجه شدید، آیا آن را تأیید کردید؟
بوخارین: رایکوف پیشتر گفته که در چنین مواردی حالت بیطرفی معنا ندارد؛ اگر من جلوی آن را نگرفتم، پس آن را تأیید کردم. این صرفاً بازگویی همان حرف من است: اگر آن را نفی نکردم، یعنی تأییدش کردم.
ویشینسکی: بنابراین، متهم بوخارین، شما مسئول این مذاکرات کاراخان با آلمانیها هستید؟
بوخارین: بدون تردید.
ویشینسکی: مسئول مذاکراتی دربارهی تدارک شکست؟
بوخارین: اینگونه سؤال مطرح نشد.
ویشینسکی: دربارهی کمک به شما؟
بوخارین: بهطور کلی من از کمک صحبت کردم… از خنثیسازی…
ویشینسکی: رایکوف همین حالا برایتان توضیح داد.
بوخارین: بهنظر من او دارد برای دادگاه توضیح میدهد، نه برای من.
ویشینسکی: او توضیح داد که صرفِ انجام مذاکره با دشمن بهمعنای کمک به دشمن است.
بوخارین: خب، بله، در این معنا، اما من تفاوت قائلم ــ مسأله به این شکل از جنبهی حقوقی طرح نشده بود، زیرا…
ویشینسکی: کمک قرار بود چهگونه ارائه شود؟ با یاریرسانی به موفقیت توطئه؟
بوخارین: در طول توطئه ممکن بود مداخلهی آلمانها علیه ما در کل صورت بگیرد… این باید خنثی میشد، و این یعنی کمک.
ویشینسکی: یعنی اینکه آنها باید به شما کمک میکردند تا قدرت را حفظ کنید؟
بوخارین: برای خنثیسازی آنها، و از این طریق کمک به حفظ قدرت ما.
ویشینسکی: به بهای برخی امتیازات؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: متهم رایکوف گفته که در آن دوره مسألهی جداسازی بلاروس مطرح شده بود. آیا باید اینطور برداشت کنم؟
بوخارین: برداشت من کاملاً متفاوت بود.
رایکوف: تومسکی به ما اطلاع داد که آلمانیها به کاراخان گفته بودند که علاوه بر امتیازات اقتصادی، فاشیستهای آلمانی اصرار دارند که جمهوریهای ملی حق جدایی داشته باشند. ما فوراً این را بهعنوان تجزیهی اتحاد جماهیر شوروی تلقی و تفسیر کردیم.
ویشینسکی: یعنی بهعنوان واگذاری بلاروس؟
رایکوف: و پس از آن، تا جایی که بهخاطر دارم (و چنین چیزهایی را نباید و نمیتوان فراموش کرد)، ما آن را در همین شکل کلی پذیرفتیم.
ویشینسکی: منظور از «ما» چه کسانی هستند؟
رایکوف: من، بوخارین و تومسکی.
ویشینسکی: آیا این گفته درست است، متهم بوخارین؟
بوخارین: نه کاملاً، نه دربارهی بلاروس، بلکه دربارهی اوکراین.
ویشینسکی: پس حالا دربارهی اوکراین است. اما تا الآن دربارهی بلاروس صحبت میکردیم؟
بوخارین: شما دربارهی این موضوع از من سؤالی نکرده بودید، بنابراین منطقی است که در گفتههای من تناقضی نباشد.
ویشینسکی: اجازه بدهید شهادت متهم رایکوف را برایش بخوانم، جلد اول، صفحهی ۱۱۹، که در آن آمده: «باید بگویم که مسئلهی گرایش به لهستان با هدف جلب حمایت آن کشور در صورت به قدرت رسیدن ما، خیلی زودتر، یعنی در سالهای ۱۹۳۰–۳۱ مطرح شد.» آیا این را تأیید میکنید؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: بوخارین، شما این را تأیید میکنید؟
بوخارین: نمیدانم؛ به خاطر نمیآورم.
ویشینسکی: متهم رایکوف، وقتی به این موضوع اشاره کردید، منظورتان چه کسانی بودند؟
رایکوف: منظورم روابط خودم با نمایندگان سازمان بلاروسی بود.
ویشینسکی: اما آیا این موضوع را با بوخارین در میان نگذاشته بودید؟
رایکوف: نمیتوانم با اطمینان چنین ادعایی بکنم.
ویشینسکی: پس اجازه بدهید ادامهی شهادت شما را بخوانم: «در آن دوره، این موضوع چندین بار بین من، بوخارین و تومسکی از یکسو و… مورد بحث قرار گرفت.» بنابراین از شما میپرسم: پس این موضوع را با بوخارین هم در میان گذاشته بودید؟
رایکوف: «این موضوع» منظورم توافق با سازمان ضدّانقلابی بلاروسی بود. شاید بیانم دقیق نبوده، ولی منظورم همین بود.
ویشینسکی: ظاهراً منظور شما همان چیزی است که اینجا آمده. در اینجا بهوضوح آمده که موضوع گرایش به لهستان در سالهای ۱۹۳۰–۳۱ مورد بحث قرار گرفته است. و در ادامه آمده: «در این دوره»، یعنی دقیقاً در همان زمان، این موضوع، یعنی مسئلهی گرایش به لهستان…
رایکوف (پس از سکوت): در شهادت من چنین چیزی نیست، شاید واژهای دیگر بهکار رفته.
ویشینسکی: اینجا هر کلمه اهمیت دارد.
رایکوف: این کاملاً درست است.
ویشینسکی: بهصراحت نوشته شده: «در آن دوره، این موضوع»، یعنی همان موضوعی که پیشتر دربارهاش صحبت شده؛ موضوع گرایش به لهستان. لطفاً آن را بخوانید.
(شهادت رایکوف در مرحلهی بازپرسی مقدماتی به او داده میشود.)
رایکوف: اینجا نوشته شده: «در آن دوره، این موضوع…» که به کل بند قبلی اشاره دارد، نه فقط به جملهی آخر بند.
ویشینسکی: من ادامه میخوانم: «فرمول کلی که آن زمان روی آن توافق کردیم این بود که در مذاکرات با لهستانیها، که ارتباط با آنها تا آن زمان از طریق چرویاکوف از سر گرفته شده بود، موافقت کنیم که جمهوری شوروی بلاروس از اتحاد جماهیر شوروی جدا شود.»
آیا این درست است؟ این موضوع را با چه کسانی در میان گذاشتید؟
رایکوف: من این را با گولودد و چرویاکوف در میان گذاشتم، آنها در جریان موضوع بودند.
ویشینسکی: آنها در جریان بودند؟ و بوخارین هم در جریان بود؟
بوخارین: من با چرویاکوف دیداری نداشتم.
ویشینسکی: اینکه شما با چرویاکوف دیدار نداشتید بحث ما نیست. من دربارهی رایکوف صحبت میکنم. من این سه بند از شهادت او را برایش میخوانم: بند اول میگوید: «باید بگویم که مسئلهی گرایش به لهستان بارها در سالهای ۱۹۳۰–۳۱ مورد بحث قرار گرفت.» بند دوم: «در این دوره، یعنی سالهای ۱۹۳۰–۳۱، این موضوع، یعنی همان موضوعی که پیشتر مطرح شد، یعنی مسئلهی گرایش به لهستان، چند بار میان من، بوخارین، تومسکی و چرویاکوف، رئیس سابق کمیتهی اجرایی مرکزی بلاروس، مورد بحث قرار گرفت. چرویاکوف از سال ۱۹۲۸ بهطور پنهانی ولی فعال در سازمان راستگرا مشارکت داشت.» بند سوم: «فرمول کلی که در آن زمان روی آن توافق کردیم این بود که در مذاکرات با لهستانیها، که تا آن زمان از طریق چرویاکوف دوباره ارتباط برقرار شده بود، موافقت کنیم که جمهوری شوروی بلاروس از اتحاد جماهیر شوروی جدا شود.»
آیا این را تأیید میکنید؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا از همهی این موارد اطلاع داشتید؟
بوخارین: در سال ۱۹۳۰ چنین موضوعی نمیتوانست مطرح شود. هیتلر در آن زمان هنوز به قدرت نرسیده بود.
ویشینسکی: اما این سؤال مطرح شد. تاریخ خیانت تو با هیتلر آغاز نشده است.
بوخارین: درست است.
ویشینسکی: آیا در سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۱ با رایکوف و تومسکی گفتوگو داشتهای؟
بوخارین: به یاد ندارم.
ویشینسکی: اکنون رایکوف شهادت داده که چنین گفتوگوهایی صورت گرفته است. از تو میپرسم، آیا چنین گفتوگوهایی بوده یا نه؟ بله یا خیر؟
بوخارین: و من میگویم به یاد ندارم. من حق دارم به دادگاه آنچه را که واقعاً رخ داده است بگویم، نه آنچه شما میخواهید.
ویشینسکی: من چنین چیزی از تو نمیخواهم.
بوخارین: من حق دارم به دادگاه بگویم، و میگویم که به یاد ندارم.
ویشینسکی: به یاد نداری؟ متهم رایکوف، شما چه میگویید؟
رایکوف: اولین گزارش از سوی تومسکی داده شد؛ او به چرویاکوف اشاره کرد، که به ویلای او آمده بود. سپس ما سه نفر این موضوع را بر پایهی گزارش تومسکی مورد بحث قرار دادیم و این پیشنهاد را دربارهی تماس با سازمان ضدّانقلابی بلاروس تصویب کردیم. در هر صورت، این گفتوگوها در حضور بوخارین بود.
ویشینسکی: از آنجا که این در حضور بوخارین بوده، پس بوخارین از آن اطلاع داشته است.
اجازه دهید به متهم شارانگوویچ، یکی از رهبران سازمان زیرزمینی توطئهگران در بلاروس، روی بیاورم. متهم شارانگوویچ، شما در این باره چه میگویید؟
شارانگوویچ: هم گلودد و هم چرویاکوف، سازمان ما را از این خط مشی بهعنوان یک واقعیت انجامشده آگاه کردند. افزون بر این، باید بگویم که تومسکی هرگز در گفتوگوهایی دربارهی این خط مشی حضور نداشت؛ نامهای رایکوف و بوخارین ذکر میشد. افزون بر این، چرویاکوف چندین بار با بوخارین گفتوگو کرد، و پس از آن نهتنها به من اطلاع داد، بلکه در یک نشست مرکز، سازمان ما را مطلع کرد، و به بوخارین و رایکوف استناد نمود.
ویشینسکی: بند زیر از پاسخ رایکوف: «چندین نسخه مختلف وجود داشت که دقیقاً در این موضوع خلاصه میشد: هدف این بود که در صورت بهدستگرفتن قدرت در زمان جنگ، چنین امتیازی را به لهستان بدهیم. عواملی که منجر به جنگ میشدند، حملهی قدرتهای امپریالیستی (لهستان و آلمان)، جنگی که ما در جهت بهدستگرفتن قدرت به آن دامن میزدیم، ما هر آنچه در توان داشتیم انجام دادیم تا این عامل را در تمام اقدامات عملی خود تشدید و تحریک کنیم.»
آیا این شهادت خود را تأیید میکنید؟
رایکوف: بله، تأیید میکنم.
ویشینسکی: منظورتان چه کسانی بودند؟
رایکوف: منظورم مرکز جناح راست بود.
ویشینسکی: بهطور مشخص چه کسانی؟
رایکوف: پیشتر در این باره زیاد گفتهام.
ویشینسکی: میخواهم بدون شرم همینجا بگویید.
رایکوف: منظورم بوخارین بود. مرکز متشکل از سه نفر بود: من، بوخارین و تومسکی. بنابراین این گفته شامل بوخارین نیز میشود.
ویشینسکی: بنابراین این گفته شامل بوخارین نیز میشود؟
رایکوف: البته.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا این را تأیید میکنید؟
بوخارین: در کل، مرکز چنین خط مشیای داشت.
ویشینسکی: بند بعدی از پاسخ رایکوف، صفحهی ۱۲۰، چنین میگوید: «چرویاکوف در روابطش با لهستانیها در بلاروس فعالیت فوقالعاده شدیدی داشت. او در فعالیتهای غیرقانونی خود با آنان مرتبط بود. او تمام نتایج عملی را از این دستورالعملهای ما استخراج کرد.» آیا این را تأیید میکنید، رایکوف؟
رایکوف: البته.
ویشینسکی: بنابراین، چرویاکوف و افرادی که با شما در ارتباط بودند، بهطور نظاممند با لهستانیها در ارتباط بودند؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: آیا آنها دستورالعملهای شما را اجرا میکردند؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: آیا این یک ارتباط جاسوسی نیست؟
رایکوف: نه.
ویشینسکی: چه نوع ارتباطی بود؟
رایکوف: البته یک ارتباط جاسوسی نیز در آن وجود داشت.
ویشینسکی: اما آیا بر اساس دستور شما، بخشی از سازمانتان با سرویسهای اطلاعاتی لهستان ارتباط جاسوسی برقرار کرد؟
رایکوف: البته.
ویشینسکی: جاسوسی؟
رایکوف: البته.
ویشینسکی: شامل بوخارین هم میشد؟
رایکوف: حتماً.
ویشینسکی: آیا شما و بوخارین با هم مرتبط بودید؟
رایکوف: کاملاً.
ویشینسکی: پس شما جاسوس بودید؟
رایکوف: (پاسخ نمیدهد.)
ویشینسکی: و سازماندهندگان جاسوسی؟
رایکوف: من هیچ بهتر از یک جاسوس نیستم.
ویشینسکی: شما جاسوسی را سازماندهی کردید، بنابراین جاسوس بودید.
رایکوف: میتوان چنین گفت، بله.
ویشینسکی: میتوان گفت، جاسوس. از شما میپرسم، آیا شما با سرویس اطلاعاتی لهستان و محافل جاسوسی مربوطه ارتباط برقرار کردید؟ آیا به جاسوسی اعتراف میکنید؟
رایکوف: اگر صحبت از سازماندهی است، در این صورت، بله، قطعاً اعتراف میکنم.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا به جاسوسی اعتراف میکنی؟
بوخارین: خیر.
ویشینسکی: بعد از آنچه رایکوف گفت، بعد از آنچه شارنگوویچ گفت، چطور؟
بوخارین: من خود را گناهکار نمیدانم.
ویشینسکی: زمانی که سازمان راستها در بلاروس تشکیل شد، شما در رأس آن بودید؛ این را قبول دارید؟
بوخارین: من به شما گفتهام.
ویشینسکی: از شما میپرسم، قبول دارید یا نه؟
بوخارین: من به امور بلاروس علاقهای نداشتم.
ویشینسکی: آیا به امور جاسوسی علاقه داشتید؟
بوخارین: نه.
ویشینسکی: پس چه کسی علاقه داشت؟
بوخارین: من هیچهگونه اطلاعاتی در مورد فعالیتهایی از این دست دریافت نکردهام.
ویشینسکی: متهم رایکوف، آیا بوخارین اطلاعاتی دربارهی اینگونه فعالیتها دریافت میکرد؟
رایکوف: من هرگز با او در این مورد صحبت نکردم.
ویشینسکی: منظورتان چیست که صحبت نکردید؟ پس گفتوگویتان با بوخارین دربارهی ارتباطات جاسوسی سازمان بلاروس با لهستانیها چه بود؟
رایکوف: در آن گفتوگو تأکید خاصی بر اینکه این ارتباطات، جاسوسی هستند، نشده بود.
ویشینسکی: من دارم دربارهی ماهیت ارتباطات حرف میزنم، دربارهی ذات آنها.
رایکوف: این اجتنابناپذیر بود. در این شرایط، هر نوع ارتباطی با لهستانیها، بهطور خودکار و غیرقابل اجتناب، و چیزی که همه هم بهخوبی درک میکنند، خیلی سریع به ارتباطات جاسوسی تبدیل میشد.
ویشینسکی: نهفقط اینکه اجتنابناپذیر بود که این ارتباطات به آن سمت بروند، بلکه واقعاً هم چنین شد، درست است؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: تحت رهبری شما؟
رایکوف: منظورم این است که ما شخصاً این روند را هدایت نکردیم؛ بااینحال، مسئله، رهبری مستقیم نیست، بلکه رهبری عمومی است. ما کاملاً و بهطور قطعی مسئول آن هستیم.
ویشینسکی: فایدهای ندارد چهرهی متقی به خود بگیرید، متهم بوخارین. بهتر است آنچه هست را بپذیرید. و آنچه هست این است: شما گروهی از همدستان و همدستان خود را در بلاروس داشتید، به رهبری گولودد، چرویاکوف و شارنگوویچ. درست است، شارنگوویچ؟
شارنگوویچ: درست است.
ویشینسکی: و به دستور بوخارین و رایکوف، و تحت رهبری آنان، شما ارتباطاتی با سازمان اطلاعات لهستان و ستاد کل ارتش لهستان برقرار کردید؟ درست است، شارنگوویچ؟
شارنگوویچ: کاملاً درست است.
ویشینسکی: همچنین، تحت رهبری آنها در زمینهی ارتباطات جاسوسی هم بودید. درست است، شارنگوویچ؟
شارنگوویچ: کاملاً درست است.
ویشینسکی: بنابراین، سازماندهندهی فعالیت جاسوسی که شما انجام میدادید، چه کسی بود؟
شارنگوویچ: رایکوف، بوخارین.
ویشینسکی: در نتیجه، آنها جاسوس بودند.
شارنگوویچ: کاملاً درست است.
ویشینسکی: درست همانطور که…
شارنگوویچ: همانطور که خودم بودم.
ویشینسکی: بنشینید. (به رایکوف.) متهم رایکوف، آیا گولودد در سال ۱۹۳۲ به شما گفت که تمام انتصابهای کموبیش مهم افراد به سمتهای مسئول در بلاروس ابتدا با سازمان اطلاعات لهستان هماهنگ میشد؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: آیا بوخارین از این موضوع اطلاع داشت؟
رایکوف: نمیتوانم بگویم.
ویشینسکی: نمیدانید؟ یا نمیخواهید رفیقتان را لو بدهید؟
رایکوف: منظورم این است که در مواردی که میدانم او حقیقت را نمیگوید، او را افشا میکنم، ولی در مواردی که نمیدانم، نمیتوانم و نمیخواهم چنین کنم.
ویشینسکی: از شما دربارهی این واقعیت میپرسم که لهستانیها برای انتصابهای مختلف در پستهای رسمی بلاروس رضایت میدادند. آیا این موضوع برای مرکز رهبری شما روشن بود؟
رایکوف: من از آن مطلع بودم. اما دربارهی بوخارین، هرگز در این مورد با او صحبت نکردم. همچنین میدانستم که چرویاکوف و گولودد ارتباطاتی داشتند، نه فقط با من؛ بلکه با بوخارین و تومسکی نیز. اینکه آیا دربارهی این موضوع با بوخارین صحبت کردند یا نه، نمیتوانم بگویم، چون در آن گفتوگوها حضور نداشتم.
ویشینسکی: آیا فکر میکنید طبیعی بوده که گولودد در این باره با بوخارین صحبت کند؟ یا اینکه باید آن را از بوخارین پنهان میکردند؟
رایکوف: فکر میکنم بهطور طبیعی، او با بوخارین صحبت کرده، ولی اینکه دربارهی چه چیزی صحبت کردند، نمیدانم.
ویشینسکی: حالا از شما به شکل یک فرض سؤال میکنم: آیا تصور میکنید که بوخارین از این مسئله اطلاع داشت؟
رایکوف: این موضوع… من ترجیح میدهم فقط دربارهی آنچه میدانم صحبت کنم؛ و در مورد چیزهایی که نمیدانم، موقعیتم در این دادگاه طوری نیست که اجازه دهد فرضیهپردازی کنم.
ویشینسکی: آیا شما هیچ گفتوگویی با بوخارین دربارهی امور توطئهگرانه در بلاروس داشتید؟
رایکوف: تنها گفتوگویی که صورت گرفت و من به یاد دارم ــ شاید گفتوگوهای دیگری هم بوده ولی من به خاطر ندارم ــ آن مربوط به اوایل رابطهمان بود که بر اساس اطلاعاتی از سوی تومسکی شکل گرفت.
ویشینسکی: اما خودتان گفتید که حتی در دورهی سال ۱۹۳۱ چندین بار شما و بوخارین دربارهی این مسائل صحبت کردید. من همین حالا صفحات ۱۱۹ و ۱۲۰ پرونده را به شما یادآوری کردم.
رایکوف: ولی آن گفتوگوها فقط مربوط به چیزی که شما میپرسید نبود…
ویشینسکی: آیا در چندین مورد با بوخارین صحبت کردید؟
رایکوف: دربارهی اینکه در بلاروس سازمانی وجود داشت، اینکه کارهایی در حال انجام بود…
ویشینسکی: چه نوع کارهایی؟
رایکوف: فعالیتهای ضدّانقلابی در حمایت از ما…
ویشینسکی: که شامل فعالیتهای جاسوسی هم میشد؟
رایکوف: گفتوگویی را بهیاد ندارم که بهطور خاص به این فعالیتهای جاسوسی پرداخته باشد. احتمال چنین گفتوگوهایی را رد نمیکنم، اما به خاطر ندارم.
ویشینسکی: لطفاً بگویید آیا از لهستانیها دستوری در رابطه با تضعیف ظرفیت دفاعی دریافت شده بود؟
رایکوف: من از دو مورد اطلاع دارم. شما همین سؤال را دو جلسه پیش نیز از من پرسیدید. من دو موردی را که از آنها اطلاع داشتم ذکر کردم ــ این موارد به اسبها و ساخت جاده مربوط میشوند. پرسیدید چرا ساخت جاده؟ پاسخ دادم: احتمالاً برای ایجاد مانع در حرکت نیروهای ما.
ویشینسکی: آیا بوخارین از این موضوع اطلاع داشت؟ از این دستور سرویس اطلاعاتی لهستان برای مختل و منهدم ساختن ظرفیت دفاعی ما؟
رایکوف: این سؤال، مانند سؤالهای قبلی، پاسخی از من ندارد.
ویشینسکی: آیا شما از فعالیتهای خیانتآمیز جاسوس لهستانی، اولیانوف، مطلع بودید؟
رایکوف: آگاه بودم.
ویشینسکی: آیا بوخارین از آن اطلاع داشت؟
رایکوف: نمیدانم.
ویشینسکی: آیا شما از فعالیتهای خیانتآمیز جاسوس لهستانی، بنک، آگاه بودید؟
رایکوف: آگاه بودم.
ویشینسکی: آیا بوخارین از آن اطلاع داشت؟
رایکوف: نمیدانم.
ویشینسکی: اجازه دهید، رفیق رئیس دادگاه، صفحهی ۱۲۷ از صورتجلسه را بخوانم که شامل پرسش و پاسخ زیر با رایکوف است: سؤال: در ارتباط با آگاهی و هدایت فعالیتهای سازمانتان در بلاروس، شما تقریباً بهطور انحصاری دربارهی خودتان صحبت میکنید؛ اما نقش سایر اعضای مرکز چه بود؟ پاسخ: آنچه در اینجا اظهار داشتهام… و آنچه شما در اینجا اظهار داشتهاید دربارهی بنک، دربارهی اولیانوف، دربارهی دستورهای لهستانیها در خصوص تضعیف ظرفیت دفاعی، دربارهی گماردن افراد رسمی با اطلاع سرویس اطلاعاتی لهستان است. آیا اینها را اظهار داشتید؟
رایکوف: و چیزهای دیگری نیز علاوه بر آن.
ویشینسکی: آیا این موارد را اظهار داشتید؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: آنچه در اینجا اظهار کردهام، البته برای سایر اعضای مرکز نیز روشن بود ــ برای بوخارین و تومسکی. آیا این را تأیید میکنید؟
رایکوف: این به همهی روابط ما با بلاروس مربوط میشود.
ویشینسکی: نه، نمیتوانید از زیر این قضیه در بروید، من ادامه میدهم… آنچه در اینجا اظهار کردهام… (و آنچه اظهار کردهاید شامل دستورهای لهستانیها برای صدمه زدن به وسایل ارتباطی استراتژیک است) در صفحهی ۱۲۳ صورتجلسه؛ شامل کار جاسوسی خیانتآمیز بنک است… در صفحهی ۱۲۴؛ شامل فعالیتهای جاسوسی خیانتآمیز اولیانوف است… در صفحات ۱۲۵ و ۱۲۶؛ و در نهایت، در صفحهی ۱۲۷ آمده است: از اطلاعات چرویاکوف مهمترین نکتهای که به خاطر سپردم این بود که رهبری سازمان ما در بلاروس کمک فعالی از سوی سرویس اطلاعاتی لهستان در فاسدسازی جنبش انقلابی در بلاروس غربی دریافت میکرد، و غیره. و سؤال: شما دربارهی خود صحبت میکنید، اما دربارهی همدستانتان که از این موضوع اطلاع داشتند، چه میگویید؟ پاسخ: سایر اعضای مرکز ــ بوخارین و تومسکی ــ از آن اطلاع داشتند.
رایکوف: در آنجا کلمهی احتمالاً وجود دارد. این نشان میدهد که این، فرضی از جانب من است، نه اطمینانی مبتنی بر واقعیات مستقیم.
ویشینسکی: من از شما پرسیدم و شما پاسخ دادید که ترجیح میدهید دربارهی چیزهایی صحبت کنید که آنها را میدانید.
رایکوف: اما در آنجا قید احتمالاً را ذکر کردم.
ویشینسکی: در این صورت، من ادامه میدهم: بوخارین و تومسکی میدانستند…ــ اینجا دیگر کلمهای از احتمالاً در میان نیست، بلکه آمده است: بوخارین و تومسکی میدانستند؛ اشمیت تا حدی در جریان این امور بود—منظور شما واسیلی اشمیت است ــ اما من بیشتر بر نقش خودم تمرکز کردم، زیرا بر اساس تصمیم مرکز، ارتباطات اصلی با سازمان ضدّشوروی راستها در بلاروس در دستان من متمرکز شده بود. آیا این برای شما روشن است؟
رایکوف: برای من روشن است.
بوخارین: در جریان بازپرسی مقدماتی حتی یک کلمه دربارهی این موضوع از من پرسیده نشد، و شما، شهروند دادستان، طی سه ماه حتی یک کلمه از من دربارهی این مسأله نپرسیدید.
ویشینسکی: من اکنون از شما سؤال میکنم. این حق من است.
بوخارین: اما در بازپرسی مقدماتی…
ویشینسکی: لطفاً مرا راهنمایی نکنید که چهگونه باید بازپرسی مقدماتی را انجام دهم، بهویژه که شما اصلاً چیزی از آن نمیدانید. شما بیشتر از آن چیزی میفهمید که به دلیلش اکنون در جایگاه متهم قرار دارید.
بوخارین: ممکن است.
ویشینسکی: آیا متهم رایکوف بر اساس تصمیم شما مسئول ارتباط با سازمانهای ضدّانقلابی بود؟
بوخارین: بهطور کلی، او مسئول بود.
ویشینسکی: و وضعیت شما بهعنوان عضو مخفی بود؟
بوخارین: در داخل سازمان چیزی به نام «وضعیت مخفی» وجود نداشت.
ویشینسکی: در رابطه با ارتباطات با گروه بلاروس؟
بوخارین: بهطور کلی، همه چیز بهصورت مخفیانه انجام میشد.
ویشینسکی: اما وضعیت شما از نوع مخفیانهی ویژه بود؟
بوخارین: این اصطلاح در اینجا قابل اطلاق نیست، نمیگنجد.
ویشینسکی: آیا میخواهید دربارهی واژه بحث کنید؟
بوخارین: نه، نمیخواهم بحث کنم، برعکس، سکوت میکنم.
ویشینسکی: از دادگاه میخواهم که این را تأیید کند. آنچه من نقل کردم، کاملاً منطبق با متن اصلی صورتجلسه است که دارای امضای رایکوف در هر صفحه میباشد. و تقاضا دارم این متن به رایکوف ارائه شود تا امضای خود را شناسایی کند.
رایکوف: من آن را انکار نمیکنم.
ویشینسکی: واژهی احتمالاً به جملهی قبلی مربوط است، اما دربارهی بوخارین چنین واژهای وجود ندارد. آمده است: بوخارین و تومسکی میدانستند؛ اشمیت تا حدی در جریان بود.
رئیس دادگاه: من تأیید میکنم که این نقلقولها با متن اصلی منطبقاند که دارای امضای رایکوف در هر صفحه است.
رایکوف: من تأکید میکنم که واژهی احتمالاً به آنچه خوانده شد اشاره دارد.
ویشینسکی: چنین واژهای در آنجا نیست.
رایکوف: اظهارات من ــ بوخارین و تومسکی میدانستند، اشمیت تا حدی مطلع بود ــ باید با در نظر گرفتن واژهی احتمالاً فهمیده شود. من سبکنویس خوبی نیستم. اگر در جملهی اول واژهی احتمالاً را به کار بردم، و جملهی دوم بازنویسی همان جملهی اول است، واژهی احتمالاً بهطور ضمنی در آن وجود دارد.
ویشینسکی: طبق فرض شما، آیا بوخارین از این ارتباطات جاسوسی آگاه بود یا نه؟
رایکوف: باید آگاه میبود، اما بهصورت کمتر و با جزئیات کمتر از آنچه من میدانستم. اما اینکه دقیقاً کدام جزئیات، کدام واقعیات، کدام اطلاعات از میان آنچه من بهصورت دقیقتر میدانستم، برای او نیز روشن بود، این را نمیتوانم بگویم.
ویشینسکی: اگر بر اساس تصمیم مرکز، شما مسئول حفظ ارتباط با گروه بلاروس بودید، بنابراین باید از تمام جزئیات این ارتباطات مطلع میبودید.
رایکوف: نه.
ویشینسکی: با توجه به ارتباطاتی که حفظ میکردید، باید از همهچیز آگاه میبودید.
رایکوف: نه.
ویشینسکی: با توجه به ارتباطاتی که شما حفظ کرده بودید، میبایست از هر کاری که انجام میدادید مطلع میبودید.
رایکوف: باید میدانستم که چه میکنم؟ نمیفهمم منظورتان چیست.
ویشینسکی: از شما میپرسم، آیا قرار بود بدانید که چه کاری انجام میدهید؟
رایکوف: منظور شما از «چه کاری انجام میدادم» چیست؟
ویشینسکی: البته.
رایکوف: یعنی میخواهید بپرسید که در حالت هوشیاری بودم یا ناهوشیاری؟ همیشه در حالت هوشیاری بودم.
ویشینسکی: و آیا بوخارین از همه چیز اطلاع داشت؟
رایکوف: من با بوخارین دربارهی جزئیات صحبت نکردم.
ویشینسکی: من از شما دربارهی جزئیات نمیپرسم، بلکه دربارهی ماهیت ماجرا سؤال دارم. آیا بوخارین از ماهیت موضوع اطلاع داشت؟
رایکوف: بوخارین از ماهیت ارتباط مطلع بود و از آن آگاهی داشت.
ویشینسکی: دقیقاً همین نکتهای بود که میخواستم روشن شود. اجازه دهید اینگونه تلقی کنم که رایکوف و بوخارین از ماهیت ارتباط خیانتآمیزی که شامل جاسوسی نیز بود، اطلاع داشتند. درست است، رایکوف؟
رایکوف: یعنی اینکه، جاسوسی به دنبال آن آمد.
بوخارین: بنابراین به نظر میرسد من چیزی میدانستم که نتایجی از آن حاصل شد.
ویشینسکی: شما فرصت خواهید داشت که بعداً دربارهاش بحث کنید.
رایکوف: میترسم فرصتی در کار نباشد.
ویشینسکی: این را دادگاه تعیین میکند. دیگر سؤالی ندارم.
رئیس دادگاه: متهم بوخارین، ادامه بدهید.
بوخارین: در سالهای ۱۹۳۳-۳۴، کولاکها از میان رفته بودند، جنبش شورشی دیگر امکان واقعی نداشت، و بنابراین در مرکز سازمان راستگرایان، مرحلهای آغاز شد که در آن گرایش به یک کودتای توطئهآمیز ضدّانقلابی به ایدهی مرکزی تبدیل شد. بدینسان، از یک «کودتای درباری»، از ترکیب یک کودتا با یک قیام تودهای، و از جهتگیری به سوی یک قیام تودهای با نتایج عملی متناسب، به توطئهچینی محض ضدّانقلابی گذر کردیم. و ایدهی مرکزی به کودتایی تبدیل شد که میبایست از طریق یک توطئهی مسلحانه به اجرا درآید.
نیروهای این توطئه عبارت بودند از: نیروهای ینوکیدزه به علاوه یاگودا، سازمانهای ایشان در کرملین و در کمیساریای خلق در امور داخلی. ینوکیدزه همچنین در همان زمان موفق شد، تا آنجا که به یاد دارم، فرمانده سابق کرملین، پیترسون را نیز جذب کند، که به عنوان نکتهای جالب، در زمان خود فرمانده قطار تروتسکی بود.
سپس سازمان نظامی توطئهگران شامل توخاچفسکی، کورک و دیگران بود.
ویشینسکی: آن در چه سالی بود؟
بوخارین: فکر میکنم در سالهای ۱۹۳۳-۳۴ بود.
ویشینسکی: و در همان زمان شما مذاکرهای با خوجایف داشتید که ماهیتی شکستطلبانه و خائنانه داشت؟
بوخارین: من تنها یک بار با خوجایف در سال ۱۹۳۶ گفتوگو داشتم.
ویشینسکی: در سال ۱۹۳۶. و موضوع این گفتوگو چه بود؟
بوخارین: کدام گفتوگو؟
ویشینسکی: همان گفتوگویی که با خوجایف داشتید.
بوخارین: در سال ۱۹۳۶؟
ویشینسکی: بله.
بوخارین: در واقع، من شهادت خوجایف را شنیدم، آنچه او در دادگاه گفت را شنیدم، و نسبت به آنچه گفته شد، اصلاحاتی دارم.
ویشینسکی: ابتدا به مسائلی میپردازیم که نیازی به اصلاح ندارند، و شما اصلاحاتتان را بعداً ارائه خواهید داد.
بوخارین: هر طور صلاح میدانید.
ویشینسکی: آیا به خوجایف گفتید که توافقی با آلمان فاشیستی وجود داشته است؟
بوخارین: نه، چنین چیزی نگفتم.
ویشینسکی (خطاب به دادگاه): اجازه میخواهم متهم خوجایف را مورد سؤال قرار دهم.
متهم خوجایف، آیا بوخارین با شما صحبت کرد؟
خوجایف: بله، صحبت کرد.
ویشینسکی: چهگونه، چه زمانی، کجا و دقیقاً دربارهی چه موضوعی؟
خوجایف: این گفتوگو در ماه اوت بود، زمانی که بوخارین به تاشکند آمد…
ویشینسکی: آنچه را در دادگاه گفتید بهطور خلاصه بیان کنید.
خوجایف: من در بازجویی مقدماتی شهادت دادم، در دادگاه نیز گفتم. گفتوگوی من و بوخارین در خانهی ییلاقی من در چیمگان صورت گرفت.
بوخارین: من هم همین را گفتم.
خوجایف: پس از بررسی وضعیت بینالمللی اتحاد جماهیر شوروی، و پس از بررسی وضعیت در کشورهای مختلف اروپایی ــ که در شهادت مقدماتی خود بهتفصیل دربارهی آن صحبت کردم ــ و سپس پس از مرور وضعیت داخلی اتحاد شوروی، بوخارین گفت که باید فعالیتهایمان را به گونهای هدایت کنیم که این فعالیتها به شکست اتحاد شوروی کمک کند.
ویشینسکی: یعنی، بهگفتهی او، این یک روند طبیعی بود؟
خوجایف: بر اساس آنچه او گفت، وضعیت داخلی و بینالمللی در این مسیر پیش میرفت. او گفت که ما، جناح راست، توافقی با آلمان فاشیستی داریم، و در حال برنامهریزی برای توافق با ژاپن هستیم.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا در خانهی ییلاقی خوجایف بودید؟
بوخارین: بودم.
ویشینسکی: آیا گفتوگو کردید؟
بوخارین: گفتوگو کردیم و من تمام مدت هوشیار بودم، اما این به آن معنا نیست که دربارهی چیزهایی که خوجایف اکنون گفت صحبت کردم؛ این نخستین گفتوگو بود…
ویشینسکی: اینکه نخستین گفتوگو بود یا نه اهمیتی ندارد. آیا تأیید میکنید که چنین گفتوگویی انجام شد؟
بوخارین: نه چنین گفتوگویی، بلکه گفتوگویی دیگر، و البته محرمانه.
ویشینسکی: من از شما دربارهی گفتوگو بهطور کلی نمیپرسم، بلکه دربارهی همین گفتوگو میپرسم.
بوخارین: در «منطق هگل»، واژهی «این» (that) یکی از دشوارترین واژهها تلقی میشود…
ویشینسکی: از دادگاه میخواهم به متهم بوخارین توضیح دهد که او اینجا نه بهعنوان فیلسوف، بلکه بهعنوان یک مجرم حضور دارد، و بهتر است در اینجا از صحبت دربارهی فلسفهی هگل خودداری کند؛ این به نفع فلسفهی هگل هم خواهد بود…
بوخارین: یک فیلسوف میتواند مجرم باشد.
ویشینسکی: بله، یعنی کسانی که خود را فیلسوف میپندارند، در نهایت جاسوس از آب درمیآیند. فلسفه اینجا جایگاهی ندارد. من از شما دربارهی همان گفتوگویی میپرسم که خوجایف اکنون از آن سخن گفت؛ آیا آن را تأیید میکنید یا رد میکنید؟
بوخارین: من معنای واژهی «آن» (that) را نمیفهمم. ما در خانهی ییلاقی گفتوگویی داشتیم.
ویشینسکی: چه چیزی را نمیفهمید؟ گفتوگویی که خوجایف محتوای آن را همینجا بازگو کرد. این روشن است؟
بوخارین: اگر منظورتان محتوای گفتوگو باشد، پس محتوا کمی متفاوت بود؛ اما گفتوگو در خانهی ییلاقی واقعاً انجام شد.
ویشینسکی: چه محتوای متفاوتی؟
بوخارین: این نخستین بار در زندگیام بود که با خوجایف دربارهی سیاست صحبت میکردم. این موضوع ماهیت گفتوگو را توضیح میدهد. به او گفتم که لازم است ما برای سرنگونی حکومت شوروی از طریق قهر آماده باشیم، و برای این منظور باید از جنبشهای تودهای احتمالی که ممکن است رخ دهند بهره ببریم. دوم اینکه…
ویشینسکی: این چه ربطی به توافق با آلمان فاشیستی دارد؟
بوخارین: من چیزی دربارهی توافق نگفتم.
ویشینسکی: متهم خوجایف، آیا بوخارین دربارهی یک توافق صحبت کرد؟
خوجایف: تأیید میکنم که او چیزهایی را که در اینجا گفته، گفته بود، اما بلافاصله پس از آن دربارهی یک توافق با آلمان صحبت کرد.
ویشینسکی: آیا دربارهی انگلستان هم صحبتی شد؟
خوجایف: بله، شد. او گفت که توافقی با انگلستان در دست بررسی است و اینکه مرکز جناح راست نیز به نوبهی خود اقداماتی برای تحقق این توافق انجام خواهد داد، و ما، یعنی مرکز سازمان ناسیونالیستی ازبکستان، نیز باید از طرف خودمان گامهای لازم را در این جهت برداریم.
ویشینسکی: بهطور مشخص چه گامهایی؟
خوجایف: در این معنا که ارتباطاتی با عوامل مقیم بریتانیا برقرار شود.
ویشینسکی: از طریق چه کسانی؟
خوجایف: در خصوص اینکه «از طریق چه کسانی»، من و بوخارین این را نه در قالب یک دستور، بلکه صرفاً در جریان گفتگو مطرح کردیم.
ویشینسکی: یعنی این یک مشورت بود؟
خوجایف: بله.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا این بخش از اظهارات خوجایف را تأیید میکنید؟
بوخارین: به خوجایف گفتم که در جهتگیری سیاست خارجیمان باید از تمام «کلیدها» استفاده کنیم، از جمله کلیدهای بریتانیایی.
ویشینسکی: پس شما دربارهی یک «جهتگیری بریتانیایی» صحبت نکردید، بلکه دربارهی «کلیدهای بریتانیایی» صحبت کردید؟
بوخارین: اگر دوست دارید، بله، دربارهی کلیدهای بریتانیایی.
ویشینسکی: و میتوانید این را به زبان سادهتر بیان کنید؟
بوخارین: در سیاست خارجی، جهتگیری ما صرفاً بر خنثیسازی ژاپن و آلمان و بهرهگیری از کمک آنها بود، که البته مانع از آن نمیشد که از تناقضات بینالمللی بهره ببریم…
ویشینسکی: به سوی چه کسانی لازم میدیدید که جهتگیری کنید؟
بوخارین: ببخشید، این من هستم که دارم صحبت میکنم، نه شما.
رئیس دادگاه: متهم بوخارین، فراموش نکنید که اینجا شما نیستید که روند سؤال و جواب را تعیین میکنید.
ویشینسکی: من از شما میپرسم: نظر شما چه بود؟ میخواستید به سوی چه کسانی جهتگیری کنید؟
بوخارین: به او گفتم که باید از تناقضات بینالمللی بهره گرفت…
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا اظهارات خوجایف را تأیید میکنید؟
بوخارین: من گفتم که باید با دولتهای خارجی مختلف تعامل داشته باشیم، و نمیشود فقط با یک گروه کار کرد، بلکه باید با دیگران نیز تعامل داشت.
ویشینسکی: بنابراین، شما به خوجایف گفتید که لازم است به سوی برخی دولتهای خارجی جهتگیری داشته باشید؟
بوخارین: ببینید، من از استفاده از واژهی «جهتگیری» صرفنظر کردم چون مبهم است، و در نتیجه دارم آن را دقیقتر بیان میکنم…
ویشینسکی: خب، حالا آن را دقیقتر بیان کنید.
بوخارین: به او گفتم…
ویشینسکی: آیا صحبتی از انگلستان شد؟
بوخارین: شد.
ویشینسکی: آیا صحبتی از ژاپن شد؟
بوخارین: شد.
ویشینسکی: آیا صحبتی از آلمان شد؟
بوخارین: شد.
ویشینسکی: آیا صحبت بر سر این بود که باید از هر دو طرف [یعنی این کشورها] به نفع مبارزهتان علیه دولت شوروی استفاده شود؟
بوخارین: مسئله اینگونه مطرح نشد. به هر حال این نخستین باری بود که با خوجایف صحبت میکردم.
ویشینسکی: و شما در همین نخستین گفتگو دربارهی سرنگونی دولت شوروی صحبت کردید!
بوخارین: بله، به یک دلیل بسیار ساده. لازم نیست با دست اشاره کنید.
رئیس دادگاه: متهم بوخارین، فراموش نکنید که اکنون کجا هستید.
بوخارین: این گفتگو با عباراتی انجام شد که به معنای محرمانگی کامل بود، و حتی یک کلمه هم…
ویشینسکی: من دربارهی «عبارات» نمیپرسم، دربارهی محتوای گفتگو میپرسم.
بوخارین: دارم همان واژههایی را استفاده میکنم که در بازجویی مقدماتی به کار بردم…
ویشینسکی: اما من دربارهی واژهها صحبت نمیکنم. مجبور خواهم شد این بازجویی را قطع کنم، زیرا شما آشکارا از تاکتیکی مشخص پیروی میکنید و نمیخواهید حقیقت را بگویید، بلکه پشت سیلی از واژهها پنهان میشوید، به جزئینگری روی میآورید، و به عرصهی سیاست، فلسفه، نظریه و غیره منحرف میشوید ــ که بهتر است برای همیشه آنها را فراموش کنید؛ زیرا شما متهم به جاسوسی هستید و بر اساس تمامی اسناد تحقیقاتی، آشکارا یک جاسوس سرویس اطلاعاتی هستید. بنابراین، این تنگنظری و بازی با کلمات را کنار بگذارید. اگر میخواهید اینگونه از خود دفاع کنید، بازجویی را قطع خواهم کرد.
بوخارین: من دارم به پرسشهای شما پاسخ میدهم.
ویشینسکی: آیا با خوجایف دربارهی سرنگونی دولت شوروی که گروه توطئهگر شما در حال آمادهسازی آن بود، صحبت کردید؟
بوخارین: من با فرمولبندیهایی مبهم و مهآلود صحبت کردم.
ویشینسکی: اما این فرمولبندیها آنگونه بود که او بتواند آنها را بفهمد؟
بوخارین: کاملاً درست است.
ویشینسکی: (رو به خوجایف): شما فهمیدید؟
خوجایف: کاملاً.
ویشینسکی: پس موضوع واژهها نیست بلکه محتوای آنهاست. آیا گفتید که باید در روابط خارجی به سوی دولتهای خارجی مختلف جهتگیری شود، و از تناقضات داخلی و بینالمللی به نفع مبارزهی گروه توطئهگر خود علیه دولت شوروی بهره گرفته شود؟
بوخارین: درست است.
ویشینسکی: آیا شما این را گفتید؟
بوخارین: گفتم.
ویشینسکی: بنابراین، خوجایف درست میگوید وقتی میگوید شما با او دربارهی ارتباط با جاسوسان بریتانیایی صحبت کردید؟
بوخارین: اما چنین چیزی اصلاً وجود نداشت.
ویشینسکی: (رو به خوجایف): آیا چنین بود، خوجایف؟
خوجایف: بله، چنین بود.
بوخارین: اما این حرفها بیاساس است، چون کمک [از سوی کشورهای خارجی] توسط جاسوسان تعیین نمیشود…
خوجایف: من نمیگویم جاسوسان، بلکه گفتم مأموران مقیم [۱].
ویشینسکی: همانطور که میبینید، نه صرفاً جاسوسان، بلکه مأموران مقیم.
خوجایف: ما با هم توافق کردیم که بهترین روش این است که یا از طریق برخی افراد تاجیک اقدام کنیم یا کسی را به افغانستان بفرستیم.
ویشینسکی (رو به بوخارین): آیا این را انکار میکنید؟
بوخارین: بله، انکار میکنم. هیچکس از من دربارهی این موضوع چیزی نپرسید.
ویشینسکی: خب، من الان از شما میپرسم.
بوخارین: در تمام یک سالی که در زندان بودم، حتی یک بار هم دربارهی این موضوع از من سؤال نشد.
ویشینسکی: ما اکنون از شما میپرسیم، در یک دادگاه علنی پرولتاریایی، در برابر چشمان تمام دنیا.
بوخارین: اما قبلاً از من دربارهی این موضوع نپرسیده بودید.
ویشینسکی: بر اساس شهادتی که در اینجا علیه شما ارائه شد، دوباره از شما میپرسم: آیا مایلید نزد دادگاه شوروی اعتراف کنید که به کدام سرویس اطلاعاتی وابسته بودید ــ بریتانیایی، آلمانی یا ژاپنی؟
بوخارین: هیچکدام.
ویشینسکی: دیگر سؤالی از بوخارین ندارم.
رئیس دادگاه: جلسه برای ۳۰ دقیقه تعطیل میشود.
***
رئیس دادگاه: دادگاه در حال ورود است، لطفاً بایستید.
رئیس دادگاه: بنشینید. جلسه ادامه دارد. متهم بوخارین، به ارائهی اظهارات خود ادامه دهید؛ فقط مختصرتر و دقیقتر صحبت کنید.
بوخارین: بسیار خوب، همین کار را خواهم کرد.
آخرین بار گفتم که یک سازمان توطئهگر ضدّانقلابی جنایتکار تشکیل شده بود که نیروهای ینوکیدزه، یاگودا، سازمان در کرملین، در کمیساریای خلق در امور داخلی، سازمان نظامی و نیروهای پادگان مسکو تحت رهبری توطئهگران گروه نظامی را در بر میگرفت؛ که بدیهی است استفاده از نیروها و کادرهای دیگر، متشکل از تروتسکیستها و زینوویفیستها، را نیز排除 نمیکرد. بهویژه از آنرو که در خود گروه نظامی، که سازماندهندهی مستقیم نیروهایی بود که وظیفهی تحقق واقعی کودتای نظامی بر عهدهی آنها گذاشته شده بود، برای مدت نسبتاً طولانی یک بلوک بین راستگرایان، تروتسکیستها و زینوویفگرایان وجود داشت، که اگر حافظهام مرا فریب ندهد، پیش از تشکیل «مرکز تماس» به این گروه نظامی پیوسته بودند.
در دورهای پیش از هفدهمین کنگرهی حزب، تومسکی این ایده را مطرح کرد که کودتای دولتی با استفاده از نیروهای مسلح ضدّانقلابی باید دقیقاً همزمان با گشایش کنگرهی هفدهم حزب انجام گیرد. بنا به نظر تومسکی، بخشی جداییناپذیر از این کودتا باید یک جنایت فجیع میبود: بازداشت کنگرهی هفدهم حزب.
این ایدهی تومسکی، هرچند بسیار سطحی، مورد بحث قرار گرفت؛ اما از سوی همگان مورد مخالفت قرار گرفت. بیم آن دارم که دچار خطا شوم، اما به نظرم اینگونه بود: ابتدا این مسئله در مرکز راستگرایان بررسی شد، اما چون در آنجا رد شد، موضوع در مرکز موسوم به «مرکز تماس» مورد بحث قرار گرفت.
پیاتاکوف با این ایده مخالفت کرد، نه از روی ملاحظات اصولی، بلکه بهدلایل تاکتیکی، زیرا این اقدام خشم شدید تودهها را برمیانگیخت. به عبارت دیگر، مخالفتها از منظر اصولی نبود، بلکه صرفاً از منظر تاکتیکی بود. این ایده رد شد. اما صرفِ اینکه چنین ایدهای مطرح شد و مورد بحث قرار گرفت، بهخوبی گویای ماهیت جنایتکارانه و هیولایی چنین سازمانی است.
باید بگویم که در دورهای بسیار پیشتر، شخصاً به سمیونوف دستور دادم که گروههای تروریستی سازمان دهد و این را به مرکز راستگرایان گزارش کردم. این موضوع پذیرفته شد. بنابراین، بیش از هر عضو دیگر مرکز، من مسئول سازماندهی گروههای تروریستی سمیونوف هستم.
همچنین باید به ادامهی اندیشهای بپردازم که پیشتر بدان اشارهای کردم، یا به بیان دقیقتر، به بیان وقایعی که به آنها اشاره داشتم ــ یعنی اتحاد ما با نیروهای گوناگون ضدّانقلابی، بهویژه و بهطور خاص با سوسیالروولوسیونرها و منشویکها. در ارتباط با فعالیتهای عملی مستقیم من در آن زمان، و نه فقط صورتبندیهای نظریام، باید شهادت دهم که تلاش کردم اینگونه ارتباطاتی را از طریق چند واسطه و همچنین شخصاً برقرار کنم. همچنین به سوسیالروولوسیونری بهنام سمیونوف ــ که در بازجوییهای روز پیش از دیروز از او نام برده شد ــ دستور دادم که با اعضای مخفی کمیتهی مرکزی حزب سوسیالروولوسیونر تماس برقرار کند، کسانی که اگر اشتباه نکنم در آن زمان در تبعید بودند (که البته ماهیت قضیه را تغییر نمیدهد)؛ و در نتیجه، نهتنها بهعنوان یک عضو مرکز راستگرایان، بلکه مستقیماً و بهمعنای واقعی کلمه، مسئول این اقدام هستم.
دوم آنکه، کوشیدم از طریق فردی به نام چلنف، با سازمانها و گروههای سوسیالروولوسیونر خارج از کشور ارتباط برقرار کنم. او یکی از اعضای دستگاه دیپلماسی ما بود که سالها پیش، از زمان مدرسه، او را میشناختم، زمانی که عضو یکی از سازمانهای سوسیالدموکرات آن دوران بود. این موضوع را نه از روی میل به بیان تاریخ، بلکه برای توضیح و روشنکردن این نکته میگویم که چرا با وجود ماهیت توطئهآمیز این کار، چنان اعتمادی به او داشتم. او کوشید با کمیتهی مرکزی حزب سوسیالروولوسیونر تماس بگیرد؛ وقتی برگشت، فرصت نیافت که جزئیات را با من در میان بگذارد، اما از گفتوگویم با او تقریباً چنین نتیجه گرفتم: سوسیالروولوسیونرها بهطور اصولی با حمایت از این بلوک و حفظ تماس با راستگرایان، تروتسکیستها، زینوویفگرایان و دیگران موافقت کرده بودند. اما خواهان تضمینهایی رسمی، تقریباً بهصورت مکتوب بودند؛ شرایط آنها این بود که سیاست کشاورزی باید در جهتگیریی موافق با کولاکها تغییر یابد، احزاب سوسیالروولوسیونر و منشویک باید قانونی اعلام شوند ــ که بدیهی است به این معنا بود که دولت برآمده از پیروزی توطئه، دولتی ائتلافی خواهد بود.
افزون بر این، در آخرین سفرم به خارج در سال ۱۹۳۶، پس از گفتوگو با رایکوف، با منشویکی به نام نیکلایفسکی تماس برقرار کردم، کسی که با محافل رهبری حزب منشویک رابطهای نزدیک داشت. از گفتوگویم با نیکلایفسکی دریافتم که او از توافقات بین راستگرایان، افراد زینوویف و کامنف، و تروتسکیستها آگاه است، و در کل از تمام آنچه در جریان بود، از جمله پلتفرم ریوتین، اطلاع داشت. عنصر مشخص و تازه در گفتوگوی ما این بود که در صورت افشای مرکز راستگرایان، یا مرکز تماس، یا کل سازمان عالی توطئه، از طریق نیکلایفسکی با رهبران انترناسیونال دوم تفاهم حاصل شده بود که آنها یک کارزار مطبوعاتی مناسب را به راه اندازند.
گذشته از من، برخی دیگر از رهبران برجستهی سازمان راستگرایان و تروتسکیستها (در این مورد میتوانم فقط دربارهی راستگرایان سخن بگویم؛ دربارهی دیگران اطلاعی ندارم) نیز در حال ایجاد ارتباطات مجرمانه با نمایندگان سازمانهای ضدّانقلابیای بودند که مدتها پیش تشکیل شده بودند. رایکوف از طریق نیکلایفسکی با منشویکها ارتباط داشت. فراموش کردم بگویم که دیدار من با نیکلایفسکی برایم تسهیل شد، و نه تنها تسهیل، بلکه با این حقیقت استتار یافت که بر اساس وظایف رسمیام باید با او دیدار میکردم. بنابراین، پوششی کاملاً قانونی داشتم که در پناه آن میتوانستم گفتوگوهای ضدّانقلابی انجام دهم و توافقهایی از این دست را شکل دهم. اسمیرنوف، یا «فُما» بهاصطلاح، نیز ارتباطات مهم و دیرینهای داشت. این ارتباطات به زمانی بازمیگشت که او هنوز در کمیساریای خلق در امور کشاورزی فعالیت میکرد، جایی که ــ چنانکه میدانید ــ چند چهرهی برجسته از جنبشهای سوسیالروولوسیونر و مشابه حضور داشتند. همه میدانند که برخی از آنها بهدلیل خرابکاری محاکمه شدهاند. و اسمیرنوف نیز از جانب خود در حال برقراری ارتباط با سوسیالروولوسیونرها بود.
بنابراین، هیچ تردیدی وجود ندارد ــ و من این را بهطور کامل و تمام میپذیرم ــ که علاوه بر بلوک با تروتسکیستها، زینوویفگرایان، کامنفگرایان و سازمانهای بورژواملیگرا، ارتباطی کاملاً مستقیم و واقعی با سوسیالروولوسیونرها و منشویکها نیز وجود داشت، که من شخصاً تا حد زیادی مسئول آن هستم، البته بهعنوان یکی از رهبران مرکز راستگرایان. این شامل، در وهلهی نخست، سوسیالروولوسیونرهای زیرزمینیای میشود که در اینجا باقی مانده بودند، یعنی کمیتهی مرکزی سابق حزب رسمی سوسیالروولوسیونرها، و در وهلهی دوم، سازمان خارج از کشور، که عمدتاً حول شخصی بهنام مارک ویشنیاک، دبیر پیشین مجلس مؤسسان، گرد آمده بود.
پس از شکست بزرگ تروتسکیستها و زینوویفگرایان در ارتباط با ترور سرگئی میرونوویچ کیروف، پس از این…
ویشینسکی: شما میخواهید به دورهی دیگری بروید، اما من مایلم چند سؤال در ارتباط با سوسیالروولوسیونرها بپرسم: بسانوف در اینجا دربارهی سفرش به پراگ و دیدارش با سرگئی ماسلوف شهادت داد. در گفتوگوی بسانوف با ماسلوف، به بوخارین و رایکوف اشاره شد. بسانوف این را همینجا گفت. یادتان هست؟
بوخارین: من فکر میکنم او گفت که از فعالیتهای زیرزمینی بوخارین و رایکوف مطلع شده بود.
ویشینسکی: این همان چیزی است که میخواهم از بسانوف بپرسم پیش از آنکه ادامه دهید. متهم بسانوف، آیا ماسلوف به شما گفت که از فعالیتهای زیرزمینی بوخارین خبر دارد؟
بسانوف: او گفت که از دیدگاههای ضدرولوسیونی اپوزیسیون راست و از فعالیتهای زیرزمینیشان آگاه است.
ویشینسکی: متهم بوخارین، آیا شما رابطهی مستقیمی با ماسلوف داشتید؟
بوخارین: نه.
ویشینسکی: آیا میدانستید که ماسلوف در پراگ چه میکرد، اینکه او سازماندهندهی یک حزب ضدّانقلابی کولاکها بود، و اینکه از درآمدی که از یک سازمان اطلاعاتی خارجی و از روزنامهها و مجلاتش داشت، زندگی میکرد؟ همینطور است، متهم بسانوف؟
بسانوف: کاملاً درست است.
ویشینسکی: او اطلاعاتش را از چه کسی بهدست میآورد؟
بوخارین: نمیدانم، اما فکر میکنم از اعضای باقیماندهی کمیتهی مرکزی سوسیالروولوسیونرها در خارج کشور.
ویشینسکی: شما با کمیتهی مرکزی سوسیالروولوسیونرها ارتباط داشتید؟
بوخارین: از طریق چلنوف با راپاپورت در ارتباط بودم.
ویشینسکی: یک سوسیالروولوسیونر؟
بوخارین: این راپاپورت با مارک ویشنیاک در ارتباط بود.
ویشینسکی: و آنها با هم مرتبط بودند؟
بوخارین: نمیدانم، اما میتوانم حدس بزنم. شما میدانید که آشنایان قدیمی معمولاً در تبعید با هم در تماس میمانند.
ویشینسکی: پس شما گمان میکنید که سرگئی ماسلوف از طریق اعضای کمیتهی مرکزی سازمان سوسیالروولوسیونر در خارج، یا…
بوخارین: یا از طریق راپاپورت یا ویشنیاک از فعالیتهای زیرزمینی من اطلاع یافته است.
ویشینسکی: و در مورد رایکوف، از طریق نیکولایوسکی؟
بوخارین: نه، فکر نمیکنم.
ویشینسکی: متهم رایکوف، آیا حدسی دارید که سرگئی ماسلوف ممکن است اطلاعاتش را از کجا بهدست آورده باشد؟
رایکوف: نه اطلاعاتی دارم و نه حدسی در این مورد.
ویشینسکی: آیا شما روابط منشویکی خود را از فعالیت زیرزمینیتان مطلع کردید؟
رایکوف: نه.
ویشینسکی: پس چطور شد؟
رایکوف: آنها میدانستند که من در حال انجام فعالیت علیه کمیتهی مرکزی هستم.
ویشینسکی: از کجا میدانستند؟
رایکوف: از من میدانستند.
ویشینسکی: اما شما گفتید…
رایکوف: من منظور شما را اینگونه فهمیدم که منظورتان یک سازمان خاص بود که مشغول فعالیت بود، اما چه نوع فعالیتی…
ویشینسکی: زیرزمینی، ضدّشوروی. آیا از آن اطلاع داشتند؟
رایکوف: تا آن حد اطلاع داشتند، اما چیزهای مشخصتر را نمیدانستند.
ویشینسکی: و نیازی نبود که آنها چیزهای مشخصتری بدانند. پس میتوانیم فرض کنیم که محفل مهاجرانی که نیکولایِفسکی با آنها در ارتباط بود، از فعالیتهای مخفیانهی شما توسط خود شما مطلع شده بود؟
رایکوف: در اینباره چیزی نمیتوانم بگویم.
ویشینسکی: این شاهدی تخصصی نیست، بلکه روشنسازی روابط شماست.
رایکوف: دربارهی روابط خودم صحبت کردهام. شما میپرسید که آیا این تماس به ماسلوف منتقل شده بود؟
ویشینسکی: البته.
رایکوف: بله.
ویشینسکی: شما نیکولایِفسکی را از فعالیتهای زیرزمینی خود مطلع کردید؟
رایکوف: بله.
ویشینسکی: متهم بوخارین، از شهادت بِسونوف چنین برمیآید که ماسلوف با جناح راست در تماس بود و از فعالیتهای ضدّانقلابی آنها اطلاع داشت. شما که رهبر این سازمان ضدّانقلابی بودید، بنابراین در حوزهی این ارتباط هم قرار داشتید. آیا این را تأیید میکنید؟
بوخارین: من در حوزهی این ارتباط نبودم. من در حوزهی ارتباط با سوسیالروولوسیونرها بودم. اطلاعاتی از آنچه آنها انجام میدادند ندارم، اما در پاسخ به سؤال شما، حدسی دربارهی مسیر احتمالی انتقال اطلاعات میزنم.
ویشینسکی: از چه کانالهایی ممکن بود این اطلاعات منتقل شود؟
بوخارین: بله، منظورم کانالهایی است که این اطلاعات میتوانسته از طریق آنها منتقل شود.
ویشینسکی: متهم بوخارین، ادامه دهید.
بوخارین: بنابراین، صحبت من دربارهی ترکیب «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» بود؛ بلوکی که از کل شواهد چنین برمیآید که مرکز بلوک راستگرایان و تروتسکیستها نامیده میشود، اما در واقع از نظر محتوا بسیار گستردهتر است؛ نه فقط از نظر کسانی که به آن وابستهاند یا در پیرامون آناند، بلکه حتی از نظر ترکیب درونیاش.
ویشینسکی: در سخن گفتن از این ارتباطات مرکز و بلوک شما، هیچ نگفتید از ارتباط با سرویسهای اطلاعاتی خارجی و محافل فاشیستی.
بوخارین: در این مورد چیزی برای شهادت ندارم.
ویشینسکی: غیر از آنچه پیشتر گفتهاید؟
بوخارین: بله. غیر از آنچه شهادت دادهام.
ویشینسکی: ادامه دهید.
بوخارین: زمانی که فاشیستها در آلمان به قدرت رسیدند، میان رهبران سازمانهای ضدّانقلابی تبادل نظرهایی آغاز شد دربارهی امکان استفاده از دولتهای خارجی در شرایط بروز جنگ. اینجا باید صادقانه بگویم، و به دادگاه دقیقاً همان چیزی را میگویم که به خاطر دارم، که در این موضوع عمده، که برای بررسی دادگاه و تعیین مجازات قانونی مسئلهای بسیار مهم است، تروتسکیستها صراحتاً طرفدار واگذاریهای ارضی بودند، در حالیکه به طور کلی محافل رهبری سازمان ضدّانقلابی راست بیشتر بر واگذاریها، قراردادهای تجاری، تعرفهها، قیمتها، تأمین مواد خام، سوخت و غیره متمرکز بودند. بهطور خلاصه، واگذاریهای مختلفی از نوع اقتصادی.
وقتی شهادت خود را آغاز کردم، به دادگاه گفتم که من، به عنوان یکی از رهبران این بلوک ضدّانقلابی، نه به عنوان یک مهرهی ساده، بلکه مسئول همهی آنچه که این سازمان انجام داده، هستم. اما اگر بخواهیم از نظر موارد مشخص صحبت کنیم، فکر میکنم در این پرونده میتوان گفت که عنصر هدایتکنندهی اصلی در این بلوک، فعالترین عنصر سیاسی از نظر شدت مبارزه، از نظر ارتباطات جنایتبار گسترده و غیره، در نهایت بخش تروتسکیستی بوده است. این را نه برای آن میگویم که مسئولیّت بخش راست را انکار کنم، چراکه در این پرونده از منظر جرمشناسی، مهم نیست چه کسی نخست حرفی را زده، چه کسی آن را تکرار کرده و چه کسی آن را افشا کرده؛ بلکه از منظر سازوکار درونی این پرونده و از منظر روشن ساختن نقش شخصی تروتسکی، که متأسفانه در دسترس دادگاه نیست، فکر میکنم این مسئله دارای اهمیت است؛ و به همین دلیل با جرأت آن را در اینجا برجسته میکنم.
در تابستان ۱۹۳۴، رادک به من گفت که دستوراتی از سوی تروتسکی دریافت شده، که تروتسکی در حال مذاکره با آلمانیهاست، و اینکه تروتسکی پیشاپیش به آلمانیها چند امتیاز ارضی از جمله اوکراین را وعده داده است. اگر حافظهام یاری کند، از واگذاریهای ارضی به ژاپن نیز نام برده شد. بهطور کلی، در این مذاکرات تروتسکی نه تنها همچون توطئهگری رفتار میکرد که امیدوار است در آینده با کودتایی مسلحانه به قدرت برسد، بلکه خود را صاحباختیار سرزمین شوروی میدانست، که میخواهد آن را از یک سرزمین شوروی به یک سرزمین غیرشوروی تبدیل کند.
باید بگویم که در آن زمان من با رادک مخالفت کردم. رادک این را در شهادتش تأیید کرده، چنانکه در رویارویی با من نیز تأیید کرد که من با او مخالفت کردم؛ که من بر آن بودم که ضروری است او، رادک، برای تروتسکی نامهای بنویسد و به او بگوید که در این مذاکرات زیادهروی کرده، که ممکن است نه تنها خودش بلکه همهی متحدانش، بهویژه ما توطئهگران جناح راست را به خطر بیندازد، و اینکه این کار برای ما فاجعهای حتمی خواهد بود. بهنظر من با رشد میهندوستی تودهای، که شکی در آن نیست، این دیدگاه تروتسکی از نظر سیاسی و تاکتیکی برای خود طرح توطئه نامناسب و ناپخته بود، و نیاز به احتیاط بسیار بیشتری داشت.
ویشینسکی: چه کسی این را گفت؟
بوخارین: من گفتم. حتی فکر میکردم که مذاکرات مقدماتی ضرورتی ندارد.
ویشینسکی: برای اجتناب از افشا شدن؟
بوخارین: نه، دلایل دیگری هم وجود داشت…
ویشینسکی: همانطور که همین حالا گفتید، اشاره کردید که این کار ممکن بود خیلی دور برود… شما از افشا شدن میترسیدید؟
بوخارین: من از افشا شدن به معنای دستگیری صحبت نمیکنم، بلکه به این معنا که کل ماجرا ممکن بود به شکست بینجامد.
ویشینسکی: من هم منظورم همین است. شما از روی احتیاط این نظر را ابراز کردید، برای اینکه توطئهتان از بین نرود؟
بوخارین: این را باید کمی بچرخانیم و از زاویهی دیگری ببینیم…
ویشینسکی: میتوانید هر چقدر میخواهید آن را بچرخانید… این مربوط به چه سالی بود؟
بوخارین: گفتوگو با رادک در تابستان ۱۹۳۴ انجام شد.
ویشینسکی: و گفتوگو با کاراخان بعداً بود؟
بوخارین: پس از ورود او به مسکو در سال ۱۹۳۵ صورت گرفت.
ویشینسکی: آیا این گفتوگو با کاراخان پیش از آن با ینوکیدزه انجام شده بود، یا گفتوگو با ینوکیدزه دربارهی این موضوع بعدتر بود؟
بوخارین: اولین گفتوگو با تومسکی بود.
ویشینسکی: پس گفتوگو با تومسکی مبنا بود؟
بوخارین: سه گفتوگو دربارهی این موضوع انجام شد.
ویشینسکی: بعداً به این خواهیم پرداخت. ادامه دهید.
بوخارین: آیا باید به جنبهی درونی این ماجرا، یا گفتوگوهایی که صورت گرفت، بپردازم؟ یا این موضوع اهمیتی ندارد؟
ویشینسکی: بستگی دارد که آن گفتوگوها دربارهی چه چیزی بودهاند.
بوخارین: مسلماً دربارهی وضعیت هوا نبودهاند.
ویشینسکی: دربارهی جنایتهایتان برای دادگاه بگویید.
بوخارین: تومسکی این را مجاز میدانست که از وقوع جنگ و توافقات مقدماتی با آلمان استفاده شود. من با استدلالهای زیر با این نظر مخالفت کردم. گفتم اولاً اگر آلمان به شکلی در جنگ مداخله کند تا به کودتای ضدّانقلابی کمک کند، آنگاه ــ چنانکه همیشه اتفاق میافتد ــ آلمان به دلیل آنکه عاملی نیرومند از نظر نظامی و فنی است، ناگزیر بر اوضاع مسلط خواهد شد و هر توافق مقدماتیای که منعقد شده باشد را زیر پا خواهد گذاشت. دوم اینکه، استدلال کردم چون قرار است این یک کودتای نظامی باشد، بنابراین بنا بر منطق امور، گروه نظامی توطئهگران نفوذ خارقالعادهای خواهد داشت، و چنانکه همیشه در اینگونه موارد رخ میدهد، دقیقاً همان بخش از گروه بالایی مشترک در محافل ضدّانقلابی که دارای نیروهای مادی گسترده هستند، به تبع آن دارای نیروهای سیاسی نیز خواهند بود، و از این رو خطر بوناپارتیستی خاصی ممکن است پدید آید. و بوناپارتیستها ــ که من بهویژه در مورد توخاچفسکی در نظر داشتم ــ کار خود را با از میان برداشتن سریع متحدان و بهاصطلاح الهامبخشهای خود به سبک ناپلئون آغاز میکنند. من در گفتوگوهایم همیشه توخاچفسکی را «ناپلئونکِ بالقوه» مینامیدم، و شما میدانید ناپلئون با بهاصطلاح ایدئولوژیستها چهگونه رفتار کرد.
ویشینسکی: و شما خودتان را یک ایدئولوگ میدانستید؟
بوخارین: هم یک ایدئولوگ برای کودتای ضدّانقلابی و هم یک مرد عمل. البته شما ترجیح میدهید بشنوید که من خود را یک جاسوس میدانم، اما من هرگز خود را جاسوس ندانستهام، و اکنون هم چنین نظری ندارم.
ویشینسکی: درستتر آن بود که چنین نظری میداشتید.
بوخارین: این نظر شماست، اما نظر من متفاوت است.
ویشینسکی: خواهیم دید که نظر دادگاه چیست. بگویید این گفتوگوی ایدئولوژیک با تومسکی را چهگونه انجام دادید، چه آن زمان و چه در هر وقت دیگری؛ آیا تومسکی دو سناریو برای تصاحب قدرت پیشنهاد کرد؟
بوخارین: دارم به آن میرسم، در چند جملهی بعدی.
ویشینسکی: منتظر میمانم.
بوخارین: بسیار خوب. میخواستم بگویم که پس از این گفتوگوهای مقدماتی در سال ۱۹۳۵ ــ نمیدانم چه عوامل دیگری پیش از اتخاذ هرگونه تصمیم از سوی مرکز راستگرا و مرکز تماس ایفای نقش کردند: آیا تومسکی تحت فشار ینوکیدزه بود یا محافل نظامی، یا هر دو به همراه تروتسکیستها و زینوویفگرایان ــ اما واقعیت این است که کاراخان بدون گفتوگوی مقدماتی با اعضای مرکز رهبری (به جز تومسکی) رفت.
اکنون میخواهم برای دادگاه بگویم که چه چیزهایی را دربارهی سه گفتوگویی که پس از ورود کاراخان انجام شد به یاد دارم. نخستین گفتوگو با تومسکی بود، دومین با ینوکیدزه، و سومی با کاراخان، که در آن جزئیات و یک ضریب اضافی به گفتوگو افزوده شد.
تا جایی که به خاطر دارم، تومسکی به من گفت که کاراخان با آلمان به توافقی رسیده که از نظر شرایط، از توافق تروتسکی بهتر است.
ویشینسکی: پیش از هر چیز، دربارهی تومسکی برایمان بگویید. من به گفتوگوی شما با تومسکی دربارهی طرح کودتایتان ــ همانگونه که خودتان نامش را گذاشتهاید، یعنی تصاحب قدرت ــ علاقهمندم. چه زمانی دربارهی باز کردن جبهه برای آلمانیها صحبت کردید؟
بوخارین: الآن به آن میپردازم.
ویشینسکی: آیا میتوانید به این مسئله بپردازید که شما و تومسکی چهگونه قصد داشتید در صورت وقوع جنگ، جبهه را به روی آلمانیها باز کنید؟
بوخارین: کمی بعد دربارهاش صحبت خواهم کرد.
ویشینسکی: یعنی شما اکنون مایل نیستید دربارهی موضوعی صحبت کنید که مورد توجه بازپرسی است؟
بوخارین: من دربارهی این جبهه صحبت خواهم کرد.
ویشینسکی: برای بار سوم سوالم را تکرار میکنم. چه زمانی دربارهی باز کردن جبهه به روی آلمانیها گفتوگو کردید؟
بوخارین: وقتی از تومسکی پرسیدم که سازوکار کودتا را چهگونه تصور میکند، او گفت که این مسئله مربوط به سازمان نظامی است، که قرار بود جبهه را باز کند.
ویشینسکی: یعنی تومسکی داشت برای باز کردن جبهه آماده میشد؟
بوخارین: او چنین چیزی نگفت.
ویشینسکی: بله یا خیر؟
بوخارین: من پرسیدم که او این مداخله را چهگونه تصور میکند.
ویشینسکی: مداخلهی چه کسی؟
بوخارین: مداخلهی برخی دولتهای خارجی.
ویشینسکی: آیا تومسکی گفت که چهگونه این موضوع را در نظر دارد؟
بوخارین: تومسکی گفت.
ویشینسکی: تومسکی گفت «باز کردن جبهه»؟
بوخارین: اجازه بدهید دقیق بگویم.
ویشینسکی: چه گفت؟
بوخارین: تومسکی گفت که این مسئله مربوط به سازمان نظامی است، که قرار بود جبهه را باز کند.
ویشینسکی: چرا باید جبهه را باز میکردند؟
بوخارین: او نگفت.
ویشینسکی: چرا باید جبهه را باز میکردند؟
بوخارین: از نظر من، نباید جبهه را باز میکردند.
ویشینسکی: از دیدگاه سازمان شما؟
بوخارین: از دیدگاه سازمان ما.
ویشینسکی: آیا از دیدگاه تومسکی باید جبهه را باز میکردند یا نه؟
بوخارین: از دیدگاه تومسکی؟ در هر حال، او با این دیدگاه مخالفتی نکرد.
ویشینسکی: یعنی موافق بود؟
بوخارین: از آنجا که مخالفتی نکرد، احتمالاً بهطور سهچهارمی موافق بود.
ویشینسکی: با این حال، تومسکی یکچهارم از نظرش را نگه داشته بود؟
بوخارین: فقط میخواستم روی آن نکته تأکید کنم.
ویشینسکی: من از شما سؤال میکنم. به سؤال پاسخ دهید.
بوخارین: دادستان محترم، شما گفتید که هر واژه برای دادگاه بسیار اهمیت دارد.
ویشینسکی: اجازه بدهید شهادت بوخارین را از جلد پنجم، صفحات ۹۵–۹۶ بخوانم: «تومسکی به من گفت که دو حالت مورد بحث قرار گرفته بود: یکی اینکه دولت جدید در زمان صلح تشکیل شود»، و این به آن معنا بود که توطئهگران در زمان صلح دولت جدیدی تشکیل دهند؛ «و دیگری حالتی که دولت در زمان جنگ تشکیل شود؛ در حالت دوم، آلمانیها خواهان امتیازات اقتصادی عمده بودند»، امتیازاتی که من پیشتر دربارهشان صحبت کردهام، «و همچنین خواهان واگذاری سرزمین بودند.» بگویید، آیا این درست است یا نه؟
بوخارین: بله، همهی آن درست است.
ویشینسکی (ادامه میدهد): «من از تومسکی پرسیدم که مکانیزم کودتا در این ارتباط چهگونه تصور میشود. او گفت که این موضوع مربوط به سازمان نظامی است، که قرار بود جبهه را به روی آلمانیها باز کند.»
بوخارین: بله، درست است.
ویشینسکی: آیا تومسکی با این موضوع موافق بود یا نه؟
بوخارین: او گفت قرار بود («dolzhna»)، اما معنای این واژه باید به معنای müssen است نه sollen.
ویشینسکی: این زبانشناسی را کنار بگذارید. در زبان روسی «قرار بود» یعنی «قرار بود».
بوخارین: این یعنی که محافل نظامی چنین دیدگاهی داشتند که در آن وضعیت، این محافل نظامی…
ویشینسکی: نه، «دیدگاه» نبود، بلکه «قرار بود». یعنی…
بوخارین: نه، این معنی را نمیدهد.
ویشینسکی: پس یعنی نباید جبهه را باز میکردند؟
بوخارین: از دید چه کسی؟ تومسکی به من گفت که نظامیها چنین گفتهاند، و همچنین ینوکیدزه چنین گفته بود.
ویشینسکی: و شما چه شهادت دادهاید؟
بوخارین: من خیلی خوب میدانم چه شهادت دادهام.
ویشینسکی: «تومسکی گفت که این کودتا مربوط به سازمان نظامی است، که قرار بود جبهه را به روی آلمانیها باز کند.» آیا سؤال واضح است؟
بوخارین: من گفتم که از تومسکی پرسیدم: «مکانیزم این مداخله را چهگونه تصور میکنی؟» و او پاسخ داد: «این مربوط به سازمان نظامی است، که قرار بود جبهه را به روی آلمانیها باز کند.» و پس از آن من گفتم…
ویشینسکی: دیگر کافی است. قرار بود جبهه را باز کنند. یعنی قصد داشتند جبهه را به روی آلمانیها باز کنند؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: در کدام محافل؟
بوخارین: در محافل سازمان نظامی.
ویشینسکی: آیا تومسکی با این موضوع موافق بود؟
بوخارین: او این را بهطور مستقیم نگفت.
ویشینسکی: یعنی سهچهارم موافق بود؟
بوخارین: دارم به شما میگویم که از آنچه گفت، چنین برمیآمد که احتمالاً با این موضوع موافق بوده است.
ویشینسکی: و زمانی که این را به شما گفت، آیا شما اعتراض کردید؟
بوخارین: بله، اعتراض کردم.
ویشینسکی: پس چرا ننوشتهاید: «اعتراض کردم»؟
بوخارین: این موضوع در ادامه نوشته شده است.
ویشینسکی: آنچه در ادامه نوشته شده، کاملاً چیز دیگریست.
بوخارین: ولی همان به این معناست که من اعتراض کردم.
ویشینسکی: آنچه بعدتر نوشته شده این است: «و در آن صورت من گفتم که…»؛ در کدام صورت؟
بوخارین: در صورتی که جبهه باز میشد.
ویشینسکی: درست. «در آن صورت، بهتر آن است که مسئولان شکست در جبهه محاکمه شوند. این کار به ما امکان خواهد داد که تودهها را با بهرهگیری از شعارهای میهنپرستانه، با خود همراه کنیم.»
بوخارین: اما اجازه بدهید، اگر اجازه بدهید توضیحش میدهم.
ویشینسکی: یک لحظه. بگذارید به ترتیب بررسی کنیم. آیا این، اعتراض شما بود؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: یعنی همین را به او گفتید: «نباید جبهه را باز کرد»؟
بوخارین: بله.
ویشینسکی: اما این کجا نوشته شده؟
بوخارین: نوشته نشده، اما مفهوم آن روشن است.
ویشینسکی: و «بهرهگیری از شعارهای میهنپرستانه» یعنی چه؟
بوخارین: واژهی «بهرهگیری» در اینجا به معنای منفی به کار نرفته…
ویشینسکی: «قرار بود» هم معنای درست خودش را ندارد، «بهرهگیری» هم معنای خودش را ندارد؟
بوخارین: «قرار بود» در زبان روسی دو معنا دارد.
ویشینسکی: اما ما اینجا فقط یک معنا را در نظر میگیریم.
بوخارین: این چیزیست که شما میخواهید، اما من حق دارم که با شما موافق نباشم. خوب میدانید که در زبان آلمانی، sollen و müssen دو معنای متفاوت دارند.
ویشینسکی: شما به صحبت به زبان آلمانی عادت کردهاید، اما ما اینجا به زبان شوروی صحبت میکنیم.
بوخارین: زبان آلمانی ذاتاً منفی یا منفور نیست.
ویشینسکی: شما همچنان به آلمانی حرف میزنید، چون از پیش به مذاکره با آلمانیها به زبان خودشان عادت کردهاید. اما اینجا به زبان روسی صحبت میکنیم. وقتی تومسکی به شما گفت که باید جبهه را به روی آلمانیها باز کرد، آنوقت اگر شما اعتراض داشتید، باید چنین میگفتید: «من اعتراض کردم، گفتم که به چنین خیانتی، به چنین جنایتی، رضایت نمیدهم.» آیا چنین گفتید؟
بوخارین: نه، نگفتم. اما اگر گفتم که چنین کاری لازم است…
ویشینسکی: استفاده از شعارهای میهنپرستانه، یعنی سوءاستفاده از آنها، تظاهر به اینکه کسی خیانت کرده، ولی شماها میهنپرست هستید…
بوخارین: نه کاملاً، چون در بخشهای دیگر از شهادتم، از جمله رویاروییام با رادک، و در تمام گفتگوهایم با رادک، من با حرفهای رادک مخالفت کردم و گفتم که تومسکی متوجه نیست…
ویشینسکی: متهم بوخارین، اینکه شما از یک شیوهی فریبکارانه، یک شیوهی حقهبازانهی ژزوئیتی استفاده کردهاید، با جملهی بعدی اثبات میشود. اجازه دهید ادامه را بخوانم: «من منظورم این بود که از این راه، یعنی از طریق محکوم کردن کسانی که مسئول شکست در جبهه هستند، بتوانیم همزمان از خطر بناپارتی که نگرانم کرده بود، رهایی یابیم.»
بوخارین: بله، کاملاً درست است.
ویشینسکی: این است شیوهای که شما به گشودن جبهه اعتراض کردید؟
بوخارین: یک وظیفه مانع دیگری نمیشود.
ویشینسکی: یک وظیفه همان گشودن جبهه است…
بوخارین: نه، گشودن جبهه نیست.
ویشینسکی: اینکه کسانی را که در شکست در جبهه مقصر بودند محاکمه کنیم، بر شعارهای میهنپرستانه بازی کنیم، و از این طریق خود را از ماجرا رها کنیم.
بوخارین: این جهتگیری کاملاً متفاوتی است.
ویشینسکی: این همان گفتوگویی است که با تومسکی داشتید. آیا در اینجا بهدرستی ثبت شده است؟
بوخارین: بله، البته درست ثبت شده، اما شما همه چیز را نخواندید.
ویشینسکی: من سه بند را خواندم؛ آیا آنها بهدرستی ثبت شدهاند؟
بوخارین: آن سه بند کاملاً بهدرستی ثبت شدهاند.
ویشینسکی: آیا با ینوکیدزه در این باره صحبت کردید؟
بوخارین: بله، با ینوکیدزه صحبت کردم.
ویشینسکی: با کاراخان هم صحبت کردید؟
بوخارین: بله، صحبت کردم.
ویشینسکی: ینوکیدزه و کاراخان دربارهی این موضوع چه گفتند؟
بوخارین: ینوکیدزه…
ویشینسکی: آیا آنها بهطور کلی این موضوع را تأیید کردند؟
بوخارین: بهطور کلی بله، تأیید کردند. تومسکی این را از کاراخان و ینوکیدزه شنید.
ویشینسکی: همین؟
بوخارین: آنها اولاً تأیید کردند که کاراخان با آلمانیها بر سر شرایط امتیازات اقتصادی و واگذاری سرزمینها به توافق رسیده بود؛ کاراخان به این موضوع پاسخی نداد و گفت که این مسئله باید مورد بحث قرار گیرد. این توافق شامل فرمولی دربارهی جدایی جمهوریهای اتحاد شوروی بود. ثالثاً، دربارهی پیمانها بود.
ویشینسکی: ثالثاً، دربارهی گشودن جبهه؟
بوخارین: ثالثاً، دربارهی پیمانهای کمک متقابل اتحاد جماهیر شوروی با چکسلواکی و فرانسه.
ویشینسکی: آیا شما با آنها پیمانی داشتید؟
بوخارین: من آنچه را که تومسکی گفت دربارهی آنچه کاراخان به او گفته بود نقل میکنم. او اینطور گفت. آلمانیها خواستار لغو این پیمانها بودند.
ویشینسکی: کدام پیمانها میان چه کسانی؟
بوخارین: پیمانهایی که باید توسط دولت جدید لغو میشدند.
ویشینسکی: شما فکر میکردید که دیگر خودتان دولت هستید؟
بوخارین: ما چنین فکری نمیکردیم، اما کاراخان گفت که در صورت…
ویشینسکی: آیا این کار مورد تأیید قرار گرفته بود؟
بوخارین: ما بعداً اعتراضی نکردیم، و این به این معناست که آن را تأیید کردیم.
ویشینسکی: یعنی شما فکر میکردید که دارید مانند یک دولت عمل میکنید؟
بوخارین: معنای آن پیمان…
ویشینسکی: یعنی شما اتحاد با چکسلواکی را میشکستید؟
بوخارین: شما نگذاشتید حرفم را تمام کنم. کاراخان به این سؤال پاسخ مثبت داد. ما حساب کرده بودیم که آلمانیها را فریب بدهیم و این خواسته را اجرا نکنیم.
ویشینسکی: پس همهچیز را بر پایهی فریب بنا گذاشته بودید. و آنها هم حساب کرده بودند که شما را فریب بدهند؟
بوخارین: این همیشه اتفاق میافتد.
ویشینسکی: از شما استفاده کنند و بعد شما را به زبالهدان بیندازند.
بوخارین: همینطور است.
ویشینسکی: در مجموع، هر دو طرف شکست خوردند.
بوخارین: خوشبختانه، همینطور است.
ویشینسکی: خوشبختانه برای ما، همینطور است. آیا با کاراخان دربارهی گشودن جبهه صحبت کردید؟
بوخارین: کاراخان گفت که آلمانیها خواهان یک اتحاد نظامی با آلمان هستند.
ویشینسکی: و آیا دروازهها بر روی یک متحد بسته میماند؟
بوخارین: کاراخان به این سؤال من پاسخ داد.
ویشینسکی: اینکه دروازهها بر روی یک متحد بسته است؟
بوخارین: نه.
ویشینسکی: یعنی باید دروازهها را گشود؟
بوخارین: ببخشید، هنوز اتحادی وجود نداشت.
ویشینسکی: اما انتظارش میرفت، نقشهاش کشیده شده بود؟
بوخارین: خوب، در حال حاضر هم اتحاد شوروی با فرانسه پیمان دارد، ولی این به این معنا نیست که مرزهای شوروی را باز کرده است.
ویشینسکی: شما چه داشتید؟
بوخارین: ما چیزی نداشتیم؛ فقط طرحهایی شفاهی بود.
ویشینسکی: شما نمیخواهید بپذیرید که پیشنهاد گشودن جبهه در صورت حملهی آلمان از طرف شما آغاز شد.
بوخارین: نه. اما رایکوف این را تأیید میکند، چون اکنون کاملاً روشن است…
ویشینسکی: اما رایکوف تأیید میکند که بوخارین آغازگر این ایده بوده است. متهم رایکوف، آیا این درست است؟
رایکوف: من برای نخستین بار پیشنهاد گشودن جبهه را از بوخارین شنیدم.
بوخارین: و این درست است. اما این به این معنا نیست که من آغازگر آن بودم. این پس از گفتوگو با تومسکی بود.
ویشینسکی (خطاب به رایکوف): آیا بوخارین در حضور شما به آن اعتراض کرد؟
رایکوف: او در حضور من اعتراضی نکرد.
ویشینسکی: بنشینید. (خطاب به بوخارین.) ادامه دهید. من معتقدم که مسئلهی گشودن جبهه روشن است. دیگر سؤالی ندارم.
بوخارین: فراموش کردم بگویم و یادآوری کنم که وقتی تروتسکی با آلمانیها در حال مذاکره بود، جناح راستها از پیش جزء تشکیلدهندهی «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» بودند، و بنابراین در این مذاکرات شریک بودند؛ حتی با اینکه تروتسکی این کار را به ابتکار شخصی خود انجام داد و بدون هیچهگونه هماهنگی یا توافق قبلی بود.
فکر میکنم این عمدتاً تمام چیزی است که میخواستم بگویم.
رئیس دادگاه: رفیق دادستان، متهم بوخارین شهادت خود را به پایان رسانده است.
ویشینسکی: من سؤالی ندارم.
رئیس دادگاه: رفیق دادستان، اکنون باید دربارهی زمان احضار شهود تصمیم بگیریم. حالا باید این کار را انجام دهیم، یا بعد از تنفس جلسه؟
ویشینسکی: اگر شهود حاضر هستند، تقاضا دارم همین حالا آنها را فرا بخوانیم.
رئیس دادگاه: نخستین شاهدی که باید احضار شود، یاکولوا است؟
ویشینسکی: بله.
رئیس دادگاه: شاهد را فرا بخوانید.
ویشینسکی: در حالی که شاهد در حال فراخواندهشدن است، اجازه میفرمایید پرسشی را از بوخارین مطرح کنم در ارتباط با شهادتش در تحقیقات مقدماتی ــ صفحهی ۹۴، جلد پنجم. اجازه دارم آن را بخوانم؟
رئیس دادگاه: بفرمایید.
ویشینسکی: «ما بهروشنی درک میکردیم که میهندوستی شوروی رشد عظیمی یافته است، رشدی که با قدرتگیری ملموس، استحکام و رفاه تودههای وسیع مردم، و محبوبیت خارقالعادهی شعار استالین مبنی بر اینکه حتی یک وجب از سرزمین شوروی را تسلیم نخواهیم کرد، پیوند خورده بود. این مسئله در نظر ما نشانهای کاملاً آشکار از رشد این میهندوستی بود.» آیا این را تأیید میکنید؟
بوخارین: تأیید میکنم.
ویشینسکی: «مخالفت کردن با این شعار، هرچقدر هم محاسبات سیاسی ما زیرکانه میبود، بیشک به معنای جدا شدن همیشگی از تودهها، بیمعنا شدن موقعیت ما از پیش، و بیثمر بودن مطلق برنامههایمان میبود.» آیا این را نیز تأیید میکنید؟
بوخارین: کاملاً تأیید میکنم.
ویشینسکی: دیگر سؤالی ندارم.
رئیس دادگاه: بنشینید.
امضاشده:
و.اولریخ حقوقدان نظامی ارتش
رئیس هیئت نظامی دیوان عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
دبیر: آ. باتنر حقوقدان نظامی درجهیک
جلسهی سوم
بخش پایانی دفاعیات بوخارین، شامگاه ۱۲ مارس ۱۹۳۸
رئیس دادگاه: دادگاه وارد میشود، لطفاً برخیزید.
رئیس دادگاه: بنشینید. جلسه از سر گرفته میشود. متهم بوخارین، اکنون میتوانید آخرین دفاعیات خود را ارائه دهید.
بوخارین: شهروند رئیس دادگاه و شهروندان قاضی، من کاملاً با شهروند دادستان دربارهی اهمیت این دادگاه، که در آن جنایات خائنانهی ما، جنایات مرتکبشده از سوی «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» ــ که یکی از رهبران آن من بودم ــ افشا شد، موافقم؛ و برای تمام اقدامات آن بلوک، مسئولیّت را بر عهده میگیرم. این دادگاه، که پایانی است بر سلسلهای از دادگاهها، تمام جنایات و فعالیتهای خیانتآمیز را آشکار کرده است؛ و اهمیت تاریخی و ریشههای مبارزهی ما علیه حزب و دولت شوروی را برملا ساخته است.
من بیش از یک سال است که در زندان هستم و بنابراین از آنچه در جهان میگذرد، بیاطلاعم. اما با استناد به آن خردهپارههایی از زندگی واقعی که گاهی اتفاقی به من میرسید، میبینم، احساس میکنم و درمییابم که منافع و آرمانهایی که ما با چنین جنایتی به آنها خیانت کردیم، اکنون وارد مرحلهای نو از رشد عظیم شدهاند، و در عرصهی بینالمللی بهصورت عاملی بزرگ و نیرومند از مرحلهی پرولتری بینالمللی ظاهر شدهاند. ما، متهمان، آنسوی مانعی نشستهایم، و این مانع ما را از شما، شهروندان قاضی، جدا میکند. ما خود را در صفوف نفرینشدهی ضدانقلاب یافتیم، و به میهن سوسیالیستیمان خیانت کردیم.
در همان آغاز دادگاه، در پاسخ به پرسش شهروند رئیس دادگاه مبنی بر اینکه آیا خود را گناهکار میدانم، با اعتراف پاسخ دادم.
در پاسخ به پرسش شهروند رئیس دادگاه دربارهی اینکه آیا شهادتهای پیشین خود را تأیید میکنم یا نه، پاسخ دادم که آنها را کاملاً و بهتمامی تأیید میکنم.
وقتی در پایان بازپرسی مقدماتی برای بازجویی نزد دادستان کشور احضار شدم -کسی که بر مجموعهی اسناد تحقیقاتی نظارت داشت- او مطالب را بهشرح زیر خلاصه کرد (جلد پنجم، صفحه ۱۱۴، اول دسامبر ۱۹۳۷):
سؤال: آیا شما عضو مرکز سازمان ضدّانقلابی راستگرایان بودید؟
من پاسخ دادم: بله، این را میپذیرم.
سؤال دوم: آیا میپذیرید که مرکز سازمان ضدّشورویای که شما عضو آن بودید، به فعالیتهای ضدّانقلابی اشتغال داشته و هدف آن سرنگونی خشونتآمیز رهبری حزب و دولت بوده است؟
پاسخ دادم: بله، این را میپذیرم.
سؤال سوم: آیا میپذیرید که این مرکز به فعالیتهای تروریستی دست زده، شورشهای کولاکها را سازماندهی کرده و برای شورشهای سفیدگاردی کولاکها علیه اعضای دفتر سیاسی، علیه رهبری حزب و قدرت شوروی آماده شده است؟
پاسخ دادم: این حقیقت دارد.
سؤال چهارم: آیا میپذیرید که شما در فعالیتهای خیانتآمیز، که در تدارک توطئهای برای یک «کودتا» تجسم یافته است، مقصر هستید؟
پاسخ دادم: بله، این نیز حقیقت دارد.
در دادگاه من به گناه خود در ارتباط با جرایمی که مرتکب شدهام و بابت آنها از سوی شهروند دادستان کشور در پایان بازجویی دادگاهی و بر پایهی اسناد تحقیقاتی که در اختیار دادستان بود، متهم شدهام، اعتراف کردم و همچنان نیز اعتراف میکنم.
من همچنین در دادگاه اعلام کردم ــ و اکنون نیز بر آن تأکید و تکرار میکنم ــ که خود را از لحاظ سیاسی مسئول تمامی مجموعهی جنایاتی میدانم که «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» مرتکب شد.
من سزاوار شدیدترین مجازاتها هستم، و با گفتهی شهروند دادستان، که چند بار تکرار کرد که من اکنون بر آستانهی ساعت مرگ خود ایستادهام، موافقم.
با این حال، معتقدم که حق دارم برخی از اتهاماتی را که:
الف) در کیفرخواست چاپشده،
ب) در جریان بازپرسی دادگاهی،
و ج) در سخنرانی دادستان کشور اتحاد جماهیر شوروی مطرح شد، رد کنم.
ضروری میدانم یادآوری کنم که در جریان بازجوییام توسط شهروند دادستان کشور، او بهشکلی قاطع اعلام کرد که من، بهعنوان یکی از متهمان، نباید بیش از آنچه اعتراف کردهام، اعتراف کنم، و نباید وقایعی را بسازم که هرگز رخ ندادهاند. او خواست که این اظهاراتش در صورتجلسه ثبت شود.
بار دیگر تکرار میکنم که گناه خود را در خیانت به میهن سوسیالیستی ــ که بدترین جنایت ممکن است ــ در سازماندهی شورشهای کولاکی، در آمادگی برای اقدامات تروریستی، و در عضویت در یک سازمان مخفی ضدّشوروی، میپذیرم. همچنین میپذیرم که در تدارک یک توطئه برای «کودتای کاخ» مشارکت داشتهام.
و این، بهنوبهی خود، نادرستی آن بخشهایی از سخنرانی دادستان کشور را نشان میدهد که در آن تلاش داشت مرا چونان نظریهپرداز صرف، چونان فیلسوفی که خود را کنار کشیده، معرفی کند. این مسائل، مسائلی عمیقاً عملیاند. من گفتهام، و اکنون نیز تکرار میکنم، که من یک رهبر بودم، نه چرخدندهای در ماشین ضدّانقلابی.
از این نکته، که برای همه روشن خواهد بود، چنین نتیجه میشود که بسیاری از امور جزئی و مشخص وجود داشتند که من نمیتوانستم از آنها مطلع باشم، و در واقع هم اطلاعی نداشتم؛ اما این مرا از مسئولیّت معاف نمیکند.
من اعتراف میکنم که هم از نظر سیاسی و هم از نظر حقوقی مسئول گرایش شکستطلبانه هستم، چراکه این گرایش واقعاً در «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» غلبه داشت، هرچند که تأکید میکنم:
الف) شخصاً من چنین موضعی نداشتم؛
ب) عبارتی که دربارهی گشودن جبهه گفته شده، از سوی من ادا نشد، بلکه پژواکی از گفتوگوی من با تومسکی بود؛
ج) و اگر رایکوف این جمله را نخستین بار از من شنیده باشد، پس، باز هم تکرار میکنم، این پژواکی از گفتوگوی من با تومسکی بود.
با این حال، خود را مسئول ارتکاب جنایتی سنگین و هولناک علیه میهن سوسیالیستی و تمام پرولتاریای بینالمللی میدانم. من همچنین خود را، هم از نظر سیاسی و هم از نظر حقوقی، مسئول اقدامات خرابکارانه میدانم، هرچند شخصاً به یاد نمیآورم که دستوراتی در این خصوص داده باشم. من دربارهی این موضوع صحبت نکردم. یکبار بهصورت مثبت در این زمینه با گرینکو صحبت کردم. حتی در شهادت خود اشاره کردم که یکبار به رادک گفتم که این شیوهی مبارزه را چندان مناسب نمیدانم. با این وجود، شهروند دادستان، مرا بهعنوان رهبر اقدامات خرابکارانه معرفی میکند.
شهروند دادستان کشور در سخنرانی خود برای دادستانی توضیح داد که اعضای یک باند راهزن ممکن است در مکانهای مختلف به سرقت دست بزنند، اما همچنان همگی در برابر اعمال یکدیگر مسئولاند. این حرف درستی است، اما برای آنکه یک گروه، واقعاً باند راهزن باشد، اعضایش باید یکدیگر را بشناسند و با هم در تماس، کمابیش نزدیک، باشند. اما من نام شارانگوویچ را برای نخستین بار در کیفرخواست شنیدم و برای اولین بار او را همینجا در دادگاه دیدم. من اینجا برای نخستین بار از وجود کسی به نام ماکسیموف مطلع شدم. من هرگز با پلِتنِف آشنا نبودهام، هرگز با کازاکوف آشنا نبودهام، هرگز در مورد مسائل ضدّانقلابی با راکُفسکی صحبت نکردهام، هرگز با روزنگولتس در این باره گفتوگو نکردهام، هرگز با زلنسکی در این باره صحبت نکردهام، و در تمام عمرم هیچگاه با بولانوف گفتوگو نداشتهام و همینطور دیگران. جالب آنکه، حتی دادستان کشور هم در این باره از من هیچ سؤالی دربارهی این افراد نپرسید.
«بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» پیش از هر چیز، ائتلافی از راستگرایان و تروتسکیستها است. پس اصولاً چطور ممکن بود افرادی چون لوین، برای مثال، که همینجا در دادگاه گفت تا به امروز هم نمیداند یک منشویک چیست، در این بلوک گنجانده شوند؟ چطور ممکن بود افرادی چون پلِتنِف، کازاکوف و دیگران عضوی از این بلوک باشند؟
در نتیجه، متهمانی که در این جایگاه نشستهاند یک گروه نیستند. آنان همدستانی در یک توطئه از مسیرهای مختلفاند، اما در معنای دقیق و حقوقی واژه، گروهی واحد بهشمار نمیآیند. همهی متهمان بهنوعی با «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» ارتباط داشتهاند؛ برخی از آنها نیز با سرویسهای اطلاعاتی در ارتباط بودهاند ــ اما این تمام ماجراست. با اینهمه، هیچ دلیلی وجود ندارد که ادعا شود این گروه، همان «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» است.
دوم آنکه، «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» که واقعاً وجود داشت و توسط ارگانهای کمیساریای خلق در امور داخلی نابود شد، بهلحاظ تاریخی پدید آمده بود. این بلوک واقعاً وجود داشت تا آنکه توسط ارگانهای کمیساریای خلق در امور داخلی درهم شکسته شد. این بلوک از مسیر تاریخ بهوجود آمده بود. من در شهادتم گفتهام که نخستین بار در سال ۱۹۲۸ با کامنف صحبت کردم، در خلال ششمین کنگرهی انترناسیونال کمونیست، که در آن زمان من ریاست آن را بر عهده داشتم.
پس چهگونه میتوان ادعا کرد که این بلوک طبق دستور سرویسهای اطلاعاتی فاشیستی سازمان یافته بود؟ آخر این مسئله مربوط به سال ۱۹۲۸ است! راستی، همان زمان من نزدیک بود جانم را در حملهی یکی از عوامل «دفِنسِیوا»ی لهستان از دست بدهم ــ واقعهای که برای همهی کسانی که به رهبری حزب نزدیک بودند، کاملاً شناختهشده است.
سوم آنکه، من بهشدت و قاطعانه انکار میکنم که با سرویسهای اطلاعاتی خارجی در ارتباط بودهام، که آنها اربابان من بودهاند و من مطابق با خواست آنان عمل کردهام.
شهروند دادستان کشور ادعا میکند که من یکی از سازماندهندگان اصلی جاسوسی بودهام، در سطحی برابر با رایکوف. مدارک چیست؟ شهادت شارانگوویچ، که من حتی تا زمان خواندن کیفرخواست، از وجود او هم خبر نداشتم.
صورتجلسهی شهادت شارانگوویچ به من ارائه شد، که در آن ادعا میشود من عملاً طرح عملیات خرابکارانه را تنظیم کردهام.
شارانگوویچ: بس کن با این دروغها، دستکم یکبار در عمرت راست بگو. حتی همین حالا هم در دادگاه دروغ میگویی!
رئیس دادگاه: متهم شارانگوویچ، وسط صحبت قطع نکنید.
شارانگوویچ: نتوانستم خودم را کنترل کنم.
بوخارین: بیایید دربارهی ایوانف صحبت کنیم. در مجموع، آنچه در مورد شهادت او باید بگویم این است: برخی افراد که در گذشته با سازمان «اوخرانا» (پلیس مخفی تزاری) مرتبط بودهاند، شهادت دادهاند که از ترس فاش شدن گذشتهشان تصمیم گرفتند علیه قدرت شوروی مبارزه کنند و بنابراین به جناح راستگرایان، یعنی سازمان زیرزمینیای پیوستند که بر تروریسم تمرکز داشت. اما این چه منطقی است؟ عجب منطق درخشانی! از ترس افشا شدن، به یک سازمان تروریستی پیوستند که در آن هر لحظه ممکن بود دستگیر شوند؟ این واقعاً بعید به نظر میرسد؛ دستکم برای من قابل تصور نیست. اما شهروند دادستان به آنها باور کرد، با اینکه کل داستان بسیار غیرقابلقبول به نظر میرسد.
خُدجایف ادعا میکند که من به او توصیه کردم با نمایندهی مقیم بریتانیا تماس بگیرد، در حالی که اکراموف میگوید که من به او گفتهام ترکستان لقمهی چرب و نرمی برای انگلستان است. اما واقعیت از این ادعاها بسیار دور است. من به خدجایف گفتم که باید از تضادهای میان قدرتهای امپریالیستی بهره گرفت، و بهصورت مبهمی از ایدهی استقلال ترکستان حمایت کردم. اما دربارهی هیچ نمایندهی مقیمی حرفی زده نشد.
شهروند دادستان کشور پرسید: «اما آیا با خدجایف دیدار داشتی؟» بله، داشتم. «آیا این دیدار در تاشکند بود؟» بله، در تاشکند. «آیا دربارهی سیاست صحبت کردی؟» بله، دربارهی سیاست. «پس یعنی دربارهی نمایندهی مقیم هم صحبت کردی!» از اینگونه استنتاجها چندین بار گرفته شد؛ و وقتی من به آنها اعتراض کردم، شهروند دادستان من را متهم کرد به اینکه حقیقت را نمیگویم، قصد فرار از واقعیت دارم، میخواهم حقیقت را پنهان کنم، و غیره؛ و در این زمینه، چند تن از هممتهمانم نیز از او پشتیبانی کردند. اما به نظر من در اینجا، منطق واقعی تماماً به نفع من است.
شهروند دادستان کشور بر اساس این اسناد اعلام کرد که تمام ارتباطات جاسوسی از طریق کانالهای رایکوف و بوخارین صورت میگرفت. با این حال، خود شهروند دادستان تأکید داشت که در این پرونده هر کلمهای اهمیت دارد. در سخنرانی او به دو روزنامهی ژاپنی اشاره شد. اما چرا باید فرض کنیم که این گزارشها دقیقاً به من و جناح راستگرایان اشاره دارند؟
با این حال، من اعتراف میکنم که در طرح خائنانهی تجزیهی اتحاد جماهیر شوروی گناهکارم، زیرا تروتسکی در حال مذاکره بر سر امتیازات ارضی بود و من با تروتسکیستها در یک بلوک مشترک بودم. این یک واقعیت است، و من به آن اذعان دارم.
من قاطعانه هرگونه مشارکت خود را در ترور کیروف، منژینسکی، کوئیبیشف، گورکی و ماکسیم پشکوف انکار میکنم. بر اساس شهادت یاگودا، ترور کیروف بنا به تصمیم «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» انجام شد. من هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتم. اما در اینجا آنچه شهروند دادستان آن را «منطق» مینامد، به یاری محتوای واقعی ماجرا میآید. او پرسید که آیا ممکن بود بوخارین و رایکوف از این ترورها کنار بایستند؟ و خودش پاسخ داد: نه، ممکن نبود، چون آنها از این ترورها باخبر بودند. اما کنار نایستادن و دانستن یک چیز است. این همان چیزی است که در منطق ابتدایی آن را «تواتولوژی» (tautology) مینامند، یعنی پذیرفتن چیزی بهعنوان اثباتشده در حالی که هنوز باید اثبات شود.
اما توضیح واقعی چیست؟ ممکن است بپرسند: «خب، ای خبیث، پس این وقایع را چهگونه توضیح میدهی؟ آیا میتوانی انکار کنی که تصمیمی در این زمینه گرفته شد، توسط بخشی یا بخشی دیگر، با آگاهی ینوکیدزه و یاگودا؟ یا حتی این را هم انکار میکنی؟» من نمیتوانم آن را انکار کنم، شهروندان قاضی. اما اگر نمیتوانم انکارش کنم، و در عین حال نمیتوانم آن را تأیید کنم، پس میتوانم حدسی بزنم. در نهایت، باید محرمانه بودن اینگونه اقدامات را در نظر بگیرید. مرکز (رهبری) جلساتی برگزار نمیکرد؛ مسائل بنا بر موقعیتها و شرایط مطرح میشدند، و با در نظر گرفتن چنین روشهای پنهانیِ ارتباط و پیوند میان افراد، وقوع چنین وقایعی کاملاً ممکن است.
در مورد ماکسیم پشکوف، یاگودا خود میگوید که این ترور به شخص او مربوط میشود؛ من حق ندارم وارد این حوزه شوم. اما این اظهارات خود یاگوداست، که با چنین واقعیت مهمی تقویت میشود، یعنی درخواست او برای رسیدگی به این پرونده در جلسهی غیرعلنی ــ a consideration fairly weighty (دلیلی نسبتاً سنگین و قابل توجه). با این حال، کریوچکوف میگوید این کار انجام شد تا «تونوس زندگیِ پرنشاط» ماکسیم گورکی را تضعیف کند. و اگر اشتباه نکنم، یکی از وکلای مدافع نیز از این دیدگاه حمایت کرد. اما این استدلال قابل دیدن و رد کردن است. این استدلال با چنین واقعیت مهمی نقض میشود: اظهارات شخصی یاگودا، که با این واقعیت تأیید میشود که این موضوع به جلسهای غیرعلنی ارجاع داده شد.
در مورد منژینسکی، بولانوف نیز در اینجا به انگیزههای شخصی اشاره کرده است. منژینسکی از پیش بیمار بود؛ او نمیتوانست به هیچ شکلی برای «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» خطری ایجاد کند.
پس چرا باید این ترور محتمل دانسته شود؟
در ادامه، به شهادت بولانوف خواهم پرداخت.
دردناکترین و وحشتناکترین چیز، مرگ آلکسی ماکسیمویچ است. من چه شهادتی دادم، چهگونه آن را دادم و تحت چه شرایطی؟ از من پرسیده شد (ظاهراً تحقیقات پیشین قبلاً در این مورد مدارکی فراهم کرده بود) که آیا چیزی به یاد نمیآورم که بتواند نوری بیفکند بر نگرش خصمانهی بخشهای راستگرا و تروتسکیستِ بلوک نسبت به گورکی؟ من گفتوگویی را به یاد آوردم با تومسکی، که در این دادگاه نیز آن را بازگو کردم و دادستان دربارهاش از من بازجویی کرد. مضمون این گفتگو این بود که تومسکی بهطور گذرا گفت که تروتسکیستها دارند برای اقدامات خصمانه علیه گورکیِ استالینی آماده میشوند. در آن لحظه اصلاً به ذهنم نرسید که ممکن است منظور او از این، یک عمل تروریستی باشد. من به آن بیاعتنایی کردم. اما در جریان بازجویی، این گفتوگو با تومسکی را به یاد آوردم. در برابر اصرارهای پیدرپیِ شهروند دادستان، مرتب پاسخ دادم که آن زمان اصلاً به ذهنم نرسیده بود که منظور یک اقدام تروریستی باشد. در این دادگاه، در پاسخ به یکی از پرسشهای شهروند دادستان، گفتم: «اما حالا میفهمم که منظورش همین بوده است.» شهروند دادستان نتیجهای چنین گرفت: او گفت: «خب، این اگر اعتراف پنهان نباشد، پس چیست؟» اعتراف پنهان به چه چیزی؟ اعتراف به چه؟ به این واقعیت که من در این دادگاه با مجموعهای از حقایق جدید روبهرو شدم که پیشتر برایم ناشناخته بودند، و بنابراین گفتوگویی که با تومسکی داشتم اکنون میتواند از منظری کاملاً متفاوت بازبینی شود. من بر این باورم که استدلال شهروند دادستان در این زمینه نمیتواند استدلالی کافی به شمار رود.
برویم سراغ سال ۱۹۱۸. شهروند دادستان اظهار داشت که در سال ۱۹۲۴ من مجبور شدم که دربارهی گفتوگویی در اسمولنی اعترافی بکنم. من مجبور به چنین کاری نبودم؛ هیچ فشاری بر من وارد نشد؛ حتی هیچکس غیر از خود من چنین چیزی را مطرح نکرد، و من خودم این نمونه را منتشر کردم تا در آن زمان، یعنی در سالهای ۱۹۲۳-۲۴، نشان دهم که مبارزهی فرقهای تا چه اندازه میتواند مضر باشد، و به کجا ممکن است منتهی شود. بنابراین، نخست مایلم این سوءتفاهم را روشن کنم.
شهروند دادستان دولتی گفت که بوخارین هیچ پاسخی در رد شهادت پنج شاهد ارائه نکرد؛ شاهدانی که در همین دادگاه در برابر همه ما و در برابر شهروندان قاضیان این پرونده ایستادند و اظهار داشتند که من قصد، اندیشه، یا طرحی داشتم ــ که آن را مصرانه دنبال میکردم ــ برای دستگیری لنین و نابودسازی فیزیکی او. و افزون بر لنین، دو شخصیت برجستهی دیگر حزب ــ استالین و اسوِردُلُف ــ نیز به آن اضافه شده بودند. اما این درست نیست که من هیچ استدلالی در رد آن نیاوردم. شهروند دادستان ممکن است این استدلالها را نادرست، ضعیف، یا غیرقانعکننده بداند، اما نمیتوان گفت که من هیچ چیزی در رد آن ارائه نکردم. من استدلالهای متعددی ارائه دادم.
شاهد اصلی، واروارا نیکلایونا یاکوولوا بود. واروارا نیکلایونا یاکوولوا کل ماجرای آمادهسازی برای توطئه با «چپ»های سوسیالروولوسیونر علیه لنین، استالین و اسوِردُلُف، برای دستگیری و ظاهراً قتل آنها، و… ــ همهی این ماجرا را در شهادتش، هم در مواجهه و هم در دادگاه، به دورانی پیش از صلح برست ــ لیتوفسک نسبت میدهد. من در مواجهه، در تحقیقات مقدماتی، و در دادگاه گفتم که این درست نیست. این درست نیست که پیش از صلح برست ــ لیتوفسک «کمونیستهای چپ» و تروتسکیستها قصد داشتند با توسل به زور، کودتا کنند؛ این نادرست است، زیرا تروتسکیستها و بهاصطلاح «چپگرایان» در آن زمان در کمیتهی مرکزی اکثریت داشتند، و اگر تروتسکیستها در لحظهی سرنوشتساز رأیگیری دربارهی صلح برست ــ لیتوفسک تسلیم نمیشدند، تروتسکیستها و «چپها» در کمیتهی مرکزی اکثریت را حفظ میکردند. با این حساب، چهگونه میتوان فرض کرد که آنها پس از چنین عقبنشینیای تصمیم به توسل به روشهای توطئهآمیز گرفته باشند؟ هر کسی که آن دوران را تجربه کرده باشد، خوب به یاد دارد که احساسات «کمونیستهای چپ» در آن زمان، پیش از صلح برست ــ لیتوفسک، چنان بود که امید داشتند بتوانند در کنگرهی حزبیِ بعدی اکثریت حزب را به دست آورند. در چنین شرایطی، چطور میتوان اصلاً سخنی از آنچه شاهد، واروارا نیکلایونا یاکوولوا، امروز از آن صحبت میکند، به میان آورد؟
اما من نمونهی دیگری هم ذکر کردم. واروارا نیکلایونا یاکوولوا ادعا کرد که دفتر منطقهای مسکو، مرکز فرقهای «کمونیستهای چپ» بوده است. من در پاسخ، اجازه خواستم که چند نام را ذکر کنم، نامهایی از اعضای محترم حزب. هدفم صرفاً این بود که استدلال واروارا نیکلایونا یاکوولوا را بیاعتبار کنم. بهخوبی شناختهشده است که تعدادی از چهرههای برجسته -مانند کوئیبیشف، امیلیان یاروسلاوسکی، منژینسکی و دیگران- در آن زمان از حامیان «کمونیستهای چپ» بودند و به گروه «چپ» من تعلق داشتند. اهمیت نسبی این افراد بسیار بیشتر از مانتسفها، استوکووفها و دیگر افراد ذکرشده بود؛ و از نظر خصلت سیاسی و فعالیت سیاسی، بسیار مؤثرتر از آنها بودند. بنابراین، تا پیش از صلح برست-لیتوفسک، گروه مرکزی در لنینگراد متشکل بود از این اشخاصی که نام بردم. و حالا من میپرسم: اگر این افراد در موقعیت کلیدی آن گروه مرکزی بودند، چهگونه ممکن بود طرحی برای شورش وجود داشته باشد؟ این تصورناپذیر و غیرممکن است.
در اینجا واروارا نیکلایونا یاکوولوا، که شاهد اصلی علیه من است، دورهها را با هم خلط کرده، و وقایع را مربوط به دورهای کاملاً متفاوت جلوه میدهد: دورهی پس از صلح برست ــ لیتوفسک، یعنی دورهی مسکو.
از شما، شهروندان، قضات، پوزش میطلبم که توجهتان را به این نکته معطوف کردم؛ اما از آنجا که مسئلهای بسیار مهم و درعینحال بسیار جالب توجه است، و از آنجا که در دادگاه توجه زیادی به آن معطوف شد، اجازه یافتم آنچه را پیشتر نیز گفته بودم تکرار کنم. با این حال، شهروند دادستان دولتی اظهار داشت که من هیچ نکتهای برای تبرئهی خود در این زمینه ذکر نکردم.
نمیخواهم در مسائل دیگر توقف کنم، چون مایل نیستم وقت شما را بگیرم. من میپذیرم که تنها یک گفتوگو با کارلین و کامکوف صورت گرفت؛ و این ابتکار عمل برای بازداشت لنین به مدت بیست و چهار ساعت و بلوک بعدی با سوسیالروولوسیونرهای «چپ»، از جانب سوسیالروولوسیونرهای «چپ» مطرح شد. اما در گفتوگوی نخست، پاسخ بهشدت منفی و با لحنی تند داده شد. و دربارهی این واقعیت که مذاکرات بعدی از طریق پیاتاکوف با سوسیالروولوسیونرهای «چپ» انجام شد ــ و این، چنانکه شهروند دادستان، اگر اشتباه نکنم، آن را فرمولبندی کرد، میتواند بهعنوان تلاشی برای سرنگونی قدرت شوروی از طریق زور تلقی شود ــ من این را میپذیرم؛ این واقعاً اتفاق افتاد.
اما دربارهی طرح نابودی فیزیکی، من قاطعانه آن را انکار میکنم؛ و در اینجا آن استدلالی که شهروند دادستان دولتی به آن اشاره کرد ــ یعنی اینکه بازداشت اجباری دلالت بر نابودی فیزیکی دارد ــ هیچ کمکی به اثبات این مدعا نمیکند. مجلس مؤسسان بازداشت شد، اما هیچکس از نظر فیزیکی آسیب ندید. ما جناح سوسیالروولوسیونرهای «چپ» را بازداشت کردیم، اما حتی یک نفر از آنها آسیبی ندید. سوسیالروولوسیونرهای «چپ» دزرژینسکی را بازداشت کردند، ولی او نیز هیچ آسیبی ندید.
و من میگویم ــ و این نکته در سخنرانی دادستان دولتی حذف شد ــ که در آن گفتوگوهای مجرمانه و خائنانه، صراحتاً قید شده بود که حتی یک تار مو از سر هیچیک از افراد مورد نظر نباید آسیب ببیند. ممکن است هرچه میخواهید بیندیشید؛ اما این یک واقعیت مسلم است.
این ماجرای پس از صلح برست ــ لیتوفسک بهطور کلی مدت زمان بسیار کوتاهی بهطول انجامید، زیرا اندکی بعد از آن، سوسیالروولوسیونرهای «چپ» آغاز به اقدام کردند. ما ناچار شدیم جناح سوسیالروولوسیونرهای «چپ» را بازداشت کنیم. خود من شخصاً در این عملیات شرکت داشتم، خود من در هدایت بازداشت این جناح مشارکت داشتم. پس از آن، ما دیگر هیچ ارتباطی با سوسیالروولوسیونرهای «چپ» نداشتیم. من برای انجام کارهای انقلابی به خارج از کشور رفتم، سپس بازگشتم ــ و سپس، تکرار میکنم، با بمبی از سوی یک سوسیالروولوسیونر «چپ» زخمی شدم. من انکار نمیکنم که این بمب مستقیماً برای هدف قرار دادن من پرتاب نشده بود، چنانکه شاهد، مانتسف، ادعا کرد، اما میخواهم بگویم که همه میدانستند که من قرار بود در ساختمان کمیتهی مسکو سخنرانی کنم، و دقیقاً در همین لحظه بود که این اقدام صورت گرفت و من بهطور سطحی زخمی شدم. شماری از چهرههای برجستهی حزب در این حادثه کشته شدند. همانگونه که معلوم است، این اقدام از سوی بلوک سوسیالروولوسیونرهای «چپ» به رهبری چِرِپانوف و همسرش، تامارا، همراه با آنارشیستهای مخفی موسوم به «زیرزمینی» صورت گرفت.
من از مانتسف نام بردم، زیرا چِرِپانوف توسط مانتسف، یکی از کمونیستهای «چپ»، بازداشت شد، چون او (مانتسف) متحد چِرِپانوف نبود. این ادعا که بلاکون سوسیالروولوسیونرهای «چپ» را تشویق میکرد، صحت ندارد.
میخواهم بگویم که تنها یک دورهی بسیار کوتاه از توطئهی مجرمانه میان کمونیستهای «چپ» و سوسیالروولوسیونرهای «چپ» وجود داشت که خیلی سریع پس از اقدام آنها، فروپاشید ــ اقدامی که در سرکوب آن، شماری از کمونیستهای «چپ» نقش فعالی ایفا کردند.
برای تقویت سخنرانی خود، دادستان دولتی مجموعهای از نکات دیگر را مطرح کرد که قرار بود مبنایی برای یک دوره ــ یک دورهی تاریک ــ در زندگی من باشد.
در اینجا چند اشتباه وجود دارد. اول از همه، من هرگز اُتزوویست [۲] نبودم، اگرچه دادستان دولتی میگوید که بودهام.
دادستان دولتی مرا متهم میکند که با تروتسکی به عنوان سردبیر نشریهی «میر نووی» (دنیای نو) همکاری داشتهام و اینکه با تروتسکی ائتلاف داشتم. من به این اتهام اعتراض دارم.
دادستان مرا متهم میکند که در سال ۱۹۲۴ با رفیق استالین مخالفت کردهام. من هیچ موردی از این دست را به یاد نمیآورم. اکنون اعتراضات خود را نسبت به برخی از اتهاماتی که دادستان دولتی در طول دادگاه علیه من مطرح کرد به پایان میبرم، و بازمیگردم به جنایاتی که واقعاً مرتکب شدم. من اینها را پیشتر دو بار برشمردهام. سنگینی این جنایات عظیم است. فکر میکنم نیازی به تکرار نیست که این جنایات تا چه حد وخیماند؛ این خود بهاندازهی کافی روشن است.
فقط میخواهم بگویم که جناح تروتسکیستی بیش از یکبار بهطور جداگانه عمل کرده است، و ممکن است که اعضای منفرد این بلوک، مانند یاگودا، نیز بهطور جداگانه دست به اقدام زده باشند، زیرا همانطور که بولانوف شهادت داده، یاگودا من و رایکوف را «منشیهای» خود میدانست، و او خود در این دادگاه مرا «ورّاجی» خوانده که قیامهای تودهای احمقانهای را سازمان میداد، آن هم در زمانی که مسئلهی کودتا مطرح بود. اما من با «بلوک راستگرایان و تروتسکیستها» مرتبط هستم، و بنابراین کاملاً طبیعی است که از نظر سیاسی، کاملاً مسئول همه چیز باشم.
شدت فوقالعادهی این جنایت آشکار است، مسئولیّت سیاسی آن عظیم است، و مسئولیّت حقوقیاش به اندازهای است که شدیدترین حکم را توجیه میکند. شدیدترین حکم موجه خواهد بود، زیرا انسانی که مرتکب چنین جنایاتی شده، سزاوار آن است که ده بار تیرباران شود. من این را بهصورت کاملاً قطعی و بدون هیچ تردیدی میپذیرم.
میخواهم بهاختصار حقایقی را دربارهی فعالیتهای جنایتکارانهام و توبهام از این خطاکاریها بیان کنم.
من پیشتر، در جریان ارائهی شهادت اصلیام در طول دادگاه، گفتم که این «منطق عریان مبارزه» نبود که ما، توطئهگران ضدّانقلابی، را به این زندگی زیرزمینی متعفن کشاند—زندگیای که در این دادگاه با تمام برهنگیاش افشا شده است. این منطق عریان مبارزه همراه بود با تباهی اندیشهها، تباهی روانشناسی، تباهی شخصیت ما، تباهی انسانها. نمونههای تاریخی شناختهشدهای از این نوع تباهی وجود دارد. کافی است بریان (Briand)، موسولینی و دیگران را به یاد آوریم. ما نیز دچار تباهی شدیم، و این ما را به اردوگاهی کشاند که از نظر دیدگاهها و ویژگیها بسیار شبیه به یک فاشیسم پراتوریایی دهقانی (kulak praetorian fascism) بود. با توجه به اینکه این فرآیند در شرایط تشدید مبارزهی طبقاتی بهسرعت پیش میرفت، این مبارزه، سرعت آن، و اساساً خودِ وجود آن، بهمثابهی شتابدهنده، بهعنوان عامل کاتالیزور این فرآیند عمل میکرد ــ فرآیندی که در تسریع روند تباهیِ ما تجلّی مییافت.
اما این فرآیند تباهی انسانها، از جمله خود من، در شرایطی کاملاً متفاوت با آنچه برای رهبران کارگری در اروپای غربی روی داد، رخ داد. این تباهی در میانهی ساختوساز سوسیالیستی عظیم اتفاق افتاد، با گسترهای بینظیر، با وظایفی سترگ، پیروزیها، دشواریها، و قهرمانیها…
و بر این اساس، بهنظر من محتمل است که هر یک از ما که اینجا در جایگاه متهم نشستهایم، دچار نوعی دوگانگی ذهنی بودهایم، نوعی ایمان ناقص به آرمان ضدّانقلابی خود. نمیگویم که ما از وجود این امر بیخبر بودیم، اما این آگاهی کامل نبود. از همین رو نوعی فلج جزئی اراده، نوعی کندی در واکنشها در ما پدید آمد. بهنظر من، ما تا حدی انسانهایی هستیم با رفلکسهای کند. و این نه از روی فقدان اندیشهای پیگیر، بلکه بهسبب عظمت عینی ساختوساز سوسیالیستی بود. تضادی که بین شتاب در تباهی ما و کندی رفلکسهای ما پدید آمد، بیانگر جایگاه یک ضدّانقلابی—یا ضدّانقلابی در حال شکلگیری—در شرایط ساختوساز سوسیالیستی در حال پیشرفت است. نوعی روانشناسی دوگانه شکل گرفت. هر یک از ما میتواند این را در روح خویش بازشناسد، اگرچه من قصد ندارم وارد تحلیل روانشناختی گستردهای شوم.
حتی خودِ من نیز گاهی تحت تأثیر ستایشهایی قرار میگرفتم که از ساختوساز سوسیالیستی مینوشتم، هرچند که فردای آن روز، این ستایشها را با اعمال عملیِ مجرمانه، عملاً انکار میکردم. در اینجا حالتی پدید آمد که در فلسفهی هگل به آن «ذهنِ بسیار بدبخت» (most unhappy mind) گفته میشود. این ذهنِ بدبخت، با ذهنِ معمولاً بدبخت تفاوت داشت، چرا که در عین حال ذهنی جنایتکار نیز بود.
قدرت دولت پرولتری تنها در آن نبود که باندهای ضدّانقلابی را در هم کوبید، بلکه در این بود که دشمنان خود را از درون متلاشی کرد، ارادهی آنان را بههم ریخت و دچار فروپاشی روانی کرد. چنین چیزی در هیچ کشور سرمایهداری وجود نداشته و نمیتواند وجود داشته باشد.
بهنظر من، وقتی برخی از روشنفکران اروپای غربی و آمریکا در برابر محاکمههایی که در اتحاد جماهیر شوروی صورت میگیرد دچار تردید و دودلی میشوند، این در وهلهی نخست به این دلیل است که آنان درک نمیکنند این تفاوت بنیادی را ــ تفاوتی که در کشور ما دشمن، خصم، دارای ذهنی دوپاره و دوگانه است. و من فکر میکنم این، نخستین چیزی است که باید فهمیده شود.
من به خود اجازه میدهم که بر این مسائل اندکی مکث کنم، چرا که در خارج از کشور، بهویژه در میان دانشمندان، با بسیاری از این روشنفکران عالیرتبه تماسهایی قابلتوجه داشتم، و باید، چیزی را که هر پیشاهنگ جوانی در اتحاد شوروی بهخوبی میداند، برای آنان توضیح دهم. توبه را اغلب به امور گوناگون و کاملاً پوچ و بیمعنا مانند «پودرهای تبتی» و امثال آن نسبت میدهند. من باید در مورد خودم بگویم که در زندان ــ جایی که بیش از یک سال در آن بازداشت بودم ــ کار کردم، مطالعه کردم، و شفافیت ذهنیام را حفظ نمودم. این خود، با شواهد و واقعیات، تمامی افسانهها و خرافات ضدّانقلابی را تکذیب میکند. برخی از مسئلهی هیپنوتیزم سخن میگویند. اما من از منظر حقوقی دفاع از خودم را در دادگاه بهعهده گرفتم، همانجا موقعیت را درک کردم، با دادستان بحث کردم؛ و هر کس ــ حتی کسی با تجربهی اندک در این حوزه از پزشکی ــ باید اذعان کند که هیپنوتیزمی از این نوع اساساً ممکن نیست. این توبه را اغلب به «ذهن داستایفسکیوار» نسبت میدهند، به ویژگیهای خاص روح انسان ــ آنطور که میگویند l’âme slave [=روح اسلاوی] ــ و این را میتوان دربارهی شخصیتهایی مانند آلیوشا کارامازوف، قهرمانان ابله و دیگر شخصیتهای داستایفسکی گفت؛ کسانی که آمادهاند در میدان شهر بایستند و فریاد بزنند: «مرا بزنید، ای مسیحیان ارتودوکس، من یک تبهکارم!»
اما در اینجا اصلاً چنین چیزی در میان نیست. l’âme slave و روانشناسی شخصیتهای داستایفسکی در کشور ما، چیزی متعلق به گذشتهای بسیار دور است، زمان ماضی بعید. این نوع تیپها دیگر در کشور ما وجود ندارند، یا اگر هم وجود داشته باشند، شاید فقط در حاشیهی شهرهای کوچک و حاشیهی ایالات. و حتی در همانجاها هم معلوم نیست که این تیپ اشخاص باقی مانده باشند. برعکس، چنین روانشناسیای را باید در اروپای غربی جست.
اکنون میخواهم از خودم ــ از دلایل توبهام ــ سخن بگویم. بدیهی است که باید اعتراف کرد شواهد اتهامآور نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. من سه ماه تمام از هرگونه اظهارنظری خودداری کردم. سپس شروع به ادای شهادت نمودم. چرا؟ چون در زندان تمام گذشتهام را از نو مورد ارزیابی قرار دادم. زیرا زمانی که از خود میپرسی: «اگر باید بمیری، برای چه میمیری؟» در برابر تو خلأی کاملاً سیاه ناگهان با وضوحی تکاندهنده ظاهر میشود. اگر قرار باشد بدون توبه بمیری هیچ دلیلی برای مردن وجود ندارد. و برعکس، هر چیزِ مثبت و درخشان در اتحاد جماهیر شوروی در ذهن انسان ابعاد تازهای پیدا میکند. این، در نهایت، کاملاً مرا خلع سلاح کرد و باعث شد که در برابر حزب و کشور زانو بر زمین بزنم.
و زمانی که از خودت میپرسی: «خیلهخب، فرض کن نمیمیری؛ فرض کن بهگونهای معجزهآسا زنده میمانی ــ باز هم برای چه؟» در انزوا، در جایگاه دشمن مردم، در وضعیتی غیرانسانی، کاملاً جدا از هرآنچه ذات زندگی است… و بلافاصله پاسخ معقول پدیدار میشود. و در چنین لحظاتی، ای شهروندان قاضی، همهی چیزهای شخصی، حتی آن پوستههای سختشدهی شخصی، همهی کینهها، غرور، و بسیاری چیزهای دیگر، فرو میریزد و ناپدید میشود.
و علاوه بر این، هنگامی که پژواکهای مبارزهی بزرگ بینالمللی به گوش انسان میرسد، تمامی این عوامل کار خود را میکنند، و نتیجه، پیروزی کامل و اخلاقی درونی اتحاد شوروی بر دشمنان زانوزدهاش است.
من بهتصادف کتابی از فویشتوانگر [۳] را از کتابخانهی زندان به دست آوردم. در آن، او به محاکمههای تروتسکیستها اشاره کرده است. این کتاب تأثیری عمیق بر من نهاد؛ اما باید بگویم که فویشتوانگر به عمق مسئله نرسیده بود. او در نیمهی راه ایستاد، همه چیز برایش روشن نبود؛ در حالی که در واقع، همهچیز روشن است.
تاریخ جهانی، دادگاه جهانی داوری است: گروههایی از رهبران تروتسکیست به بنبست رسیدند و به درهی نابودی افکنده شدند. این درست است. اما نمیتوان همان کاری را کرد که فویشتوانگر در مورد تروتسکی انجام داد، یعنی قرار دادن او در کنار استالین، در یک سطح. اینجا است که استدلالهایش کاملاً نادرست است.
زیرا در واقع، تمام کشور پشت استالین ایستاده است؛ او امید جهان است؛ او یک آفریننده است. ناپلئون روزی گفته بود: سرنوشت، همان سیاست است. سرنوشت تروتسکی، سیاست ضدّانقلابی است. من در آستانهی پایان سخنانم هستم. شاید برای آخرین بار در زندگیام صحبت میکنم. من دارم توضیح میدهم که چهگونه به ضرورت تسلیمشدن در برابر مقامات تحقیق و در برابر شما، شهروندان قاضی، پی بردم. ما در برابر شادیِ زندگیِ نوین، با جنایتکارانهترین شیوههای مبارزه برخاستیم. من اتهام توطئهچینی علیه جان ولادیمیر ایلیچ [لنین] را رد میکنم، اما همدستان ضدّانقلابیام ــ و من در رأس آنان ــ کوشیدیم که آرمان لنین را به قتل برسانیم، آرمانی که امروز با چنان موفقیتی شگرف توسط استالین ادامه مییابد. منطق این مبارزه ما را گامبهگام به درون تاریکترین باتلاقها کشاند. و بار دیگر ثابت شد که فاصله گرفتن از موضع بلشویسم بهمعنای قرار گرفتن در کنار راهزنیِ سیاسیِ ضدّانقلابی است.
راهزنیِ ضدّانقلابی اکنون در هم شکسته شده است، ما در هم شکسته شدهایم، و ما از جرائم هولناک خود توبه میکنیم. اما مسئله، البته، فقط توبه نیست ــ یا بهویژه توبهی شخص من. دادگاه میتواند بدون این توبه نیز حکم خود را صادر کند. اعتراف متهم ضرورتی ندارد؛ اعتراف متهم، اصلی است مربوط به حقوق کیفری قرون وسطی.
اما در اینجا ما با ویرانی درونی نیروهای ضدانقلاب نیز روبهرو هستیم. و باید تروتسکی بود که باز هم سلاح بر زمین نگذارد. احساس میکنم وظیفهی خودم است که در اینجا بگویم: در آن متوازیالأضلاع نیروهایی که تاکتیکهای ضدّانقلابی را شکل میداد، تروتسکی نیروی محرکهی اصلی بود. و حادترین روشها ــ تروریسم، جاسوسی، تجزیهی اتحاد جماهیر شوروی، و خرابکاری ــ در درجهی نخست از همین منبع سرچشمه میگرفت.
میتوانم به نحو ماتقدّم استنتاج کنم که تروتسکی و شرکای جرم دیگرم، و همچنین انترناسیونال دوم (و اینیک حتی با اطمینان بیشتر، چون این را با نیکلایِفسکی هم در میان گذاشتم) خواهند کوشید از ما ــ بهویژه از شخص من ــ دفاع کنند. من این دفاع را رد میکنم، زیرا در برابر کشور، در برابر حزب، و در برابر تمامی ملت زانو زدهام. هیولاوار بودن جنایاتم، بهویژه در این مرحلهی نوین از نبرد اتحاد شوروی، بیکران است. باشد که این دادگاه، واپسین درس سخت باشد، و باشد که عظمت عظیم اتحاد جماهیر شوروی بر همگان آشکار شود.
بگذار برای همگان روشن باشد که آن تز ضدّانقلابی محدودیّت ملی اتحاد شوروی اکنون چون تکهپارهای بیارزش در هوا معلق مانده است. همگان میدانند که رهبری خردمندانهی این کشور به دست استالین تضمین شده است. با آگاهی به این حقیقت است که در انتظار رأی دادگاه هستم. آنچه اهمیت دارد، احساسات شخصیِ یک دشمن توبهکار نیست، بلکه پیشرفت شکوفای اتحاد شوروی و اهمیت جهانی آن است.
امضاشده:
و. اولریخ
حقوقدان نظامی ارتش
رئیس هیئت نظامی دیوان عالی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
دبیر: آ. باتنر
حقوقدان نظامی درجهیک
[۱]. resident agents
[۲]. Otzovist
[۳]. Feuchtwanger