مدعیان مشکوک در یک نگاه

reference: pinterest.com
بی‌ستون بارو ــ اینستاگرام پر شده است از تحلیل‌هایی در باب موضوعات مختلف ــ از تحلیل‌های روان‌شناختی گرفته تا تحلیل‌های جامعه‌شناختی و احتمالاً داغ‌تر از همه تحلیل‌های سیاسی. چنین وضعی عجیب یا لزوماً منفی نیست. اکنون رسانه از سیطرۀ گروهی محدود خارج شده و همۀ کاربران برای بیان نظراتشان تریبونی دارند. چه‌بسا به همین واسطه، ذهن‌های درخشانی را بیابیم که در شرایطی غیر از این، کشفشان ممکن نمی‌بود. بااین‌همه چنین وضعی روی دیگری هم دارد: اکنون راه برای فریبکاری و نشر گستردۀ مطالب غلط‌انداز هر عصر دیگری هموارتر شده است؛ اما چطور می‌توان در این آشفته‌بازار، سره را از ناسره تمیز داد؟ آیا برای شناسایی تحلیلگران مشکوک در حوزه‌ای خاص، حتماً باید در آن حوزه متخصص باشیم؟ به باورم نه.

مدعیان مشکوک در یک نگاه؛
آنجا که باید شک کنیم

اینستاگرام پر شده است از تحلیل‌هایی در باب موضوعات مختلف ــ از تحلیل‌های روان‌شناختی گرفته تا تحلیل‌های جامعه‌شناختی و احتمالاً داغ‌تر از همه تحلیل‌های سیاسی. چنین وضعی عجیب یا لزوماً منفی نیست. اکنون رسانه از سیطرۀ گروهی محدود خارج شده و همۀ کاربران برای بیان نظراتشان تریبونی دارند. چه‌بسا به همین واسطه، ذهن‌های درخشانی را بیابیم که در شرایطی غیر از این، کشفشان ممکن نمی‌بود.

بااین‌همه چنین وضعی روی دیگری هم دارد: اکنون راه برای فریبکاری و نشر گستردۀ مطالب غلط‌انداز هر عصر دیگری هموارتر شده است؛ اما چطور می‌توان در این آشفته‌بازار، سره را از ناسره تمیز داد؟ آیا برای شناسایی تحلیلگران مشکوک در حوزه‌ای خاص، حتماً باید در آن حوزه متخصص باشیم؟ به باورم نه.

رسالۀ نگارنده در باب روان‌شناسی اینستاگرامی بود.[۱] من کوشیدم تا طی بررسی نوزده‌ماهۀ بیش از پنج‌هزار مطلب منتشرشده در صفحات گروهی از روان‌شناسان/ مدعیان روان‌شناسی اینستاگرامی، کیفیت ادعاهای آنان را بر مبنای شواهد علمی و اصول منطقی مورد ارزیابی قرار دهم و در این مسیر شش تیپ مختلف را شناسایی کردم: (۱) شواهدمحور؛ (۲) عقل سلیم؛ (۳) شبه‌علمی نهان؛ (۴) شبه‌علمی آشکار؛ (۵) زرد؛ و (۶) آمیخته.

تقریباً تمام افرادی که به نشر ادعاهای غیرعلمی گرایش داشتند (تیپ ۳ تا ۶)، کم‌وبیش در هفت مشخصه باهم مشترک بودند. فکر می‌کنم اگر این مشخصه‌ها را مدنظر قرار دهیم، بتوانیم تحلیلگران «مشکوک» را در هر حوزه‌ای شناسایی کنیم.

در ادامه بدون اینکه به اسم خاصی اشاره کنم، این مشخصه‌ها را برمی‌شمارم. اصلاً یکی از مشخصه‌ها همین است: اسم مهم نیست، رسم است که مهم است. اسامی مشهور لزوماً تحلیل‌های درست ارائه نمی‌دهند.[۲]  ضمناً تمامی ما ممکن است گهگاه چنین مشخصه‌هایی را در ادعاهایمان بروز دهیم، ولی اگر تحلیلگری در بخش قابل‌توجهی از ادعاهایش، یک یا چند مورد از این مشخصه‌ها را بروز داد، احتمالاً شایسته است تا با دیدۀ تردید به دقت تحلیل‌هایش بنگریم. تحلیلگران مشکوک آنانی‌اند که:

با شواهد و عقل سلیم میانه‌ای ندارند. برخی تحلیل‌های غیرعلمی حامل گزاره‌هایی‌اند که آشکارا با شواهد و عقل سلیم در تضادند. مثلاً در بافت روان‌شناسی: «ما جذب آدم‌های خنگ می‌شویم»؛[۳] در بافت سیاسی ــ اقتصادی: «اقتصاد ایران باز و نئولیبرال است.» برای رد این ادعاها به دانش خاصی نیاز ندارید، مثل روز روشن است که آن‌ها با تجربۀ زیسته‌مان در تضادند. شاید افراد با طرح این ادعاها می‌خواهند نشان دهند از دانشی ویژه برخوردارند که عقل سلیم عمومی قادر به درک آن نیست؛ شاید می‌خواهند خود را باهوش جلوه دهند و بگویند که اگر تو هم این گزاره‌ها را بپذیری، پس تو هم مثل من باهوشی؛ شاید هم می‌خواهند با طرح ادعاهای مناقشه‌آفرین توجهات بیشتری را به‌سوی خود جلب کنند.[۴]

تحلیل‌های پیچیده و مبهم ارائه می‌کنند. برخی مدعیان حوزه‌های مختلف با عباراتی گنگ و ثقیل سخن می‌گویند، مدام از اصطلاحات خارجی استفاده می‌کنند، و بدین‌ترتیب می‌کوشند تا این حس را به مخاطبانشان القا کنند که از اطلاعات بالایی برخوردارند. استفادۀ مکرر از اصطلاحات غیرفارسی، می‌تواند برخی منتقدان را مرعوب کند. در این حالت منتقد با خود می‌پندارد گرچه این ادعا مبهم است، اما شاید مدعی آن، چیزهایی بداند که من از آن‌ها بی‌خبرم. حال‌آنکه گنگ‌نویسی، در خوش‌بینانه‌ترین حالت نمودی از گنگ‌اندیشی است؛ شاید هم نشانه‌ای از شیادی باشد؟

با قاطعیت سخن می‌گویند. ما آدم‌ها از عدم قطعیت بیزاریم. بااین‌حال عدم قطعیت جزئی محتوم از زندگی آدمی است. از همین رو اگر کسی در حوزۀ علوم انسانی، مدام گزاره‌ها و پیش‌بینی‌هایی قطعی مطرح کرد، بهتر است تا به او شک کنیم. در عمل بسیاری از این پیش‌بینی‌ها محقق نمی‌شوند یا غلط از آب درمی‌آیند. بااین‌همه باید به خاطر داشت که حتی ساعتی خراب هم در طول شبانه‌روز دو بار زمان را به‌درستی نشان می‌دهد، از همین رو چه‌بسا بر حسب تصادف برخی پیش‌بینی‌های اینان محقق شوند، منتها هواداران این افراد، فقط آن دسته از ادعاهایی را به خاطر می‌آورند که اتفاقاً محقق شده‌اند و با فراموش کردن پیش‌بینی‌های غلط، به دام خطای «ادراک گزینشی» می‌افتند.

از یادداشت‌نگاری گریزان‌اند. وقتی ادعاها در قالب یادداشت طرح شوند، در برابر نقد آسیب‌پذیرتر خواهند بود. در این حالت واژه به واژۀ آن‌ها حک شده‌اند و مدعی راهی برای گریز از آن‌ها، راهی برای واژگونه کردنشان ندارد. ضمناً طی یادداشت‌نگاری نمی‌توان با بالا بردن تن صدا و گرفتن لحنی هیجانی، ظاهری مجاب‌کننده به سخنان بخشید. به‌علاوه اغلب کاربران اینستاگرامی کمتر به مطالعۀ یادداشت‌های بلند تمایل دارند. نگاشتن یادداشت‌های طولانی در قیاس با نشر کوته‌نوشت‌ها و به‌ویژه کلیپ‌ها، پرزحمت‌تر و وقت‌گیرتر هم هست. از همین روست که تحلیلگران زرد عمدتاً به نشر کوته‌نوشت‌ها یا ویدیوهای تهییج‌کننده گرایش دارند.

مدام پست منتشر می‌کنند. افرادی که ادعاهای بی‌پایه منتشر می‌کنند و به‌واسطۀ همین ادعاهای جنجالی بر سر زبان‌ها می‌افتند، تلویحاً می‌دانند که ریشۀ عمیقی نزد مخاطبانشان ندارند؛ می‌دانند که اگر برای مدتی دست از فعالیت بکشند، از یادها خواهند رفت. آنان به دوچرخه‌سوارانی می‌مانند که اگر فقط برای مدتی رکاب نزنند، پخش زمین خواهند شد. پس مدام رخ‌نمایی می‌کنند و می‌کوشند تا در مورد هر رویدادی بلافاصله و به نحوی نیندیشیده، تحلیل یا نظری ارائه دهند.

طی مطالعۀ نگارنده آشکار شد که اگر صفحه‌ای اینستاگرامی، نرخ تعامل خوب به بالا داشته باشد، در صورت نشر مداوم پست، تقریباً همیشه با افزایش دنبال‌کننده مواجه خواهد شد. اینفلوئنسرها و مدعیان اینستاگرامی هم به‌خوبی با این واقعیت آشنایند، بدین‌ترتیب کمیت مطالبشان را افزایش می‌دهند، و در این میان کیفیت است که زیر پا له می‌شود.

پشت نام‌های بزرگ پنهان می‌شوند. در بسیاری از مواقع، مدعیان بی‌آنکه به استدلال یا شواهدی مشخص اشاره کنند، ادعاهای خود را از قول بزرگان مطرح می‌کنند و بدین‌ترتیب می‌کوشند تا ظاهری مجاب‌کننده بدان‌ها ببخشند: «به باور فروید…»، «فوکو می‌گوید…». در اغلب موارد معلوم نیست که آیا اساساً فروید یا فوکو چنین سخنانی گفته‌اند یا نه، یا به فرض صحت انتساب این گزاره‌ها به آن‌ها، بافتی که گزاره‌ها در آن مطرح شده چه بوده است. نکتۀ مهم‌تر اینکه صرف شهرت گوینده دلیلی بر اعتبار ادعای او نیست، بلکه همسویی با شواهد و اصول منطقی است که ادعایی را معتبر می‌سازد. اتکای به بزرگی نام گوینده و غفلت از شواهد و استدلال‌های منطقی، «مغلطۀ توسل به مرجعیت» نام دارد و در میان تحلیلگران شبه‌علمی بسیار متداول است.

برای بزرگ‌ترین سؤالات، پاسخ‌هایی ساده و کوتاه در چنته دارند. بسیاری از ما تمایل داریم تا پاسخی ساده برای پرسش‌های بزرگمان بگیریم. مدعیان دروغین هم به‌خوبی از وجود چنین گرایشی باخبرند و می‌کوشند برای غامض‌ترین سؤالات انسانی، سؤالاتی که قرن‌هاست بزرگ‌ترین اندیشمندان را درگیر خود ساخته‌اند، پاسخی ساده و مختصر ارائه کنند. چنین وضعی در بافت روان‌شناسی در قالب نسخه‌پیچی‌های سریع نمود می‌یابد. مثلاً خانمی توضیح می‌دهد که چند ماهی است با شوهرش به مشکل برخورده و مدعی روان‌شناسی خیلی راحت و مختصر به او توصیه می‌کند تا «طلاق بگیرد.» یا فردی از شکست‌های متعدد در روابط رمانتیک خود سخن می‌گوید و مدعی روانکاوی به‌راحتی این وضع را ناشی از «انگیزه‌های خودویرانگرِ ناخودآگاه» او می‌داند. حال‌آنکه در هردوی این موارد باید شرح‌حالی دقیق از فرد گرفت؛ وضعیت روانی او را معاینه کرد، از مقیاس‌ها یا پرسشنامه‌های معتبر استفاده کرد و حتی به مصاحبه با اعضای خانواده و برخی مطلعان او دست یازید.

نسخه‌پیچی‌های سریع در بافت تحلیل‌های سیاسی-اقتصادی معمولاً در ردای باورهای ایدئولوژیک رخ می‌نمایانند؛ باورهایی که از پیش چارچوبی شسته‌رفته از جهان تنظیم کرده‌اند، و از پسِ عینکی ایدئولوژیک رویدادهای جهان را نظاره می‌کنند؛ چه‌بسا اینان گروه‌ها یا کشورهایی را فرشته و گروه‌ها و کشورهای دیگری را شیطان بپندارند و بر مبنای همین تمایل دست به تحلیل بزنند. هر آنچه با این تمایلات در تضاد باشد، اساساً راهی به اندیشه اینان نمی‌یابد. چنین پدیده‌ای «سوگیری تأییدی» نام دارد و سمی مهلک برای هر تحلیلگری است.

به باورم وجود چنین مشخصه‌هایی، دلیلی موجه برای شک کردن به دست می‌دهد. طی نگارش رساله، برخی دوستانم پیشنهاد دادند که اساساً خود پدیدۀ نگاشتن برای عموم مردم و ساده‌ کردن مفاهیم آکادمیک در بستر رسانه‌های اجتماعی هم سرنخی موجه برای شک‌گرایی است، منتها به نظرم چنین وضعی در بسیاری از مواقع صادق نیست؛ اندیشمندان حوزه‌های مختلف وظیفه دارند تا با بیانی شفاف، دانسته‌هایشان را با عموم مردم به اشتراک بگذارند؛ ضمناً برترین معلمان و بزرگ‌ترین نویسندگان آنانی‌اند که قادرند پیچیده‌ترین مفاهیم را با زبانی فهم‌پذیر و ساده ارائه کنند. ازقضا چنین کاری به‌غایت دشوار است و به راه رفتن بر ریسمانی باریک می‌ماند: اگر گنگ و ثقیل سخن بگویی ــ حتی به فرض اینکه گنگ‌گویی‌ات نمودی از گنگ‌اندیشی یا شیادی‌ات نباشد – کسی تو را نمی‌فهمد، پس از ریسمان روشنگری سقوط خواهی کرد. اگر دچار ساده‌سازی مفرط شوی، با حذف کردن مؤلفه‌های دقت یک تحلیل، بازهم طعمۀ سقوط می‌شوی.

بله، شک حس خوشایندی نیست، ولی یقین هم احمقانه است. خردمند همیشه با دیدۀ شک به ادعاهای بزرگ نزدیک می‌شود، و احمق غرق در یقین، گزاف‌ترین ادعاها را هم باور می‌کند.

 


 

پی‌نوشت‌ها

[۱] این رساله با عنوان روان‌شناسی عامه‌پسند در ایران: نتنوگرافی اینستاگرام، در تابستان ۱۴۰۳ در دانشگاه گیلان دفاع شد.

[۲] «دکتر» بودن گوینده هم معیاری قابل‌اتکا برای اعتبار ادعاهای او نیست، و اتفاقاً اگر فردی زیاد بر «دکتر» بودن خودش تأکید کرد، باید به او شک کنیم. شواهد و استدلال‌ها مهم‌اند، نه تحصیلات و داشتن مدرک دکتری. چه‌بسا فردی حتی تحصیلات آکادمیک نداشته باشد و تحلیل‌هایی درخشان ارائه دهد.

[۳] تمامی عباراتی که در «» نقل‌قول شده‌اند، به‌راستی توسط روان‌شناسان اینستاگرامی مطرح شده‌اند و مثال‌هایی فرضی نیستند.

[۴] البته هر ادعای مناقشه‌آفرینی لزوماً غلط نیست. بسیاری از جهش‌های بزرگ علمی با خرد عمومی عصر خود در تضاد بوده‌اند و در آغاز حتی در میان دانشمندان نیز مخالفت‌های فراوان برانگیخته‌اند. واکسیناسیون یکی از این نمونه‌هاست. منتها در این موارد، ادعاهای مناقشه‌آفرین به‌رغم تعارض با خرد عمومی، از پشتیبانی شواهد علمی برخوردار بودند و می‌شد به روش تجربیِ نظام‌مند آن‌ها را تأیید کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.