کتابچهٔ آشپزی، اکسیر جاودانگی

لائورا اسکویل با بهره گرفتن از رئالیسم جادویی از سویی راز قدرت جادویی کار خانگی و به‌خصوص آشپزی را برملا می‌کند و از سوی دیگر نشان می‌دهد که این «وظایف» می‌توانند هم رهایی‌بخش باشند و هم سرکوب‌گر. در این کتاب وقایع تاریخی و رویدادهای روزمره، با مزه‌ها و بوهایی که در آشپزخانه تیتا خلق می‌شوند می‌آمیزند و اینطور حواس چشایی و بویایی به کوچکترین تلنگر، با یک تداعی جادویی، مسبب فوران کردن خاطرات و جوشش یادها و «زمانهای از دست رفته» می‌شوند. میراث تیتا برای آیندگانش شاید همین موهبت باشد: بخت خلق خاطرات فرازمانی بر بستر غذا و آشپزی.

آیا می‌شود لحظه‌های گمشده یا «زمان از دست‌رفته» را بازیافت؟ این پرسش مارسل پروست حالا بی‌درنگ پاسخ مشهور «صحنه مادلن» را به یادمان می‌آورد، آنجا که هماهنگ شدن احساسی در لحظه اکنون با احساسی مشابه درگذشته، به واسطه مزه کردن یک کلوچه مادلن خیسیده در چای میسر می‌شود. اما این نقاب از چهره برکشیدن ناگهانی خاطره، بیش از آنکه مرهون حافظه باشد، نشانگر میزان غلظت احساسات و دلبستگی به مکانها و زمانهایی ویژه است چنانکه پروست خودش را به عنوان نقطه‌ای در مرکز دایره‌ای توصیف کرده‌بود که حلقه‌های موج احساساتش را به اطراف می‌فرستد. تیتا، قهرمان کتاب «مثل آب برای شکلات» هم تبلور چنین غلیانی از هیجان و احساس است. زنی با عواطفی خروشان و متراکم و خاطرات و تشویشهایی سودایی. او که با نشستن پشت سکان آشپزخانه، ضمن لمس و جذب واقعیتهای پیرامونش، همچون یک کیمیاگر با تلفیق مواد غذایی و درونیاتش، خوراک‌هایی جادویی خلق می‌کند.

ماری خوزه آمرلینک انسان‌شناس فرهنگی مکزیکی بر این باور است که «تهیه، آماده‌سازی و مصرف غذا عملا با تک‌تک ابعاد زندگی اجتماعی در ارتباط است.» و این دقیقا همان چیزی‌ست که در رمان «آب برای شکلات» بازتاب داده‌شده‌است: افکار، احساسات و آرزوهایی که داستان زندگی‌ تیتا را پیش می‌برند، همگی در دستورهای غذایی او نمایان هستند.

کتابهای آشپزی مکزیکی در قرن نوزدهم اغلب، دست‌نوشته و دست‌دوز بودند و نسل به نسل به ارث می‌رسیدند. جفری ام پلیچر، مورخ غذا، معتقد است که بسیاری از زنان مکزیک کتاب‌های آشپزی دست‌نویس خاندانشان را سند افتخاری ‌می‌دانند در شرح و تصویر اصالت و غنای فرهنگ اجدادی‌شان. چرا که همزیستی غذا و فرهنگ مکزیکی قدمتی دیرین دارد.

«مثل آب برای شکلات» تقلیدی‌ست از یک ژانر ادبی-ژورنالیسمی کهن در مکزیک که در قالب تقویم-نشریاتی برای زنان و در بخش‌بندی ماهانه منتشر می‌شد. هر بخش شامل دستورهای غذایی، درمانهای خانگی، الگوهای خیاطی، ایده‌های طراحی منزل، اندرزهای حکیمانه، آداب مراسم و جشنهای کلیسایی و شعرهای کوتاه بود. می‌توان گفت این سبک، گونه‌ای قرن نوزدهمی از آن چیزی بود که بعدها به اسم «مجله زنانه» مشهور شد. حوالی سالهای ۱۸۵۰ در مکزیک این نشریات به نام «تقویم‌ ویژه زنان جوان» مشهور بودند. در زمانه‌ای که محدوده شخصی و عمومی برای زنان باسواد به خانه و کلیسا محدود می‌شد، این جراید روایتهایی نوشتاری بود از گذار خزنده ورود زنان به جامعه، اسنادی برای حفظ و انتقال فرهنگ زنانه مکزیک با رویکرد «زنان برای زنان».

با این شرح، کتاب لائورا اسکوییل نه تنها در زمینه فرم بلکه از منظر محتوا هم با این تقویم-نشریات همساز و در ارتباطی دوسویه است. عنوان اصلی کتاب «مثل آب برای شکلات» به آب در حال جوشیدن اشاره دارد که در مکزیک به‌عنوان توصیفی استعاری برای شرح موقعیت یا رویدادهای پرتنش، مهیج و خارق‌العاده اشاره دارد؛ وضعیتی که تنها با آب رسیده به نقطه جوش قابل قیاس است. و این آب جوش بیشتر برای تهیه نوشیدنی محبوب و سنتی مکزیکی‌ها مصرف می‌شود: «شکلات داغ» با عمری نزدیک به هشت قرن.

کتاب آشپزی پرحرارت تیتا در بستر وقایع تاریخی انقلاب مکزیک در دهه نخست قرن بیستم می‌گذرد و رویدادهایی که در تار و پود سطور دستورهای آشپزی‌اش روایت می‌شوند خبر از عصیانی زنانه رویاروی سنتهای پوسیده هم می‌دهند. هر فصل با عنوان، ماه و نام غذای آن ماه شروع می‌شود پس از آن روایت با تلفیقی از دستور تهیه غذا و خرده‌داستانهایی مربوط به زندگی تیتا، خاله بزرگ راوی، پیش می‌رود. در پایان هر فصل  بر «ادامه دار» بودن داستان تاکید و نام غذایی که بناست ماه بعد تهیه شود هم اعلام می‌شود.

«برای تیتا تمام لذت زندگی در آشپزی خلاصه می‌شد.» این جمله ساده راوی داستان در ادامه ما را با زنی آشنا می‌کند که فراز و فرودهای روحی‌اش را با خلق غذاهای بسیار و همینطور شیوه طبخ آنها با دیگران سهیم می‌شود.

تیتا دلاگرازا،  کوچک‌ترین دختر یک مزرعه‌دار است که به اتفاق مادر بیوه و مستبدش ماما اِلــــِنا، دو خواهر بزرگترش گِــرتـــِرودیس و روسورا، آشپزی به اسم ناچا، خدمتکاری به نام چنچا و چند مستخدم در یک مزرعه زندگی می کند. او پیش از موعد مقرر در میان «دود و دم سوپ رشته و بو و برنگ آویشن و برگ بو و گشنیز» و روی میز آشپزخانه به دنیا می‌آید. خوراک طفولیتش به جای شیر مادر حریره ذرت است و شیطنت کودکی‌اش تماشای نمایش شگفت‌انگیز رقص قطرات آب روی سه‌پایه گداخته اجاق. سرنوشت او بنا بر یک سنت قدیمی مکزیکی از پیش معلوم است: مجرد ماندن ابدی دختر کوچک‌تر برای مراقبت از مادرش در روز پیری.

تیتا در نوجوانی به پسری به نام پدرو دل می بندد. اما مادرش بنا بر همین رسم روسورا، دختر بزرگترش، را برای ازدواج به پدرو پیشنهاد می‌کند. پدرو پیشنهاد را می پذیرد و با روسورا ازدواج می کند، تنها به این منظور که بتواند به تیتا نزدیک‌تر شود و سر از کوی معشوق در آورد. اما برای تیتای دلشکسته هنوز  یک خاکریز باقی مانده‌است: «آشپزی»

«آن دنیا، پهنه‌ای بود بی سر و ته که از در بین آشپزخانه و باقی ساختمان شروع می‌شد در حالیکه محوطه این سوی آشپزخانه از در به این سو، تماما متعلق به او بود، آنجا قلمرو تیتا بود»

تیتا فرمانده‌ای‌ست که وسعت قلمروش از دیوارهای مطبخ  فراتر نمی‌رود، اما او آشپزی را به مثابه سلاحی به کار می‌بندد برای بیان هیجانات و افکارش. غم و اندوهش اشک و تلاطم می‌زاید و عشق و شعفش، شور و حرارت. ارتباط او با غذا حسی، غریزی و گاه عصیانگر است. آنقدر که وقتی پختن کیک عروسی خواهرش را به او تحمیل می‌کنند، تمام اندوه و دلشکستگی‌اش به کیک نفوذ می‌کند و هر لقمه از آن به جان مهمانان مراسم سوز و آه و التهاب می‌اندازد. تیتا با جادوی آشپزی‌اش حرمان و غمی را فریاد می‌زند که خودش اجازه و جسارت ابرازش را ندارد. تلاطم و دل‌آشوبه‌ای که گریبان مهمان‌ها و عروس و داماد را می‌گیرد انتقام ناخواسته تیتاست از جامعه‌ای که به او به‌عنوان یک قربانی ترحم‌برانگیز نگاه می‌کند.

تیتا از حصر رابطه مادر آزارگر و خودرای‌اش به آزادی پخت و پز پناه می‌برد. او که از کودکی در آغوش ناچا و در آشپزخانه بالیده پس از مرگ او و به حکم مادرش به آشپزخانه تبعید می‌شود؛ هم برای خدمت کردن و هم بابت دور شدن از پدرو. تیتا اما از گمارده شدن به سمت خدمتکاری رنجیده نمی‌شود چرا که از سویی آشپزخانه تنها جایی‌ست که از تهدید و تشرهای مادرش در امان است و از طرف دیگر آن قلمرو مقر فرمانروایی اوست و هر چه در آن است از «طعمها و بوها و آمیختگی‌ها گرفته تا فرآیند تاثیر آنها بر هم حیطه‌ای‌ست ماورای فرمانهای تحکم‌آمیز ماما النا» به این ترتیب او آشپزخانه را به فضایی برای هنرنمایی و پرورش خلاقیت‌هایش بدل می‌کند و با همین نگاه رفته‌رفته شروع به مزه کردن آزادی و زیر سوال بردن موقعیتش می‌کند. برای نمونه بعد از آنکه ماما النا صحبت کردن با پدرو را برای تیتا قدغن می‌کند، تیتا تصمیم می‌گیرد با آشپزی عشق و شورش را به او ابراز کند. برجسته‌ترین این غذاها «خوراک بلدرچین در سس گل‌سرخ» است. غذایی که پدرو آن را «مائده بهشتی» توصیف می‌کند. در این بخش جزییات تهیه این غذا به یک رومانس عتیق پهلو می‌زند. گلبرگهای دسته گل سرخی که پدرو به تیتا هدیه داده روی سینه تیتا سرخ تر می‌شوند، در هاون با ادویه گرم و پوره بلوط و عسل کوبیده می‌شوند و عطر و گرمایشان در جان بلدرچینها نفوذ می‌کند. حرارت و شور زاییده از این خوراک جادویی سبب می‌شود گرترودیس دختر دیگر خانواده  تب‌آلود و برهنه سوار بر اسب یک غریبه انقلابی از خانه فرار کند. تیتا خاطره این روز را اینطور در کتاب آشپزی‌اش ثبت می‌کند: «امروز وقتی این خوراک را می‌خوردیم گرترودیس فرار کرد.»

در جهان این رمان این شوق و قدرت برای تغذیه کردن دیگران به‌عنوان رکن اصلی «مادری» تعریف می‌شود و در حقیقت آن چیزی که یک زن را به «مادر» بدل می‌کند میل او به آشپزی و تهیه خوراک برای آدمهاست. تیتا سخاوت و محبتش را با پخت و پز برای عزیزانش نشان می‌دهد او حتی در بحبوحه جنگ داخلی و کمبود مواد غذایی یا در سخت‌ترین شرایط روحی در این راه ثابت‌قدم است. تجسم جادویی این خصلت همزمان با تولد پسرخواهرش، روبرتو، رخ می‌دهد. زمانیکه روسورا خواهر سردمزاج و فراری از آشپزخانه او پس از زایمان پستانهایش خشک و خالی‌ست و در عوض تیتا با پستانهای پرشیرش در خفا کودک خواهرش را تغذیه می‌کند. ماما النا هم که خشونت و استبدادش او را به شمایل یک مادر ضد زن در آورده کسی‌ست که نتوانسته به تیتا شیر بدهد.

عشق بی‌جانشین تیتا به پدرو از دل بلوای انقلاب مکزیک، تولد فرزاندان روسورا و پدرو و حتی خواستگاری پزشک مهربان و حامی دهکده جان به‌در می‌برد و بر راه عصیان تازه‌ای نقب می‌زند. این راه عزم تیتاست  برای گسستن زنجیر سنتی که او را قربانی کرده‌است -نه برای خودش – برای نجات دختر خواهر کوچکش، اِسپرانزا و نسلهای آینده. پیروزی تیتا در فصل آخر کتاب با تهیه «دلمه فلفل تند با سس گردو» برای عروسی خواهرزاده‌اش «اسپرانزا» تصویر می‌شود، غذایی که مجال گستراندن سفره عشق او و پدرو را پس از سالها نهان‌کاری و رنجوری فراهم می‌کند.

کتاب در ژانر رئالیسم جادویی نوشته شده و بالطبع مرز میان جادو و واقعیت در آن آنقدر باریک و در هم تنیدگی این دو قلمرو آنقدر ریزبافت است که تمام رخدادهای ماورایی، عادی و حقیقی جلوه می‌کنند. در رمان «مثل آب برای شکلات»  امور و رویدادهای روزمره همراه با فراز و فرود احساسات، به وقایعی غریب و غیرطبیعی تغییر حالت می‌دهند. پررنگ ترین نمونه آن مربوط است به قدرت تیتا در تزریق احساسات جاری‌اش درآشپزی و غذاها. «ماما النا» او را از کودکی به‌خاطر ابراز احساساتش تنبیه و سرزنش کرده‌، از همین رهگذار قدرت ماورایی تیتا در آشپزی به احساساتش مجالی برای ظهور و اثرگذاری بر دیگران داده‌است. این توانایی سحرانگیز اما بی‌قصد و نیت قبلی او و ناخودآگاه به کار گرفته می‌شود، گویی این رخدادهای ماورالطبیعه موجب حیرت و شگفتی نیستند و به جان و ذهن آدمها رخصت می‌دهند بر تنشان به شکلی غیرقابل توضیح تاثیر بگذارند. جادوی غذاهای تیتا در برانگیخته‌کردن آدمها برای احضار تمامی حواس و مجبور کردنشان به عمل مطابق احساسات و آرزوهاست.

اما جدا از اینها لائورا اسکویل با بهره گرفتن از رئالیسم جادویی از سویی راز قدرت جادویی کار خانگی و به‌خصوص آشپزی را برملا می‌کند و از سوی دیگر نشان می‌دهد که این «وظایف» می‌توانند هم رهایی‌بخش باشند و هم سرکوب‌گر. در این کتاب وقایع تاریخی و رویدادهای روزمره، با مزه‌ها و بوهایی که در آشپزخانه تیتا خلق می‌شوند می‌آمیزند و اینطور حواس چشایی و بویایی به کوچکترین تلنگر، با یک تداعی جادویی، مسبب فوران کردن خاطرات و جوشش یادها و «زمانهای از دست رفته» می‌شوند. میراث تیتا برای آیندگانش شاید همین موهبت باشد: بخت خلق خاطرات فرازمانی بر بستر غذا و آشپزی.

جان تیتا به تمامی با جنبه‌های مختلف آشپزی، مدیریت مطبخ و فرهنگ مکزیکی درآمیخته‌است. او با سنگر گرفتن پشت دیوارهای آشپزخانه از زنی سرسپرده و قربانی که با وظایف این چهاردیواری به اسارت گرفته شده به تمثال زنی سراسر عشق و شور درمی‌آید که تغذیه کردن دیگران برایش لذت‌بخش است. یک جور سیر استعلایی که سرانجام با لهیب‌های آتش عشق درونش به سرانجام می‌رسد و انگار تصویر رستگاری اوست. دفترچه آشپزی دست‌نوشته تیتا، تنها ‌چیزی‌ست که از میان لهیب‌های آتش ‌گُرگرفته از تنوره قلب او  زنده می‌ماند.

تیتا این میراث را برای آیندگانش به ودیعه می‌گذارد؛ نه تنها به جهت حفظ فرهنگ آشپزی بلکه به منزله آلبومی برای ثبت پیروزی‌ها، محنت‌ها و بیش از همه احساسات. میراثی که آشپزخانه را از جایی برای خورد و خوراکِ صرف، به مکانی برای آموختن و بروز عواطف و درونیات بدل می‌کند. اقرار راوی به جاودانگی تیتا در پایان رمان همراه با چرخش زبانی و بازگشت به سطور نخستین آن اینطور به سرانجام می‌رسد:

«تیتا پیوسته زنده خواهد بود، زنده تا هرزمان که هنوز کسی باشد که با دستورهای غذایی او آشپزی کند.»

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.