بازی و تئاتر

بازی کودک، عینی، حسی و خودمدار است. بازی بزرگ‌ترها، ذهنی، تخیلی و خود-رهاگرست. تئاتر در هزاران سال به شکلهای گونه‌گون جلوه‌کرده اما هدف آن همواره یکسان مانده‌ست. بازیگر و بازی‌نویس و بازی‌پرداز، به‌تمامی فریادی یگانه سرمی‌دهند: من در جهان بوده‌ام و می‌خواهم که باشم!

بازی و تئاتر
پیشکش به کودک درون مهربانوی تئاتر شمسی صادقی

تئاتر، بازی بزرگ‌ترهاست. کودکان می‌خندند یا می‌گریند و از این راه سهم خود را از جهان بازمی‌ستانند. آن‌ها بازی می‌کنند تا سهم جهان را به او بازدهند. خندهٔ کـودک نشانهٔ شادی و خرسندی و گریهٔ او نشانهٔ درد و ناخشنودی‌ست. اما هزار حس و نیروی کودکانه، راهی برای جلوه‌گری‌های خود می‌خواهد. راهی یکسره خالی از برنامه‌ای از پیش معین؛ چرا که حس و توان کودک بی‌برنامه عمل می‌کند. بازی، امکانی برای جلوه‌گری روح کودک است. کودکان برای بازی‌کردن، صحنه را می‌آرایند، ابزار بازی را فراهم می‌کنند و به آیینی رازآلود، بازی را می‌آغازند. کودکان در تنهایی و با خود بازی می‌کنند و این جهان نقطه‌ای‌ست که بزرگ‌ترها برای همیشه از آن دور افتاده‌اند. پس فرق بازی کودک و بازی بزرگ‌تر چیست؟ کودک برای بازی نیازمند بیننده نیست. او خود را حاضر در جهان می‌داند و، خواه بیننده داشته‌باشد یانه، این حضور را به خود و به پیرامونش ـ هرچه که هست، گو که سنگی، پرنده‌ای، گیاهی یا آدمی ـ اعلام می‌کند. هنوز تازه پا به جهان گذاشته‌ست. فرصت بدان اندازه دارد که در دَم گواهانی برای حضورش نخواهد. بزرگسال اما به این سو می‌نگرد. به روزها وسالهایی که گذشتند و او بوده بود و زودا که نباشد. او، نیازمند یقینی‌ست برای بودن خود.

ما ـــ‌بزرگ‌تران‌ـــ چه می‌کنیم؟ با هزار دست می‌خواهیم و با هزار مُهر می‌خواهیم بر بودوارگیِ خود صحه نهیم. تئاتر، جلوه‌ای از روح گواه‌طلب ماست برای حضور در فضا-زمانی که به زودی ترکش خواهیم کرد. ما هستی را نفی و انکار می‌کنیم. با فکرکردن به مرگ که هردم از راه خواهد رسید، هستی را به تاریکیِ نابودگی می‌رانیم. بدین‌سان از جهان می‌گیریم بی‌آنکه چیزی به آن بدهیم. کودک اما چیزی از ذات خود به جهان می‌دهد و آن را پراز معنا می‌کند. چرا که هستی، معنای خود را در حضور می‌یابد. کودک چیزی هم می‌گیرد: برخی خنده گاهی گریه. و هستی لرزان از شوقِ شنیدنِ سدای خنده یا گریهٔ کودک خود در برابر تیرگی، برناتر از همیشه، قد برمی‌افرازد. هستی، مادر اوست؛ پس کودک حتا در ستاندن چیزی از جهان، تواناترش می‌سازد.

افزون بر تئاتر، بازی‌های دیگر ما نیز همچون نوشتن، نواختن، نقاشی‌کردن و کودکان خود را به راه خود خواندن، تلاش‌هایی بی‌دریغ برای نگاهداشت هستی در دستهای ماست. ما حتا با کودکان هم نمایش می‌دهیم! دمی به این مسئله بیندیشیم. کودک یکسره زنده‌ست و تا آن زمان که اندام‌هایش رشد می‌کنند همچون پرنده و گیاه حضورش را به جهان روا می‌دارد. با جنبش‌های درونی‌اش که به شکل بازی درمی‌آید خود را یکسره از آنِ جهان می‌کند. اندکی از این «زندگی» را ما نابود می‌کنیم. با برنامه‌ریزی برای زندگی او، کیفیت همسانِ گیاه و پرنده بودن را از او می‌ستانیم و او را بی‌رحمانه به جهان میرندهٔ خــود فرو می‌افکنیم. البته در ما هنوز همه‌چیز نابود نشده‌ست. بی‌آنکه خود بخواهیم لختی از کودکی ما همواره همراه ماست و همین اندک، ما را به جهان هستی فرامی‌خواند؛ از این رو گهگاه نیاز به حضور خـود را اعلام می‌کنیم. رقص، تئاتر و سینما جلوه‌های عملی این حضورند.

بازی کودک، عینی، حسی و خودمدار است. بازی بزرگ‌ترها، ذهنی، تخیلی و خود-رهاگرست. تئاتر در هزاران سال به شکلهای گونه‌گون جلوه‌کرده اما هدف آن همواره یکسان مانده‌ست. بازیگر و بازی‌نویس و بازی‌پرداز، به‌تمامی فریادی یگانه سرمی‌دهند: من در جهان بوده‌ام و می‌خواهم که باشم!

در اینجا شکاف هولناک میان تئاتر و بازی چهره می‌نماید: بزرگ‌ترها برای اعلام حضور خود نمایش می‌دهند و کودکان چون حضور دارند بازی می‌کنند. همانندی در شکل‌است و البته باید باشد، چرا که کودکی هنوز در ما ـ به تمامی ـ نمرده‌ست. هنرمندانی که خواستار بیننده یا مخاطب نیستند کودکانه‌ترند.

چرا به بازی کودکان نمی‌پیوندیم؟ رهایی زمین در گرو کودکان ـ به مفهوم کودکی‌ست. نمایش ما گاهی نشانه‌ای‌ست از «به هر قیمت نمردن» و درپیِ آن «نابود کردن به هر قیمت». بازی کودک نشانهٔ زندگی و خواستاری زمین است. خواستاری روح جوان و جوشانی که در هر سنگ و گیاه زمین لانه کرده‌ست. نمایش بزرگ‌ترها، تلاشی است برای بیرون راندن جوانی و جوشش از لای هرسنگ و گیاه و تهی‌کردن زمین از سدا و بــویی که در کهکشان می‌پراکند. تئاتر بزرگ‌ترها، آنگاه که از دم کودکی را از یاد می‌برند، چیزی نیست مگر جنگ، فقر، بیماری و کشتار کودکان.

چرا به بازی کودکان نمی‌پیوندیم؟ اگر کمی دیگر کودک بمانیم، تئاتر ما یاور زمین خواهد شد و دمل‌های جنگ و بینوایی و قتل‌عمد را از رخساره‌اش خواهد زدود.

 

از متن‌های نویسنده

از متن‌های بارو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.