دفتر پانزدهم بارو ــ زمان جنگ، زمان فروپاشی اصول و باورها [سخت‌گیری‌های آداب و رفتاری] بود. تمایز کلیدی بین شراب (خوب) و نوشیدنی‌های تقطیری (بد) به‌ناچار کنار گذاشته شد. شراب سربازان را سرخوش نگه می‌داشت و آنها را قادر می‌ساخت شرایط نامطلوب را تاب بیاورند؛ اما وقتی برای حمله به پیش می‌رفتند و احتمال آنکه کشته یا به‌طرز وحشتناکی زخمی شوند زیاد می‌شد، انگیزهٔ بیشتری لازم داشتند. گزارش‌های سربازان فرانسوی از ابتدای جنگ حاکی از آن بود که اجساد آلمانی پیداشده نه‌تنها بوی الکل که بوی اِتِر هم می‌داد و همین سندی بود که ثابت می‌کرد آلمانی‌ها پست و بزد‌ل‌اند. از میانهٔ سال ۱۹۱۵، ارتش فرانسه منظماً بین سربازان خود «بِرَندی» توزیع می‌کرد. بسیاری از سربازان به آغشته‌شدن این برندی به اِتِر مشکوک بودند، اگرچه سندی که بر این ادعا صحه بگذارد در آرشیوهای نظامی فرانسه در کار نیست.

شلیک در مستی

جولین بارنز

ترجمهٔ ساناز تولائیان

پوستری از جنبش اعتدال‌گرایی که در سال ۱۹۰۲ توسط دکتر گالتیه ــ بواسیه [۱] تولید و در مقیاس گسترده‌ای توزیع شد که عنوان «الکل… این است دشمن» را بر خود دارد. دو چهره در بالای پوستر به چشم می‌خورد. یکی از این چهره‌ها متعلق به مردی جوان و شاداب با سبیل مرتب و نگاه مصمم است که کت و شلوار به تن دارد و عنوان «پیش از الکلیسم» زیر آن درج شده است. کنار او، پسرعموی شندره‌پوش و نزارش با چشم‌های بی‌فروغ و پیشانی چروک‌افتاده و موی ژولیده قرار دارد که نمایندهٔ «پس از الکلیسم» است. زیر این دو عکس، تصاویری از اندام‌های داخلی‌ مانند معده، کبد، قلب، کلیه‌ها و مغز به چشم می‌خورد. اندام‌های سالم به نمونه‌هایی می‌مانند که ای‌بسا در ویترین یک قصابی باکلاس ببینید؛ اما اندام‌های الکل‌خورده چنین نیستند.

ولی این تمایز آن‌قدرها هم که به نظر می‌آید واقعی نیست، چراکه «اعتدال» و «الکلیسم» ــ ‌در آن دوره و زمانه ــ معنی متعارف امروز را نداشتند. مرد جوان و سالم قطعاً طرفدار پرهیز کامل از الکل و قطع مصرف آن نبود، چون کنارش تصاویری از نوشیدنی‌های «طبیعی خوب [و سالم]» (با فونت بزرگ) وجود دارد که او مصرف می‌کند: شراب، شراب سیب، شراب گلابی و آبجو. در مقابل، پسرعموی خراب‌کار و سست‌عنصرش نوشیدنی‌های صنعتیِ بد ــ ‌ساخته‌شده از سیب‌زمینی و چغندر و غلات‌ ــ را مصرف می‌کند. پیامدهای هریک از این دو ذائقه در گوشه‌های پایینی پوستر به تصویر کشیده شده‌. «نوشیدنی‌های طبیعی» که تنها به «مستی» منجر می‌شوند، در قالب سربازی شنگول به تصویر درآمده که به زندان افتاده تا شب را آنجا سر کند. درحالی‌که نوشیدنی‌های صنعتی به «الکلیسم» منتهی می‌شود، به بی‌انضباطی نظامی خطیرتر، مجازات کیفری و حتی اعدام با جوخهٔ آتش.

با وجود تمام جنبه‌های اغواگرانهٔ نمایشگاه جهانی و شکوه و زرق‌وبرق دورهٔ بِل اپوک [۲] (که البته این نام‌گذاری تا چهار دهه بعد رخ نداد)، فرانسه در سال ۱۹۰۰ کشوری ناآرام و نسبت به خودش سختگیر و منتقد بود. فرانسه در ابتدای قرن نوزدهم پرجمعیت‌ترین قدرت بزرگ اروپایی بود، در انتهای همان قرن پراکنده‌ترین و متفرق‌ترین شد. ژاک برتیون [۳] جمعیت‌شناس رقبای فرانسه را چنین توصیف کرد: «همهٔ آنها در حال رشد هستند. همه پرجمعیت‌تر و درنتیجه ثروتمندتر و نیرومندتر و زایاتر می‌شوند». تصور می‌شد که فرانسوی‌ها نه‌تنها از لحاظ کمیت، که از لحاظ کیفیت نیز رو به افول هستند. نظریهٔ انحطاط که در سراسر اروپا رواج یافته و محبوب بود، به این باور دامن می‌زد که انسانیت اغلب با پیشرفت تمدن مدرن دچار زوال می‌شود. گسترش الکلیسم و وحشیگری و جنایت و نیز فحشا، و معلولیت جسمی و ناتوانی ذهنی، نتیجهٔ چنین وضعی تلقی می‌شد. بدتر آنکه احتمال موروثی‌بودن این نقص‌ها بدان معنا بود که کشور بی‌تردید به‌سمت سقوط اخلاقی طولانی‌مدتی پیش خواهد رفت.

مطابق نوشته‌های آدام زینتک [۴] در کتاب تشنگی برای شراب و جنگ [۵] در آن زمان، فرانسوی‌ها «بیشتر از هر ملّت دیگری در جهان» نوشیدنی الکلی مصرف می‌کردند. درحالی‌که جنبش‌های پرهیز در بریتانیا «پرهیز کامل» را در دستور کار قرار می‌دادند ــ شما یا پاک بودید یا الکلی، و چیزی بین این دو نبود ــ، فرانسوی‌ها استثنای بزرگی به نام شراب داشتند. مطابق باورهای عامیانه و دیدگاه‌های پزشکی ــ علمیِ آن زمان، شراب به‌خودی‌خود سالم و حتی مغذی بود. شراب خاصیت «میکروب‌زدایی» داشت و همچنان‌که نوشنده را با قندهای مفید می‌انباشت، لبخند بر چهره‌اش می‌نشاند و ترنمی در قلبش برمی‌انگیخت. یک «مصلح [اجتماعی]» پیشنهاد کرده بود مادامی‌که افراد در حد اعتدال بنوشند ــ نه بیش از چهار لیتر در روز ــ، «شراب نه‌تنها مضر نیست، بلکه به‌طرز چشمگیری از نان هم مفیدتر است». و درحالی‌که الکلِ تقطیری از کارخانه‌ای بی‌روح می‌آمد، شراب از دل خاک فرانسه برمی‌خاست (به‌استثنای بخش‌های محروم‌تر شمالی و غربی که مردمانش آبجو و شراب سیب [۶] می‌نوشیدند). بنابراین، نقشهٔ فرانسه و نقشهٔ شراب عملاً همپوشانی داشتند. نوشیدن شراب نه‌تنها لذت‌بخش بود بلکه عملی میهن‌پرستانه نیز تلقی می‌شد و این ایده بیشتر و بیشتر مورد توجه و تأکید قرار گرفت. درواقع، نوشیدن شراب به‌جای نوشیدنی‌های صنعتی مانع از الکلی‌شدن افراد می‌شد. کار به جایی کشید که آرماند گوتیه [۷]، زیست‌شناس برجسته، ادعا کرد که خواص بهداشتی شراب انسان‌ها را از بیماری‌هایی همچون برونشیت، ذات‌الریه، اسهال، رماتیسم، سرمازدگی و البته الکلیسم محافظت می‌کند.

جنگ جهانی اول، پس از مرحلهٔ آغازین طوفانی‌اش، به سال‌های ایستای سنگرهای مقاومت ــ با زندگی زیر گل‌ولای و موش‌ها و بمباران‌های توپخانه‌ای که با حملاتی نیمه‌انتحاری گاه‌به‌گاه در زمین بی‌طرف (که به خودکشی می‌مانست) درهم می‌شکست ــ تبدیل شد. یکی از مزایای این بن‌بست آن بود که ارسال تدارکات آسان‌تر شد. شبکهٔ راه‌آهن [در راستای این هدف] توسعه پیدا کرد. انبارهای عظیم که با محاسبات دقیق در نقاط استراتژیک فرانسه مکان‌یابی و مستقر شده بود و نیز انبارهای کوچک‌تر نزدیک به خطوط مقدم بخشی از این شبکهٔ ارتباطی بودند. شراب یکی از ملزومات اصلی بود. ابتدا از منابع محلی تهیه می‌شد اما کیفیت آن اغلب پایین و قیمتش ناعادلانه بود. وقتی دولت رشتهٔ امور را به دست گرفت، دسترس به شراب آسان‌تر و اطمینان‌بخش‌تر و کیفیت محصول هم بهتر شد. مقدار شراب برای هر سرباز به‌تدریج از یک‌چهارم لیتر در ابتدای جنگ به سه‌چهارم لیتر در پایان آن افزایش یافت. البته این کار مانع از آن نشد که سربازان در پشت جبهه هم زمان زیادی را به یافتن شراب اختصاص دهند. همچنین به لطف هوش و خلاقیت برخی سربازان، دله‌دزدی‌ از ذخایر هم مکرر اتفاق می‌افتاد. به‌عنوان مثال، شراب از پشت جبهه در بشکه‌های فلزی بزرگ به خط مقدم حمل می‌شد؛ و کسی کشف کرد که اگر یک فشنگ خالی در بشکه شلیک شود، ظرفیت ظرف بیشتر می‌شود و شراب بیشتری به سربازان تشنه‌لب می‌رسد. طبق نتیجه‌گیریِ زینتک، «رساندن سهمیه [شراب] به سربازان فرانسوی به نوعی آیین حیاتی بدل شد، تو گویی سوگند مقدسِ سکولار-جمهوری‌خواهانه‌ای بود که در آن سربازان خون شفابخش و اکسیر قدرت جاودانهٔ خاک خود، یعنی خون فرانسه، را می‌نوشیدند». اینکه آیا خود سربازان نیز چنین تعبیری [از نوشیدن شراب] داشتند، خود محل تردید است.

زمان جنگ، زمان فروپاشی اصول و باورها [سخت‌گیری‌های آداب و رفتاری] بود. تمایز کلیدی بین شراب (خوب) و نوشیدنی‌های تقطیری (بد) به‌ناچار کنار گذاشته شد. شراب سربازان را سرخوش نگه می‌داشت و آنها را قادر می‌ساخت شرایط نامطلوب را تاب بیاورند؛ اما وقتی برای حمله به پیش می‌رفتند و احتمال آنکه کشته یا به‌طرز وحشتناکی زخمی شوند زیاد می‌شد، انگیزهٔ بیشتری لازم داشتند. گزارش‌های سربازان فرانسوی از ابتدای جنگ حاکی از آن بود که اجساد آلمانی پیداشده نه‌تنها بوی الکل که بوی اِتِر هم می‌داد و همین سندی بود که ثابت می‌کرد آلمانی‌ها پست و بزد‌ل‌اند. از میانهٔ سال ۱۹۱۵، ارتش فرانسه منظماً بین سربازان خود «بِرَندی» [۸] توزیع می‌کرد. بسیاری از سربازان به آغشته‌شدن این برندی به اِتِر مشکوک بودند، اگرچه سندی که بر این ادعا صحه بگذارد در آرشیوهای نظامی فرانسه در کار نیست. سربازان  سهمیهٔ Eau de Vie خود را نیوئل [۹] نامیدند، کلمه‌ای که به‌گفتهٔ یک سنگرشناس [۱۰]، معادل عامیانهٔ واژهٔ «مِه» در یکی از گویش‌های محلی بود. شراب روزی دوبار، و نیوئل روزی یک‌بار، معمولاً صبح‌ها، توزیع می‌شد. درصد الکل آن حدود ۵۰ و اثرکردش چشمگیر بود. روزنوشت‌های جنگی سربازی به نام لئون لبرت [۱۱] این توصیف را از ۲۵ ژوئیهٔ ۱۹۱۵، زمانی که واحد او به موره ــ سور ــ لوآن [۱۲] حمله کرد، ارائه می‌دهد:

«روز حمله است. ما گردان ذخیرهٔ لشکر تهاجمی هستیم و آنها یک‌چهارم [بشکه] نیوئل به ما دادند که نیمی از آن اِتِر بود. تقریباً همه تا حدی دیوانه شدیم و برخی روی زمین می‌غلتیدند. ساعت ۹ شب دستور حمله برای کل لشکر و سواره‌نظام پشت سرمان صادر شد تا آلمانی‌ها را دنبال کنند.»

طبق اشارهٔ این متن، بیش‌ازحد مست‌کردن سربازان خودی در زمان نامناسب ممکن است اشتباه جبران‌ناپذیری باشد، و بنابراین خیلی زود سیستمی [برای پرهیز از این اشتباه] در خطوط مقدم برقرار شد. سربازان پانزده تا بیست دقیقه پیش از یورش به دشمن در صف می‌ایستادند تا افسر مربوطه اکسیر جاودانگی و هستی‌بخش را بین آنها توزیع کند. ناظران بسیاری این صحنه را به صف مؤمنین مقابل محراب کلیسا در مراسم عشای ربانی و حین گرفتن نان و شراب مقدس تشبیه کرده‌اند. امتناع از نوشیدن این نوشیدنی به‌ندرت شدنی بود: افسر اصرار داشت که سرباز نوشیدنی را بنوشد تا او بتواند واکنش آنی او را مشاهده کند. در همان ماه، آنتوان نِگرون نامی، که نامی باشکوه و به‌خاطرماندنی داشت، آخرین جرعه از «نیوئل» خود را نوشید و همراه با هم‌رزمانش فریاد موحش «به سوی سرنیزه» [۱۳] سر داد.

آیا مهم بود که سربازان اغلب مست و پاتیل به میدان نبرد می‌رفتند؟ زینتک نتیجه می‌گیرد که این قضیه در مقیاس بزرگ اهمیت چندانی نداشت. این وضعیت ممکن بود بر دقت تیراندازی یا کارایی سربازان در نبرد تن‌به‌تن تأثیر بگذارد اما پیروزی در نبردها به این عوامل بستگی نداشت:

«موفقیت حمله بیشتر به آمادگی توپخانه‌ای و حد استحکام دفاعی آلمان‌ها بستگی داشت تا قدرت جنگی پیاده‌نظام. درواقع، اینکه سربازان مست بودند یا نه، احتمالاً تأثیر عملی چندانی بر کارایی رزمی آنها در میدان نبرد نداشت، زیرا وظایفی که به آنها سپرده می‌شد ــ اشغال مناطقی که توپخانه پاکسازی کرده بود و کشتن دشمنان تضعیف‌شده ــ چندان در گرو هوشیاری یا ظرافت مهارت‌های حرکتی آنها نبود.»

این واقعیتی چندان قهرمان‌دوستانه نیست و برای خانواده‌های کسانی که در گل‌ولای زیر آتش مسلسل کشته شدند آن‌قدرها تسلی خاطر به همراه ندارد. اینکه آیا مرگ در حالت مستی راحت‌تر ــ و یقیناً دلخواسته‌تر ــ است یا هوشیاری، پرسشی است که هیچ‌کس پاسخی برای آن ندارد، چراکه همهٔ ما تنها یک‌بار تجربه‌اش خواهیم کرد.

زینتک استاد تاریخ با رویکرد جامعه‌شناسانه است. مقدمهٔ کتاب او به بیانیه‌ای می‌ماند که گویی قصد نفی مقصود دارد: «استدلالی که قصد دارم در اینجا به‌تفصیل شرح دهم از این قرار است: الکلی که ارتش فرانسه تأمین می‌کرد، احساسات عاطفی مؤثر و مشترکی ایجاد می‌کرد که در مرحلهٔ بعدی از طریق مفاهیم فرهنگی و زمینه‌ایِ مستی تفسیر می‌شد و دست‌آخر به تجربه‌های عاطفی جذاب و رفتارهای گروهی منحصربه‌فردی می‌انجامید که تقویت روحیهٔ جنگاوری و جنگ‌افروزی را در پی داشت». شاید وسوسه‌انگیز باشد (و حتی کمی شوخ‌طبعانه) اگر بحث را این‌گونه خلاصه کنیم: «سربازان فرانسوی دوست داشتند با رفقایشان مشروب بخورند، و این برای روحیه‌شان مفید بود». این کتاب دارای قطعاتی منثور است به‌اندازهٔ گل‌ولای فلاندر [۱۴] سنگین و چسبناک. خوشبختانه زینتک از منابع اولیهٔ بسیاری، مانند مصاحبه با بازماندگان، خاطرات، نامه‌ها و گزارش‌های مورد سانسور نیز بهره گرفته است. لوسیان بارو [۱۵] در سال ۲۰۱۴ مجموعهٔ پنج‌جلدی خاطرات جنگ بزرگ [۱۶] را منتشر کرد، مجموعه‌ای از تجربیات سربازان که طی چهل سال گردآوری شده و ابتدا به‌عنوان رساله‌ای زبان‌شناسیک در دههٔ ۱۹۷۰ مطرح شده بود. در اینجا [کتاب] مردها همان‌جور [با همان لحن و ساختار محاوره‌ای] که اغلب از آنها می‌شنویم حرف می‌زنند، بدون اینکه نظریهٔ خاصی به زندگی آنها الصاق شده باشد. آلفونس سولنون [۱۷] سال‌ها پس از جنگ «با لحنی بسیار جدی و محکم» چنین گفته است:

{این رو از من داشته باشید: ‌«ما بدون الکل پیروز نمی‌شدیم!» راستشو میگم: «ما بدون الکل رنگ پیروزی هم نمی‌دیدیم… هرکی نیوئل می‌زد دیوونه می‌شد، دیگه چیزی نمی‌فهمید. اگه نداشتیم، جنگو نمی‌بردیم… از گفتنش باکی ندارم: اگه پیروز شدیم، محض این بود که تا خرتناق الکل خورده بودیم. چون خب راستش الکل مرد رو عوض می‌کنه… الکل مرد رو عوض می‌کنه!}

این سخنان شاید مناسب یک پوستر تبلیغاتی نباشد اما صدای رسا و از سرِ صدق و طنینِ به‌درستی تکرارشونده‌ای‌ست که از یک قرن پیش به گوش ما می‌رسد.

 


 

[۱]. Dr Galtier-Boissière

[۲]. دوره‌ای که مشهور به «عصر طلایی» است؛ به عصر پایان جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۱ تا آغاز جنگ جهانی اول در ۱۹۱۴ گفته می‌شود.

[۳]. Jacques Bertillon

[۴]. Adam Zientek

[۵] .A Thirst for Wine and War

[۶]. Cider

[۷]. Armand Gautier

[۸] . در لغت به معنی «آب حیات» و مشروبی است که از تقطیر شراب به دست می‌آید و الکل بیشتری دارد. مشروب Eau de Vie که در متن به آن اشاره شده، نوعی برندی میوه‌ای است.

[۹] .gnôle

[۱۰] .trench etymologist

[۱۱]. Léon Lebret

[۱۲]. Moiremont-sur-Marne

[۱۳]. à la baïonnette

[۱۴]. به  منطقهٔ بزرگی از فرانسه و بلژیک و جنوب هلند گفته می‌شود. بخشی از سرزمین فلاندر در خاک فرانسه قرار دارد که «فلاندر فرانسه» نام گرفته است.

[۱۵]. Lucien Barou

[۱۶] .Les Mémoires de la Grande Guerre

[۱۷] .Alphonse Solnon

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.