الههٔ شعر | آنا آخماتوا

به او مى‌گويم: اى الههٔ شعر / صفحات دوزخ را / تو، بر دانته خوانده‌اى؟ / پاسخ مى‌دهد: آرى "من"

الههٔ شعر

 

شب‌هنگام كه به انتظار آمدنش نشسته‌ام،

زندگى گويى به مويى بند است.

چه غرور، چه جوانى، چه آزادى

در حضور اين ميهمان نازنين

كه با نی‌لبکی در دست مى‌آيد،

به چيزى نمى‌ارزد.

اينك وارد مى‌شود.

و حجاب برمى‌گيرد،

به ظرافت در من مى‌نگرد.

به او مى‌گويم: اى الههٔ شعر

صفحات دوزخ را

تو، بر دانته خوانده‌اى؟

پاسخ مى‌دهد: آرى “من”

 

آنا آخماتوا

١٩٢٤

 


 

Муза

Когда я ночью жду ее прихода,

Жизнь, кажется, висит на волоске.

Что почести, что юность, что свобода

Пред милой гостьей с дудочкой в руке.

И вот вошла.Откинув покрывало,

Внимательно взглянула на меня.

Ей говорю: “Ты ль Данту диктовала

Страницы Ада?” Отвечает: “Я”.

Анна Ахматова

۱۹۲۴

از همین مترجم

از شعرهای دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.