پرنده‌ای در دستانم | مارینا تسوتایوا

شعر جهان ــ الکساندر بلوک، شاعر غنایی، نویسنده، روزنامه‌نگار، نمایشنامه‌نویس، مترجم و ادیب روسی بود که در سال ۱۸۸۰ در سن‌پترزبورگ روسیه در خانواده‌ای روشنفکر به دنیا آمد. او بعد از جدایی والدینش در عمارت اقوام اشرافی خود زندگی کرد و در آنجا با فلسفهٔ ولادیمیر سولوویوف و شاعران گمنام قرن نوزدهم، فئودور تیوتچف و آفاناسی فت آشنا شد. این آشنایی بر آثار اولیهٔ او که در کتاب Ante Lucem جمع‌آوری شد، تأثیر گذاشت. بلوک از طرفداران انقلاب ۱۹۰۵ روسیه بود و در آخرین دوره از زندگی خود بر مضامین سیاسی تأکید می‌کرد و در مورد سرنوشت مسیحایی کشورش تأمل می‌نمود. (در آثاری مانند قصاص، ۱۹۱۰-۱۹۲۱؛ رودینا، ۱۶-۱۹۰۷؛ سکاها، ۱۹۱۸). او به‌طور کاملاً غیرمنتظره‌ای، انقلاب اکتبر را به عنوان راه‌حل نهایی این آرزوهای آخرالزمانی پذیرفت. شعر او، «دوازده»، که در سال ۱۹۱۸ سروده شد، ۱۲ گارد سرخ را در هرج‌ومرج خشونت‌آمیز جنگ داخلی روسیه توصیف می‌کند که به حواریون تشبیه شده‌اند، در حالی که "عیسی مسیح،‌پیشاپیش آن‌ها می‌رود. نیکولای بوخارین بلوک را به‌عنوان "شاعری با قدرت فوق‌العاده که شعرش به یک اثر تاریخی سر می‌زند، تحسین کرد، اما افزود که "او تصور می‌کرد که با علامت صلیب قادر است تصویر انقلاب در حال ظهور را برکت دهد و در عین حال آن را نابود هم کند، اما بی‌آنکه حرف آخرش را بزند، هلاک شد». در سال ۱۹۲۱ بلوک از انقلاب روسیه ناامید شده بود و سه سال بود که شعری نگفته بود. او به ماکسیم گورکی شکایت کرد که "ایمانش به خرد انسانیت" به پایان رسیده‌است و به دوستش کورنی چوکوفسکی توضیح داد که چرا دیگر نمی‌تواند شعر بنویسد: "همه صداها متوقف شده‌اند. نمی‌شنوی که دیگر صدایی وجود ندارد؟». بلوک در عرض چند روز بلوک به آسم مبتلا شد. او قبلاً به بیماری اسکوربوت نیز مبتلا شده بود. پزشکانش درخواست کردند که او برای معالجه به خارج از کشور اعزام شود، اما اجازهٔ خروج از کشور به او داده نشد. ماکسیم گورکی در این راه وساطت کرد اما سرانجام بلوک در ۷ آگوست از دنیا رفت. شعر «پرنده‌ای در دستانم» را ماریا تسوتایوا در رثای او سروده است.

پرنده‌ای در دستانم

نام تو پرنده‌اى در دستانم،
تكه‌اى يخ بر زبانم،
نام تو پنج حرف است
یکباره بر لب مى‌نشيند.
نام تو توپى به چنگ آمده در هوا،
ناقوسى نقره‌ای در دهانم،
سنگ پرتاب شده به درياچهٔ آرام
آهنگ نام تو را دارد.
در ميان سم‌ضربه‌هاى آرام شبانه
نام بلند تو مى‌خروشد.
و صداى شليك ماشه
نام تو را در شقيقهٔ من مى‌خواند.
نام تو، آه ! وصف‌ناپذير است!
نام تو بوسه‌اى بر چشم،
بر خنكاى پلکهای لطيف و بی‌حركت،
نام تو بوسه‌اى در برف.
جرعهٔ آبى از چشمه‌اى خنك.
خواب با نام تو عميق مى‌شود.

به الكساندر بلوك، شاعر و نمايشنامه‌نويس روس

 


 

Птица в моих руках

Имя твое — птица в руке,
Имя твое — льдинка на языке,
Одно единственное движенье губ,
Имя твое — пять букв.
Мячик, пойманный на лету,
Серебряный бубенец во рту,
Камень, кинутый в тихий пруд,
Всхлипнет так, как тебя зовут.
В легком щелканье ночных копыт
Громкое имя твое гремит.
И назовет его нам в висок
Звонко щелкающий курок.
Имя твое — ах, нельзя! —
Имя твое — поцелуй в глаза,
В нежную стужу недвижных век,
Имя твое — поцелуй в снег.
Ключевой, ледяной, голубой глоток.
С именем твоим — сон глубок.

Марина Цветаева

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.