یک قطعه‌ شعر | مکس ژاکوب

شعر جهان ــ شکم بیرون‌زده‌اش شکم‌بندی از دورافتادگی بسته است. کلاه آراسته‌اش درهم‌کوفته و له شده است چهره‌اش کلّهٔ مرگی هراس‌انگیز اما سیاه و چنان وحشی که فکر می‌کنی شاخ کرگدنی می‌دیدی یا دندانی برآورده برای آروارهٔ ترسناک پایینی‌اش. آی چشم انداز پرتهدید مرگ آلمانی.

یک قطعه‌ شعر

شکم بیرون‌زده‌اش شکم‌بندی از دورافتادگی بسته است. کلاه آراسته‌اش درهم‌کوفته و له شده است چهره‌اش کلّهٔ مرگی هراس‌انگیز اما سیاه و چنان وحشی که فکر می‌کنی شاخ کرگدنی می‌دیدی یا دندانی برآورده برای آروارهٔ ترسناک پایینی‌اش.
آی چشم انداز پرتهدید مرگ آلمانی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.