یک قطعه شعر
شکم بیرونزدهاش شکمبندی از دورافتادگی بسته است. کلاه آراستهاش درهمکوفته و له شده است چهرهاش کلّهٔ مرگی هراسانگیز اما سیاه و چنان وحشی که فکر میکنی شاخ کرگدنی میدیدی یا دندانی برآورده برای آروارهٔ ترسناک پایینیاش.
آی چشم انداز پرتهدید مرگ آلمانی.