خانهای بسیار روشن | تون تلگن

شعر جهان ــ در خانهای بسیار روشن زندگی میکنم، بیهدف / همهجا سر میزنم، به همهی اتاقها میروم / پردهها کشیدهاند، آنها را کنار میزنم / و پردههای دیگری میبینم، پردههای پر چروک و خشخشی / کشیده و شقورق، سوراخ، نخنما / دودی رنگ از غبار و عنکبوتهای مخملی / آویخته با کمی عطر و بوی چای / هر پرده را که کنار میزنم اطرافم ناآرام / و کمنورتر میشود / در عمق تاریکی پنجرهای را باز میکنم / نمیدانستم که میتوانستم پرواز کنم، هر چند بالهایم / درد طاقتفرسایی دارند.
خانهای بسیار روشن
در خانهای بسیار روشن زندگی میکنم، بیهدف
همهجا سر میزنم، به همهی اتاقها میروم
پردهها کشیدهاند، آنها را کنار میزنم
و پردههای دیگری میبینم، پردههای پر چروک و خشخشی
کشیده و شقورق، سوراخ، نخنما
دودی رنگ از غبار و عنکبوتهای مخملی
آویخته با کمی عطر و بوی چای
هر پرده را که کنار میزنم اطرافم ناآرام
و کمنورتر میشود
در عمق تاریکی پنجرهای را باز میکنم
نمیدانستم که میتوانستم پرواز کنم، هر چند بالهایم
درد طاقتفرسایی دارند.
