دربارهی هومر
وقتی که آخرین بار در درهی مقدس
خواهرانِ نُهگانه* به فرمانِ آپولون
ایلیاد و اُدیسه را میخواندند
هریک برای خوشآیندِ او
خود را مشتاقتر نشان میداد
و از او می خواست تا
رازی را فاش کند که کائنات از آن بیخبر است
و خدای شعر با آنها گفت:
پیش از اینها با هومر در کرانههای پِرمِس
و در جنگل بوتههای برگِ بو گام میزدیم
همانجا که تنها او از پسِ من روانه بود
و سرمست و مسرور، هردو کار با من بود
من میخواندم و هومر مینوشت
- موزها یا الهههای الهام