درباره‌ی ازدواج | دنیس لورتوف

reference: https://www.pinterest.com/pin/5348093303260534/
شعر جهان ــ عطرِ چمن نو، / برگ‌های تازه، / شکوفه بر آستانه‌ی فراوانی ــ / و پرندگانی که آن‌جا دیدم، / پرندگان رهگذر، / که در میانه‌ی سفرشان توقف کرده بودند، / سه پرنده، هر یک از گونه‌ای متفاوت: / آن یکی با سینه‌ی آزالیا، گرد و تیره، / آن یکی، خال‌دار، شاد، که چون موش می‌لغزید، / و کوچک‌ترین‌شان، طلایی چون گُرس، و بر چهره، / نقاب سیاهِ ونیزی. / و در کنارشان، سه ماده‌پرنده‌ی جفت، / با پرهایی نرم و قهوه‌ایِ زنده ــ / نیم‌ساعتی / زیر این افسون ایستادم، / کسی از نزدیکی‌ام نگذشت، / پرندگان من را دیدند و / اجازه دادند / نزدیک‌شان باشم.)

من را در بند زناشویی زندانی نکن،
من ازدواج را می‌خواهم،
یک دیدار ــ

به تو
از نور سبزِ ماه مه
گفته بودم

(حجابی از سکوت
بر پارک مرکز شهر افتاده،
عصرِ

شنبه‌ی دیرهنگام،
سایه‌های بلند و هوای خنک،

عطرِ چمن نو،
برگ‌های تازه،

شکوفه بر آستانه‌ی فراوانی ــ

و پرندگانی که آن‌جا دیدم،
پرندگان رهگذر،
که در میانه‌ی سفرشان توقف کرده بودند،
سه پرنده، هر یک از گونه‌ای متفاوت:

آن یکی با سینه‌ی آزالیا، گرد و تیره،
آن یکی، خال‌دار، شاد، که چون موش می‌لغزید،
و کوچک‌ترین‌شان، طلایی چون گُرس، و بر چهره،
نقاب سیاهِ ونیزی.

و در کنارشان، سه ماده‌پرنده‌ی جفت،
با پرهایی نرم و قهوه‌ایِ زنده ــ

نیم‌ساعتی
زیر این افسون ایستادم،
کسی از نزدیکی‌ام نگذشت،
پرندگان من را دیدند و

اجازه دادند
نزدیک‌شان باشم.)

این بی‌ربط نیست:
من می‌خواهم
دیگران من را ببینند،

و تو را ببینم
در فضایی سبز،

آزاد و زنده،
نه در بند.

 


About Marriage

Don’t lock me in wedlock, I want
marriage, an
encounter —

I told you about
the green light of
May

(a veil of quiet befallen
the downtown park,
late

Saturday after
noon, long
shadows and cool

air, scent of
new grass
fresh leaves,

blossom on the threshold of
abundance —

and the birds I met there,
birds of passage breaking their journey,
three birds each of a different species:

the azalea-breasted with round poll, dark,
the brindled, merry, mousegliding one,
and the smallest, golden as gorse and wearing
a black Venetian mask

and with them the three deuce hen-birds
feathered in tender, lively brown —

I stood
a half-hour under the enchantment
no-one passed near,
the birds saw me and

let me be
near them.)

It’s not irrelevant:
I would be
met

and meet you
so,
in a green

airy space, not
locked in.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *