کیمیای کلام
رنگ بخشیدم به حروفِ صدادار:
آ: سیاه ، اُِ: سفید، ای: قرمز، اُ: آبی، او: سبز
به حروف بیصدا، شکل و حرکت دادم
و بر خود بالیدم از این که، یک روز یا شاید روزی دیگر،
با ضرباهنگهای غریزی، فعلی شاعرانه ابداع کنم
که همهی معانی را بدهد،
ترجمهاش را برای خویش نگاه داشتهام
در ابتدا این یک تمرین بود.
تمامِ سکوتها را مینوشتم، تمامی شبها را،
از غیرقابلِ توصیف، یادداشت برمیداشتم.
و سرگیجهها را ثابت نگاه میداشتم