قصیده برای موهای مادرم
میشنوم نوروز
و هربار گلهای سرخ را تصویر میکنم
واژهای شکل چیزهایی که نتوانم گفت
یا نتوان به گفتناش تامل کرد
تمام راههایی که یادآور تواند:
درد و ریشه و شکاف ــ
بهار دوباره است و من آبپاش به دست
کنار تو
در آرزوی این که هر یک از نفرونهایت
غنچه دهد بشکفد دوباره گل ببار آرد
بهار دوباره آمده است
نوروز ــ یعنی که موهای بافتهات
با برق سیاه تابش شیفته درآید
مادر، تو سایهنمای هر بهاری
که من جرعه جرعه نوشیدهام.
چه بلند زمستانی بود
که تن تو از بذرهای مرگ پر شد.
و همزمان هر شعری
پر شد از سایهی تو حتی
این قصیده برای بهار.