توسّل به دبّ اکبر | اینگه بورگ باخمان

reference: https://www.pinterest.com/pin/492581278012305611/
شعر جهان: توسّل به دبّ اکبر ــ ترجمهٔ محمود حدادی ــ اینگه بورگ باخمان: آن تردیدی که در گلایه‌های گریفیوس به نادل‌خواه، و با دریغ و درد بر زبان می‌نشیند، در این شعر اینگه بورگ باخمان (۱۹۷۴-۱۹۲۶) شاعره‌ی بلندآوازه‌ی اتریشی روزگار ما، عینیّت انسان صنعت‌گری است که دیگر نه اعداد برایش رازآمیزند، و نه ستاره‌ها برایش بازگوکننده‌ی اسرار برین. بل‌که کائنات برایش فضایی است سرد، یا سوزان، اما در هر دو حال تهی از عنایتِ ملکوت. و هرچند که وی به سنّت نیاکان روی به آسمان می‌آورد، و محض دعا به دبّ اکبر توسّل می‌جوید، ولی این صورت فلکیِ برنشانده‌ی دست خدا و راهنمای انسان‌ها در تاریکی شب، یک باره از ته ظلمات، چهره‌ی راستین خود را می‌نمایاند. و این، حیوانی است درنده و بی‌مهار، که پناه و پایگاه انسانی، یعنی گوی زمین، پیش سترگی کیهانی او کوچکی میوه‌ی کاج را دارد، میوه‌ای که این هیولا اگر که آن را در پوزه و پنجه‌ی خویش به آزمون می‌گیرد، غرضش تنها ارضای غریزه است، وگرنه نمی‌نماید که بضاعتِ شناخت در او باشد.

توسّل به دبّ اکبر

«فرود آی، ای خرس بزرگ! ای شبِ پشم‌آگین!
ای حیوانِ پوستین‌ات ابر، و چشمانِ کهن‌ات ستاره.
سوسوی ستاره‌های پنجه و چنگال تو،
ظلمات را می‌شکافد و در می‌رسد.
ما گلّه‌ها را به هوش نگاه می‌داریم.
و اگرچه مسحور تو،
بااین‌همه به بازوهای خسته
و نیش برنده و برهنه‌ات،
بدگمان‌ایم، ای خرس پیر!»

«چیست جهان شما؟ میوه‌ی کاج!
و شما! فلس‌های گویچه‌ی این میوه!
من می‌غلتانم این گویجه‌ را،
می‌غلتانمش از آغازین درختِ کاج تا به فرجامینِ آن.
من می‌بویمش این گویچه را،
می‌بویم و در پنجه و پوزه‌ی خویش به آزمونش می‌گیرم.
می‌خواهید بترسید، یا نترسید!
در این کاسه‌ی صدقه، سکّه‌ای بیندازید،
و کلامی نیک به این کور بدهید،
بل‌که این خرس را در قلاده نگاه بدارد.
برّه‌ها را خوب ادویه بزنید!
شاید که این حیوان
تنها به تهدید نایستاد،
بل زنجیر گسست،
و همه‌ی گویچه‌ها را به اطراف انداخت،
این میوه‌های درختان بزرگ و بال‌دارِ کاج را،
که از بهشت سقوط کرده‌اند.»

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *