کاباره‌ی سبز، ساعت پنج عصر | آرتور رمبو

reference: https://www.pinterest.com/pin/243968504810736769/
شعر ترجمه: کاباره‌ی سبز، ساعت پنج عصر ــ ترجمهٔ محمدحسن روستائی ــ آرتور رمبو: یک هفته‌ی تمام روی سنگ‌های جاده‌ها / چکمه‌هایم را به مرگ رسانیده بودم. / به شارلروا رفتم. به کاباره‌ی سبز؛ / چند تکه نان و کره خواستم و کمی ژامبون نیم‌پز، / سرمست و شاد، پاهایم را زیر میز سبزرنگ ولو کردم / و خیره شدم به نقوش ناشیانه‌ی کاغذدیواری، / چه دلنشین بود وقتی دخترکی سینه‌درشت و شوخ‌چشم ــ که بوسه‌ای او را از پا درنمی‌آورد ــ / لبخندزنان، با بشقابی رنگی در دست ــ عطرآگین به حبّه‌ی سیر ــ / نان و کره و ژامبون ولرم آورد / و پر کرد لیوان آبجویم را که کَفَش / از پرتوی آفتاب دیرهنگام طلایی شده بود.

کاباره‌ی سبز، ساعت پنج عصر

یک هفته‌ی تمام روی سنگ‌های جاده‌ها
چکمه‌هایم را به مرگ رسانیده بودم.
به شارلروا رفتم. به کاباره‌ی سبز؛
چند تکه نان و کره خواستم و کمی ژامبون نیم‌پز،
سرمست و شاد، پاهایم را زیر میز سبزرنگ ولو کردم
و خیره شدم به نقوش ناشیانه‌ی کاغذدیواری،
چه دلنشین بود وقتی دخترکی سینه‌درشت و شوخ‌چشم ــ که بوسه‌ای او را از پا درنمی‌آورد ــ
لبخندزنان، با بشقابی رنگی در دست ــ عطرآگین به حبّه‌ی سیر ــ
نان و کره و ژامبون ولرم آورد
و پر کرد لیوان آبجویم را که کَفَش
از پرتوی آفتاب دیرهنگام طلایی شده بود.

 


 

At The Green Inn, Five In The Evening

 For a whole week I had ripped up my boots
on the stones of the roads.
I walked into Charleroi. -Into the Green Inn:
I asked for some slices of bread and butter,
and some half-cooked ham. Happy, I stuck out my legs under
the green table: I studied the artless patterns of the wallpaper
-and it was charming when the girl with the huge breasts
and lively eyes, – a kiss wouldn’t scare that one!
– smilingly brought me some bread and butter and lukewarm ham,
on a coloured plate; – pink and white ham,
scented with a clove of garlic – and filled my huge beer mug,
whose froth was turned into gold
by a ray of late sunshine.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *