شام بد | میریام فان هی

شعر جهان ــ در زیر چراغ، دور میز / ساکت غذا میخوریم: دستهایمان / به مانند لکههای سفید میآیند و میروند: / انگشتان با انگشتری ما / با نانِ همیشگی بیتوجه بازی میکنند / شادی، تازگی / در صدای چاقو و چنگالهایمان نیست / و به حتم چیزی از خوشبختی / مسافران قطار شبانه نمیدانیم.
شام بد
در زیر چراغ، دور میز
ساکت غذا میخوریم: دستهایمان
به مانند لکههای سفید میآیند و میروند:
انگشتان با انگشتری ما
با نانِ همیشگی بیتوجه بازی میکنند
شادی، تازگی
در صدای چاقو و چنگالهایمان نیست
و به حتم چیزی از خوشبختی
مسافران قطار شبانه نمیدانیم.
