آن سوی افق | میشل بوتُر

reference: http://books.openedition.org/quodlibet/502?lang=fr
شعر جهان ــ میشل بوتور (متولد ۱۴ سپتامبر ۱۹۲۶، مونس‌آن‌بارول، فرانسه ــ درگذشتهٔ ۲۴ اوت ۲۰۱۶، کنتامین‌سور‌آرو) رمان‌نویس و مقاله‌نویس فرانسوی بود که جایزهٔ بزرگ آکادمی فرانسه (۲۰۱۳) را به خاطر کارش به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین شخصیت‌های رمان نو وجنبش ادبی آوانگارد که در دههٔ ۱۹۵۰ در فرانسه ظهور کرد، دریافت کرد. در دانشگاه سوربن فلسفه خواند و از سال ۱۹۵۱ تا ۱۹۵۳ در دانشگاه منچستر مدرس بود و بعد در تسالونیکی، یونان (۱۹۵۴-۱۹۵۵) ژنو، سوئیس (۱۹۵۶–۵۷ و ۱۹۷۵–۹۱)؛ و شهرهای متعددی در ایالات متحده و فرانسه تدریس کرد. پس از رمان «گذرگاه میلان»، (۱۹۵۴) با «زمان در گذر» (۱۹۵۶) که تداعی پیچیده‌ای از فصل غم‌انگیز او در منچستر بود تحسین منتقدان را به دست آورد. با سومین رمان خود، «دودلی، یا تغییر قلب» (۱۹۵۷)، تکنیک تجربی خود را به کمال رساند و به نظر می‌رسید که به تمام قدرت خود رسیده است. بوتور که رمان را آمیزه‌ای از فلسفه و شعر می‌دانست، در داستان‌های خود مدیون تأثیر جیمز جویس است. ویژگی مشترک همه رمان‌های او ساختار محکم است. رمان «گذرگاه میلان» او در یک دورهٔ ۱۲ ساعته در یک ساختمان مسکونی اتفاق می‌افتد و «دودلی، یا تغییر قلب» در کوپه‌ای در قطار سریع‌السیر پاریس ــ رم واقع شده است. چهارمین رمان او «درجه‌ها» (۱۹۶۰)، الگوی سفت و سخت جدول زمانی دانشگاه را بر کنش تحمیل می‌کند. او همچنین چندین مجموعه شعر و مقالات انتقادی، از جمله رپرتوار (۸۲ ــ ۱۹۶۰) «بداهه‌پردازی‌های فلوبر » (۱۹۸۴)، «فایدهٔ شاعرانه» (۱۹۹۵) و «هشت ساله» (۲۰۰۶) را منتشر کرد.

آن سوی افق

 آن‌سوی افق سرخ،‌ سرخ‌تر است و چشم چالاک‌تر. طلا همان است که گمان می‌کردیم، آن‌گاه که در جستجویش بودیم. گذرگاهِ میانِ ساحل و امواج، یکسره لطافت است. گُل‌ها در عمقِ دریاها می‌شکفند و جلبک‌ها به آرامی همچون گیسوانِ پیچک‌ها، روی بام‌های سفالین می‌جنبند.

آن‌‌سوی افق نه خبری از مقررات و فرامین است، و نه نطق‌های انتخاباتی و کارخانه‌های اسلحه. هلی‌کوپترها بی‌صدایند و کودکان با آتش بازی می‌کنند، و پرندگان هنرمندانه پرتاب می‌کنند فضله‌های رنگین و عطرآگینشان را روی قیرهای شب‌تاب.

آن‌سوی افق، افق‌های دیگری‌ست و پیچک‌های فرداها، ناگاه ظهور می‌کنند در باغ‌های انتظار، آن‌جا که زمان بازمی‌گردد تا آرام کند فریادهای دهشتناکِ گذشته را. و مشعل‌های مردگان در مدارِهایشان می‌چرخند در فضا تا ماجراجویان را به خویش فرا خوانَند. همان‌جا که به پاداش می‌رسد صبوریِ قرون، و می‌توان کمابیش بی‌‌افسوس به‌اهتزاز درآورد ژنده‌پاره‌های انسانیتِ از دست‌رفته را.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.