گرفتار
هر شیشهٔ پنجره تکهای از دیوار روبروست،
هر سنگی مهر شده در دیوار
عزلتنشین خجستهایست
که با غبار طلای آمیخته در شنهایش
صبح و شاممان را روشن میکند.
خانهٔ ما تاریخ خویش را میزید. باد عاشق کندهکاریِ اوست.
فضای باریکی که این تقدیر در آن میگردد خیابان کوچکی است که سنگفرشش در دیدرس ما نیست
هر کس که از آنجا بگذرد، هر چه میخواهد برمیدارد.
۱۹۷۹