شطرنج | میر وایزلتیر

reference: pinterest.com
شعر جهان: پدرم در تاریکی، دیگر نور را نمی‌بیند هرگز / پیادهٔ سفید یک پیادهٔ سیاه را گرفت. / اشک در تمام اتاق‌ها، و سکوت / فرزندم کجا رفت، فرزند نازنینم؟ / پیادهٔ سیاه یک پیادهٔ سفید را گرفت. / پدرم برنمی‌گردد، هرگز نمی‌آید. / پیادهٔ سفید یک پیادهٔ سیاه را گرفت. / اشک در تمام اتاق‌ها، و سکوت در باغ‌ها، / شاه با ملکه بازی می‌کند.

شطرنج

پدرم در تاریکی، دیگر نور را نمی‌بیند هرگز
پیادهٔ سفید یک پیادهٔ سیاه را گرفت.
اشک در تمام اتاق‌ها، و سکوت
فرزندم کجا رفت، فرزند نازنینم؟
پیادهٔ سیاه یک پیادهٔ سفید را گرفت.
پدرم برنمی‌گردد، هرگز نمی‌آید.
پیادهٔ سفید یک پیادهٔ سیاه را گرفت.
اشک در تمام اتاق‌ها، و سکوت در باغ‌ها،
شاه با ملکه بازی می‌کند.

فرزند من دیگر برنمی‌خیزد هرگز.
برای همیشه می‌خوابد
پیادهٔ سیاه پیادهٔ سپید را می‌گیرد
پدرم در تاریکی نور را نمی‌بیند
پیادهٔ سپید پیادهٔ سیاه را می‌زند
گریه در اتاق‌ها و سکوت در باع‌ها
شاه و ملکه بازی می‌کنند

بچه‌ای که در دامان من است روی ابرهاست حالا
پیادهٔ سیاه پیادهٔ سپید را می‌گیرد
دلگرم بود پدرم حالا چقدر دلسرد است
پیادهٔ سپید پیادهٔ سیاه را می‌زند
اشک در تمام اتاق‌هاست و سکوت در باغ‌ها
شاه با ملکه بازی می‌کند.
کودک من کجا رفت کودک نازنین من؟
پیاده‌های سیاه و سپید مرده‌اند
پدرم برنمی‌گردد هرگز نمی‌آید پدرم
و هیچ پیادهٔ سپید و سیاهی نیست
اشک در تمام اتاقهاست
سکوت در باغ‌ها
روی تخته‌ای خالی
فقط یک شاه و یک ملکه ایستاده‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.