کلوتیلد
شقایقِنعمانی و تاجالملوک
در باغ روییدهاند
همانجا که اندوه میخوابد
بین ِ عشق و غرور
و سایههای ما نیز سرمیرسند
سایههایی که شکارِ شب میشوند
و خورشید تاریکشان میکند
و خود ناپدید میشود با آنها
خدایانِ آبهای پرخروش
میسپارند گیسوانشان را به جریانِ آب
عبور کن! باید روان شوی
از پیِ این سایهی زیبا
که میخواهیاش