ابر | آنا آخماتوا

reference: pinterest.com
شعر ترجمه ــ همچون ابرى در كرانهٔ آسمان / كلام تو را به خاطر می‌آورم، / و از سخن من شب‌هاى تو / روشن‌تر از روز شد. / ما چنان از زمين گسسته شديم، / كه بسان ستارگان اوج گرفتیم. / نه نومیدی، نه شرمى / نه اكنون، نه سپس، نه هرگز. / بلكه خرم و هوشیار، / می‌شنوی، كه چگونه مى‌خوانمت. / و آن درى که تو گشودى، / مرا ياراى بستنش نيست.

ابر

همچون ابرى در كرانهٔ آسمان
كلام تو را به خاطر می‌آورم،
و از سخن من شب‌هاى تو
روشن‌تر از روز شد.
ما چنان از زمين گسسته شديم،
كه بسان ستارگان اوج گرفتیم.
نه نومیدی، نه شرمى
نه اكنون، نه سپس، نه هرگز.
بلكه خرم و هوشیار،
می‌شنوی، كه چگونه مى‌خوانمت.
و آن درى که تو گشودى،
مرا ياراى بستنش نيست.

 


Как у облака на краю,
Вспоминаю я речь твою,
А тебе от речи моей
Стали ночи светлее дней.
Так отторгнутые от земли,
Высоко мы, как звезды, шли.
Ни отчаянья, ни стыда
Ни теперь, ни потом, ни тогда.
Но живого и наяву,
Слышишь ты, как тебя зову.
И ту дверь, что ты приоткрыл,
Мне захлопнуть не хватит сил.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.