آنجا که فرشتگان می‌گریند | کاترینه باور

reference: https://www.alexandravalenti.studio/new-work
شعر ترجمه ــ کاترینه ملانی باور در ژوئیهٔ ۱۹۸۴ در وایبلینگن در ایالت بادن ووتنبرگ آلمان متولد شده است. تحصیل در دانشگاه را در دو رشتهٔ فلسفه و زبان و ادبیات آلمانی آغاز کرد اما بعداً به این نتیجه رسید که فلسفه رشتهٔ موردعلاقهٔ او نیست در نتیجه رشته‌اش را به زیست‌شناسی تغییر داد و در حال حاضر دو رشتهٔ آلمانی و زیست‌شناسی را می‌خواند. از او، که هم شعر و هم ترانه می‌نویسد، تاکنون کتاب‌های زیادی منتشر شده است. غیر از شعر سرودن به هنرهای دیگر هم علاقه دارد، گیتار و پیا نو می‌نوازد، آواز می‌خواند و طراحی و نقاشی می‌کند.

آنجا که فرشتگان می‌گریند

آنجا که قلب آدمی به خاک می‌افتد
جایی که کسی به خوابت نمی‌کند
آنجا که اشک‌ها زندگی می‌کنند
جایی که رنج و درد و غصه حکم می‌راند
آنجا که تنهایی ما را می‌بلعد
جایی که هر کس دیگری را فراموش می‌کند
آنجا که حتی فرشته هم می‌گرید
چرا که هیچ چیز به نظرش درست نمی‌آید
آنجا که شب به هنگام روز باز می‌گردد
و هیچکس به آن اعتراضی نمی‌کند
آنجا که آسفالت ترک برمی‌دارد
جایی بی روشنی، بی گرما،
آنجا که سرما بر تنمان می‌نشیند
و پیکرمان آرام‌آرام یخ می‌بندد
آنجا که دیگر پرنده‌ای نمی‌خواند
جایی که رویاها چون شیشه از هم می‌پاشد
آنجا که من تنها به خود مانده‌ام
و راهم از تو جدا مانده است
آنجا که من به ورطه‌ افتاده‌ام
و امید به آن بسته‌ام که قلبم تسکین یابد

آنجا که من هستم، تو اما نیستی
این است که چشم فرو می‌بندم

چیست آن؟ کجاست آنجا؟
آنجا همین جاست
جایی که تو دیگر از من خبر نداری
جایی که عشق نامش دلتنگی است.

 


Der Ort, an dem die Engel weinen

Dort, wo das Herz am Grunde liegt,
wo niemand uns im Schlafe wiegt.
Dort, wo nur die Tränen wohnen,
wo Leid und Schmerz und Kummer thronen.
Dort, wo Einsamkeit uns frisst,
wo ein Mensch den andern vergisst.
Dort, wo selbst ein Engel weint,
weil ihm nichts mehr richtig erscheint.
Dort, wo am Tag die Nacht einkehrt
und niemand sich dagegen wehrt.
Dort, wo der Asphalt zerbricht,
ohne Feuer, ohne Licht.
Dort, wo wir nur Kälte fühlen,
unsere Körper leis’ auskühlen.
Dort, wo keine Vögel singen,
wo Träume wie ein Glas zerspringen.
Dort, wo ich alleine stehe,
meinen Weg nicht mit dir gehe.
Dort, wo ich am Abgrund weile
und hoffe, dass mein Herz doch heile.

Dort, wo ich bin, nur nicht du,
mache ich die Augen zu.

Was ist das, was ist “Dort”?
Dies ist dieser eine Ort,
an dem du von mir nichts mehr weißt,
an dem die Liebe Sehnsucht heißt.

۲۰۰۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.