تمنّا | هیلده دُمین

شعر جهان ــ هجرت برای نویسنده حرمانی دوبرابر از پی دارد. اهل قلم، با هجرت، هم وطن خود را از دست میدهند و هم مخاطبان خود را. بسیاری از نویسندگان آلمانیِ در گریز از توحّشِ نازیها ناگزیرِ از مهاجرت شده، زیر بار این رنج دوگانه که پایههای مادّی و معنوی زندگی آنان را از میان میبرد، در هم شکستند، و حتی کار برخی از نامآورترین آنان، کسانی چون اشتفان سوایک و کورت توخولسکی به خودکشی کشید. بار خردکنندهی تجربهی وحشتهای جنگ جهانی دوم حتی سالها پس از برقراری صلح نیز کار این یا آن نویسنده را به مرگِ داطلبانه میکشاند که از آنمیان کلائوس مان و پائول سلان مشهورترند. کمترین واکنش، اینکه زبانِ برخی از این شاعران تلخ، یأسآمیز و پیچیده شد. ولی روح بزرگ و بخشندهی هیلده دمین (۱۹۱۲- ۲۰۰۶) این رنج را خوددارانهتر برتافت و تصاویری پوشیدهتر و ملایمتر از آن بازپس داد.
تمنّا
ما به اعماق فروخواهیم رفت،
و سیلابِ توفان خواهدمان شست،
و نم
تا به بافت قلبمان رخنه خواهد کرد.
آرزوی سرزمینی
در این سوی مرز اشک،
به کار نمیآید،
نه نیز آروزی آنکه فصل شکوفه را نگاه بداری،
یا که در حاشیهی امن پناه بگیری.
بل تمنّای آن به کار میآید،
که با برآمدنِ آفتاب، کبوتر
شاخهی زیتون را بیاورد،
و میوه، به خوشآبورنگی شکوفه باشد،
و گلبرگهای سوریِ سرخ، خود بر سر خاک نیز
تاجی تابان بسازند.
و ما،
از کام توفان و کنام شیر و کورهی آتش
هرباره زخمینتر، هرباره ایمنتر،
و پیوسته ازنو،
به پیشِ خویشتنِ خود بازپس گسیل شویم.
