فرو بریز قلب من | اینگه‌بورگ باخمن

reference: pinterest.com
فرو بریز قلب من از شاخه‌ی زمان / فرو بریزید ای برگ‌ها از شاخه‌های سرمازده / که زمانی آفتاب را در آغوش می‌کشیدند / فرو بریزید، / چون اشک‌هایی که فرو می‌ریزید / از چشمانی فراخ‌شده / پریشان می‌شود هنوز زلف در باد / پیرامون پیشانی آفتاب‌سوخته خدای دشت / زیر پیرهن می‌فشرد هنوز مشت / زخم‌های باز را / پس سخت باش آن هنگام که پشت نرم ابرها / در مقابلت خم می‌شود / و آن را به هیچ بگیر آن هنگام که هیمتوس / در تو شانه‌های عسل را پر می‌کند / زیرا دهقان را باریک ساقه‌ای در خشکسالی هیچ نیست / کمتر از آن تابستان برای جنس ما / و آنچه قلبت شهادت می‌دهد؟ / آن از دیروز تا فردا دگرگونه می‌شود / ساکت و غریب / و هر ضربه‌اش / فروریزشی است از زمان.

فرو بریز قلب من

فرو بریز قلب من از شاخه‌ی زمان
فرو بریزید ای برگ‌ها از شاخه‌های سرمازده
که زمانی آفتاب را در آغوش می‌کشیدند
فرو بریزید،
چون اشک‌هایی که فرو می‌ریزید
از چشمانی فراخ‌شده
پریشان می‌شود هنوز زلف در باد
پیرامون پیشانی آفتاب‌سوخته خدای دشت
زیر پیرهن می‌فشرد هنوز مشت
زخم‌های باز را
پس سخت باش آن هنگام که پشت نرم ابرها
در مقابلت خم می‌شود
و آن را به هیچ بگیر آن هنگام که هیمتوس*
در تو شانه‌های عسل را پر می‌کند
زیرا دهقان را باریک ساقه‌ای در خشکسالی هیچ نیست
کمتر از آن تابستان برای جنس ما
و آنچه قلبت شهادت می‌دهد؟
آن از دیروز تا فردا دگرگونه می‌شود
ساکت و غریب
و هر ضربه‌اش
فروریزشی است از زمان.

 


*هیموتوس نام کوهی در آتن است که عسلش معروف می‌باشد. داستانی در اسطوره‌های یونان وجود دارد که ملکه‌ی زنبورهای هیموتوس برای زئوس عسل هدیه می‌برد و او که بسیار مشعوف شده است از او می‌خواهد که برای پاداش آرزویی بکند تا زئوس آن را برآورده کند. ملکه از او می‌خواهد که به آنها نیشی بدهد تا آدم‌هایی که عسل آنها را می‌ربایند از آن دور بدارند. زئوس که از این خواسته ناخشنود شده بود و از سوی دیگر نمی‌توانست به قول خود عمل نکند به آنها نیشی می‌دهد که وقتی در بدن انسان فرو کنند در آنجا بماند و سبب مرگ زنبور شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.