از «تقریبها»
چرا مینویسم؟
چرا شبگیر میگریم
چرا ناگهان این مزهی آواز قو
این کف سبز در گلو مانده
دلم پوچ و پوک است مثل نقابی زیر باران
وحشت به دریا مانندش میکند
تن من حملهی طبلها در سکوت شب است
چرا این شبان به واحهی جادوگران ماند
چرا این دسیسهی غیابها
این ربودن دختر باد
شبهنگام خانهای مهمانکش در برم میگیرد…