از آغاز تن تا پایان دریا

reference: https://www.pinterest.com/pin/25262447895859079/
شعر ترجمه: غروب / به چشم می‌آید ساعت بی‌برگشت به مشرق عشق، / آمد؟ / غرفه و مناره از هر سو / در سایهٔ دیوارهایش گرم گفتگو / به‌ یاد می‌آید: مرگ / در بالش‌ها زیر پشه‌بند / برگ‌هایش را می‌تکاند. غبار / و خطاطی رویاها، / و لغتنامه‌های واقعیت مرده. عشق غروب. / آه، چه دور است سپیده‌دمان از عشق، / از میراث خورشیدش. / آه، چقدر فاجعه زیباست!

از آغاز تن تا پایان دریا

غروب
به چشم می‌آید ساعت بی‌برگشت به مشرق عشق،
آمد؟
غرفه و مناره از هر سو
در سایهٔ دیوارهایش گرم گفتگو
به‌ یاد می‌آید: مرگ
در بالش‌ها زیر پشه‌بند
برگ‌هایش را می‌تکاند. غبار
و خطاطی رویاها،
و لغتنامه‌های واقعیت مرده. عشق غروب.
آه، چه دور است سپیده‌دمان از عشق،
از میراث خورشیدش.
آه، چقدر فاجعه زیباست!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.