نیمه راهِ زندگی
زمین،
سرشار از گلابیِ رسیده،
و آکنده از سوری صحرایی،
روی در آیینهی دریاچه خوابانده است.
و شما قوهای دلفریب،
مستِ بوسه
سر در خنکای سپند آب فرومیبرید.
دریغا بر من! آن روز که زمستان فرا رسید
از کدام گوشه گلی برگیرم،
و از کجا تابش آفتاب،
و سایهی زمین را؟
دیوارها خاموش و سرد قد افراشتهاند،
و پرچمها در باد تابتابی خشک دارند.