دست‌ها | ای. ای. کامینگز

reference: https://www.pinterest.com/pin/12807180184322136/
شعر ترجمه: ای. ای. کامینگز ــ و حالا تو هستی و من هستم حالا، و ما / رازی هستیم که هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد / معجزه‌ای هستیم که هرگز پیش از این اتفاق نیفتاده / و درخشش این اکنونِ ما باید به آنگاه برسد / آنگاهِ ما باید کمی تاریکی باشد که در آن مدت / انگشت‌ها بدون دست‌اند؛ و من «تو»یی ندارم / و همه‌ی درخت‌ها (بیشتر از هر بی‌برگی) / ساکت‌اند در زیر برف همیشگی

دست‌ها

حالا همه‌ی انگشت‌های این درخت (عزیزم)
دست دارند، و همه‌ی دست‌ها آدم دارند؛ و
هر آدمِ ویژه‌تری (عشق من) زنده‌تر از آن است
که هر جهانی بتواند بفهمد

و حالا تو هستی و من هستم حالا، و ما
رازی هستیم که هرگز دوباره اتفاق نمی‌افتد
معجزه‌ای هستیم که هرگز پیش از این اتفاق نیفتاده
و درخشش این اکنونِ ما باید به آنگاه برسد

آنگاهِ ما باید کمی تاریکی باشد که در آن مدت
انگشت‌ها بدون دست‌اند؛ و من «تو»یی ندارم
و همه‌ی درخت‌ها (بیشتر از هر بی‌برگی)
ساکت‌اند در زیر برف همیشگی

اما هرگز نترس (آنِ من، زیبای من
شکوفه‌ی بهاری‌ام) چرا که آنگاه هم تا این که

پ‌ن: این شعرهای کامینگز بیشتر اتود هستند تا ترجمه. ترجمه‌ی کامینگز اگر غیرممکن نباشد، بسیار بسیار سخت است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *