خوشم که… | مارینا تسوتایوا

مارینا ایوانونا تسوتایوا (۸ اکتبر ۱۸۹۲ - ۳۱ آگوست ۱۹۴۱) شاعر بزرگ روس. آثارش از شناخته‌ترین آثار ادبیات قرن بیستم روسیه و جهان است. او در دو قرن زندگی کرد. از انقلاب اکتبر روسیه و از قحطی مسکو و فراز و فرود زندگی انسان روس آغاز و میانهٔ قرن بیستم نوشت. تسوتایوا در سال ۱۹۱۹ با گذاشتن دخترش ایرینا در یک یتیم‌خانهٔ دولتی کوشید تا او را از گرسنگی نجات دهد، اما ایرینا همان‌جا از گرسنگی تلف شد. تسوتایوا در سال ۱۹۲۲ روسیه را ترک گفت و تا پیش از بازگشت به مسکو در سال ۱۹۳۹ با خانوادهٔ خود در فقر مزمن در پاریس، برلین، و پراگ زندگی کرد. همسرش سرگئی افرون و دخترشان آریادنا (آلیا) در سال ۱۹۴۱ به اتهام جاسوسی دستگیر شدند و متعاقبش شوهرش اعدام شد. تسوتایوا در پی این رخدادها در سال ۱۹۴۱ دست به خودکشی زد. او وقایع‌نگار تاریخ و رنج انسان روس در نیمهٔ اول سدهٔ بیستم بود.

خوشم که… 

خوشم به این كه، شما بیمار من نیستید،
خوشم به این كه، من بیمار شما نیستم،
كه این كرهٔ خاكى سخت
زیر پاهایمان را هیچ‌گاه خالى نمى‌كند.
خوشم به این كه مى‌توان لوده بود و بى‌باک
و كلام را به سخره نگرفت،
و از موج كشنده سرخ نشد،
آنگاه كه آستین‌هامان
به‌آرامى درهم كشیده می‌شود.
و خوشم به این كه شما در حضور من
دیگرى را با آرامش در بر‌مى‌كشید،
و براى من كه شما را نمى‌بوسم
آتش دوزخ طلب نمى‌كنید.
و نام لطیف مرا اى مهربان من،
روز و شب به عبث در یاد نمى‌آورید.
خوشم به این كه هیچ‌گاه در سكوت كلیسا
بر فراز ما سرود نیایش سر نمى‌دهید!
من به جان و دل سپاستان مى‌گویم
كه شما خود نمى‌دانید،
چه مایه مرا دوست مى‌دارید!
براى آرامش شبانه‌ام،
براى دیدارهاى گاه‌به‌گاهمان به وقت غروب،
براى قدم‌هایى كه زیر نور ماه با هم نزدیم،
براى خورشیدى كه بر فراز سرمان نتابید،
براى این كه افسوس! شما بیمار من نیستید،
براى این كه افسوس! من بیمار شما نیستم.

 


Мне нравится, что Вы больны не мной,
Мне нравится, что я больна не Вами,
Что никогда тяжелый шар земной
Не уплывет под нашими ногами.
Мне нравится, что можно быть смешной
Распущенной-и не играть словами,
И не краснеть удушливой волной,
Слегка соприкоснувшись рукавами.
Мне нравится еще, что Вы при мне
Спокойно обнимаете другую,
Не прочите мне в адовом огне
Гореть за то, что я не Вас целую.
Что имя нежное мое, мой нежный, не
Упоминаете ни днем ни ночью — всуе…
Что никогда в церковной тишине
Не пропоют над нами:аллилуйя !
Спасибо Вам и сердцем и рукой
За то, что Вы меня — не зная сами! —
Так любите: за мой ночной покой,
За редкость встреч закатными часами,
За наши не-гулянья под луной,
За солнце не у нас на головами,
За то, что Вы больны — увы! — не мной,
За то, что я больна — увы! — не Вами.

از همین مترجم

از شعرهای دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.