در مه | هرمان هسه

reference: https://www.pinterest.com/
غریب است سرگردانی در مه! / آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته‌ای، / و هیچ درختی درخت دیگر را نمی‌بیند. / همه تنهایند. / پر از دوست بود دنیا برایم، / آنوقت که زندگی‌ام نور بود. / اینک که مه فرومی‌افتد. / دیگر کسی قابل‌رویت نیست. / راستی که هیچکس عاقل نمی‌شود، / مگر اینکه تاریکی را بشناسد، / که خاموش و گریزناپذیر، / از همه جدا می‌کند او را. / غریب است در مه سرگردان شدن! / زندگی تنهابودن است. / هیچکس چیز دیگری نمی‌شناسد. / همه تنهایند.

در مه

غریب است سرگردانی در مه!

آنجا که تنهاست هرسنگ و بوته‌ای،
و هیچ درختی درخت دیگر را نمی‌بیند.
همه تنهایند.

پر از دوست بود دنیا برایم،
آنوقت که زندگی‌ام نور بود.
اینک که مه فرو‌می‌افتد.
دیگر کسی قابل‌رویت نیست.

راستی که هیچکس عاقل نمی‌شود،
مگر اینکه تاریکی را بشناسد،
که خاموش و گریزناپذیر،
از همه جدا می‌کند او را.

غریب است در مه سرگردان شدن!
زندگی تنهابودن است.
هیچکس چیز دیگری نمی‌شناسد.
همه تنهایند.

از همین مترجم

از شعرهای دیگر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.