به نوبت | الا ویلر ویلکاکس

شعرجهان ــ الا ویلر ویلکاکس نویسنده و شاعر آمریکایی در ۵ نوامبر ۱۸۵۰ در مزرعه‌ای در ویسکانسین متولد شد. خانواده‌اش بعد از شکست پدرش در کسب‌وکار به شمال مدیسون نقل مکان کردند. الا از کودکی خود را با خواندن کتاب و روزنامه سرگرم می‌کرد. او از ۸ سالگی شعر می‌گفت و نخستین شعرش در ۱۳ سالگی منتشر شد. او بعد از اتمام تحصیلش در دبیرستان شاعری شناخته شده در ایالت خود بود.از آثار او می‌توان به مجموعهٔ اشعار شور و شعر «تنهایی» اشاره کرد . شعر "راه جهان" او برای اولین بار در ۲۵ فوریهٔ ۱۸۸۳، در نیویورک سان منتشر شد. الهام‌بخش او برای این شعر زمانی بود که او برای شرکت در مراسم افتتاحیهٔ فرماندار در مدیسون، ویسکانسین در حال سفر بود. در راه رفتن به جشن، یک زن جوان سیاه‌پوش در صندلی کنار او نشسته بود و می‌گریست. الا به کنار او رفت و او را آرام کرد. در مراسم او آنقدر افسرده بود که به سختی می‌توانست به جشن توجه کند. او همانطور که در آینه به چهرهٔ درخشان خود می‌نگریست، ناگهان بیوه غمگین را به یاد آورد وسطرهای آغازین «تنهایی» را نوشت:«بخند و دنیا با تو می خندد/ گریه کن و در تنهایی گریه کن/ زیرا زمین پیر غمگین باید شادی خود را قرض بگیرد / اما خودش به اندازه کافی مشکل دارد». او در سال ۱۸۸۴ با رابرت ویلکاکس ازدواج کرد و خانه‌اش در لانگ‌آیلند محفلی دوستانه برای جمع‌های ادبی و فرهنگی بود. الا ویلکاکس مدافع حقوق حیوانات و گیاهخواری بود و سرانجام بر اثر سرطان در ۳۰ اکتبر ۱۹۱۹ در شورت بیچ، کانکتیکات درگذشت.

به نوبت

آن هنگام که می‌خندی، دنیا با تو می‌خندد؛
آن هنگام که اشک می‌ریزی امّا، تنها هستی؛
شادی را باید در دنیای پیرِ غم‌گین جستجو کنی،
غم‌ها امّا، تو را خواهند یافت.

آواز که می‌خوانی، کوه‌ها همراهی‌ات می‌کنند؛
آه که می‌کشی امّا، در فضا گم می‌شود؛
پژواکِ آوای شاد فراگیر می‌شود،
غم‌ناک که شد امّا، دیگر به گوش نخواهد رسید.

شاد که هستی، همه در جستجوی تواَند؛
به هنگامِ غم امّا، روی می‌گردانند و می‌روند؛
آنها شادی تمام و کمالِ تو را می‌خواهند،
به غم‌اَت امّا، نیازی ندارند.

شاد که هستی، دوستان‌اَت بسیارند؛
به هنگامِ غم امّا، همه را از دست می‌دهی،
کسی نیست که شرابِ نابِ تو را نپذیرد،
زهرِ تلخِ زندگی را امّا، باید به تنهایی بنوشی.

ضیافت که بر پا کنی، عمارت از جمعیت لب‌ریز می‌شود؛
به هنگامِ تنگ‌دستی امّا، همه از کنارت می‌گذرند.
سخاوت و بخشش کمکی است برای ادامه زندگی،
مرگ را امّا ، هیچ یار و هم‌راهی نیست.
برای کاروانِ شاهانه در عمارتِ شادی همیشه جا هست،
از راهروهای باریکِ درد امّا،
به نوبت و تک‌تک گذر باید کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.