سرور جزیره | اشتفان گئورگ

reference: https://www.pinterest.com/pin/521362094384476704/
شعر ترجمه: سرور جزیره ــ ترجمهٔ محمود حدادی ــ اشتفان گئورگ: اشتفان گئورگ (۱۸۶۸-۱۹۳۳) از جمله‌ی شاعرانی است که در آستانه‌ی قرن بیستم کوشیدند انزواطلبی خاصِ شاعرانِ مکتبِ رمانتیسم را بار دیگر در شعر و زندگی رواج دهند. اینان با نظر به پیچیدگی یافتن و معمّایی شدنِ هرچه بیش‌ترِ مناسبات اجتماعی در جامعه‌ی نوپای صنعتی پیرامون خود، در حساسیتی روشن‌فکرانه، به اجتماع و حرکت‌های توده‌گیر بدبین بودند، اما از سوی دیگر روحیّه‌ای اشرافی‌تر از آن داشتند که در برابر کاستی‌های سیاسی و اقتصادی، تعهّدی اجتماعی نشان دهند. از این رو به دور از هیاهوی زندگی روزمره می‌زیستند، در محفل‌هایی هنرمندانه و بسته، که از واقعیّت‌های پیش‌پاافتاده‌ی زندگی به جهان شاعرانه و هنر ناب پناه می‌برد.

سرور جزیره

ماهی‌گیران پشت‌به‌پشت نقل می‌کنند که در جنوب،
در جزیره‌ای صفحه‌ی سینه‌اش از زیتون و دارچین سبزپوش،
و ساحلش از همه‌گونه گوهر پرسوسو،
مرغی خانه داشت که هم از روی زمین
می‌توانسته است سرشاخه‌های درختان بلند را به منقار بگیرد.
و چون بال‌های انگاری به رنگِ تیره‌ی حلزون‌های ارغوانی آغشته‌اش را
به پروازی سنگین و کوتاه می‌گشوده،
کپه‌ی ابری کوچک را مانند می‌شده است.

روزها را در دل جنگل گم بوده است،
اما هر شامگاه به ساحل می‌آمده،
و در نسیم نمک و خزه
بانگی خوش برمی‌داشته است،
چندان‌که دلفین‌ها
دوست‌دارانِ صوت و سرود نغز، نزدیک می‌آمده‌اند،
و آب، از فلس‌های زرّین، فروغی زرّین برمی‌داشته است.
و آن مرغ، هم از آغازِ زمان چنین می‌زیسته،
و جز نگاهِ کشتی‌شکستگان، هرگز هیچ نگاهیش ندیده بوده است،
زیرا روزی که نخستین بادبان‌های سفیدِ آدم‌ها،
در بادی مساعد، رو به سوی جزیره آورده‌اند،
او، به تماشای گوشه‌ی گرامی خود،
بر پشته‌ی ماهور رفته، و با فریادهای خفه‌ی درد،
بال‌های بلند خود را به پیشواز مرگ گشوده بوده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *