این گونه است | رافائل آلبرتی

reference: https://www.pinterest.com/
خونم را کنار تنم می‌بینم / که به‌سان گردبادی منجمدکننده فرو می‌افتد / و این زبان / این گلو که آماده است / که خاموش کند صدای آن قطره آبی را که می‌توان شنید / درهر وداعی / این زبان و این گلو که جهان را چنین برایم ملال‌انگیز کرده‌اند / کاش بی بر زبان آوردن کلامی می‌رفتند / آن پایین / گمشده در نوری / که مرا چون لاشه‌های دیگر در میان گورها می‌پذیرد / کنار خطر نام‌هایی که به غبار بدل می‌شوند / با اندوه دور آنان که نمی‌توانند از سفرهایشان بگویند / در چپ و راست آنان که بی‌اندازه تنهایند / در انتظارت می‌مانم

این گونه است

هر بار بیشتر سقوط می‌کنم
دورتر از سطوحی
که به گذر گام‌های سربازان
مجازات شده اند
دورتر از آن شیرین‌زبانانی
که به شانه‌های من تکیه می‌دهند
و می‌خوا‌هند جلویم را بگیرند انگار که تکه زمینی درحال رانش باشم
خونم را کنار تنم می‌بینم
که به‌سان گردبادی منجمدکننده فرو می‌افتد
و این زبان
این گلو که آماده است
که خاموش کند صدای آن قطره آبی را که می‌توان شنید
درهر وداعی
این زبان و این گلو که جهان را چنین برایم ملال‌انگیز کرده‌اند
کاش بی بر زبان آوردن کلامی می‌رفتند
آن پایین
گمشده در نوری
که مرا چون لاشه‌های دیگر در میان گورها می‌پذیرد
کنار خطر نام‌هایی که به غبار بدل می‌شوند
با اندوه دور آنان که نمی‌توانند از سفرهایشان بگویند
در چپ و راست آنان که بی‌اندازه تنهایند
در انتظارت می‌مانم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.