در شب لازم نیست | ولادیمیر ناباکوف

reference: https://www.google.com/url?sa=i&url=https%3A%2F%2Fnothingintherulebook.com%2F2017%2F01%2F11%2Fstrong-opinions-vladimir-nabokovs-most-controversial-views-on-writing-and-literature%2F&psig=AOvVaw00jtzvZW0ZdLh52iZC7TIH&ust=1737215463587000&source=images&cd=vfe&opi=89978449&ved=0CAMQjB1qFwoTCMiY8uiQ_YoDFQAAAAAdAAAAABAE
شعر جهان ــ ولادیمیر ناباکوف (زادهٔ ۲۲ آوریل ۱۸۹۹، سن پترزبورگ، روسیه ــ درگذشتهٔ ۲ ژوئیه ۱۹۷۷، مونترو، سوئیس) رمان‌نویس و منتقد آمریکایی روسی‌الاصل و از برجسته‌ترین نویسندگان مهاجر پس از ۱۹۱۷ بود. او به دو زبان روسی و انگلیسی می‌نوشت و بهترین آثارش از جمله لولیتا (۱۹۵۵) دارای جلوه‌های ادبی پیچیده است. در یک خانوادهٔ اشرافی قدیمی متولد شد. پدرش V.D. ناباکوف، رهبر حزب لیبرال مشروطهٔ دموکرات (کادتس) در روسیه و نویسندهٔ کتاب‌ها و مقالات متعددی در زمینهٔ حقوق کیفری و سیاست، از جمله «دولت موقت» (۱۹۲۲) بود که یکی از منابع دست اول در مورد سقوط رژیم کرنسکی در سال ۱۹۲۲ به حساب می‌آمد. پس از استقرار خانواده در برلین، ناباکوف بزرگ در حالی که در یک جلسهٔ عمومی از مرد دیگری محافظت می‌کرد، توسط یک راستگرای مرتجع ترور شد. اگرچه پسر رمان‌نویس او هرگونه تأثیر این رویداد بر کارش را رد کرد، موضوع ترور اشتباهی در رمان‌هایش تاثیر ویژه‌ای داشت. محبت بسیار زیاد به پدر و محیطی که در آن بزرگ شده بود، در زندگی‌نامه‌اش «سخن، خاطره» (نسخهٔ اصلاح‌شده، ۱۹۶۷) مشهود است. دو مجموعه شعر، اشعار (۱۹۱۶) و دو راه (۱۹۱۸) را قبل از ترک روسیه در سال ۱۹۱۹منتشر کرد. با خانواده‌اش راهی انگلستان شد و با بورسیهٔ تحصیلی برای پسران روس‌های سرشناس در تبعید به کالج ترینیتی کمبریج رفت. ابتدا جانورشناسی خواند اما خیلی زود به ادبیات فرانسوی و روسی روی آورد. او در سال ۱۹۲۲ با درجهٔ ممتاز فارغ‌التحصیل شد و متعاقباً نوشت که دستیابی تقریباً بدون زحمت او به این مدرک «یکی از معدود گناهان «منفعت‌طلبانه» بر وجدان من بود. در حالی که هنوز در انگلستان بود، به نوشتن شعر، عمدتاً به زبان روسی، و نیز انگلیسی ادامه داد، و دو مجموعه شعر روسی او، «خوشه» و «مسیر امپراتوری» در سال ۱۹۲۳ منتشر شدند.

در شب لازم نیست

برای سیر کردن از اینجا به آنجا، در شب
لازم نیست قایق یا قطاری سوار شوم
شبکه‌های شطرنجی باغ زیر نور مهتاب است
پنجره باز است. من آماده‌ام

سایه‌ی بدون گذرنامه‌ام آرام
(یک گربه هم بهتر از این نمی‌تواند)
از رودخانه‌ی مرزی که انتخاب کرده‌ام، می‌پرد
و در خاک روسیه فرود می‌آید.

دیوارها تصویر مرا تکرار می‌کنند،
رویین تن،اسرارآمیز، سبک:
مرزبان به خطا
نور مهتاب و رویایی زودگذر را نشان می‌دهد.

رقصان در دل جنگل‌ها، پروازکنان فراز دشت‌ها
از خود می‌پرسم آیا کسی می‌داند که
در این سرزمین پهناور تنها یکی شاد،
تنها یک مرد خوشبخت است.

نِوای* درخشان را می‎بینم که ظاهر می‌شود
آرام است، و آخرین رهگذر که
به سایه‌ی من در یکی از میدان‌ها برخورد می‌کند
به تخیل خود لعنت می‌فرستد.

خانه‌ای که در آن قدم می‌زنم، به نظر ناآشناست،
هر چند راه را اشتباه نیامده‌ام.
اما داخل، در تاریکی همه چیز شکل دیگری‌ست.
سایه‌ام مجذوب می‌شود.

بچه‌ها آنجا می‌خوابند. در حال وارد شدن
به پرده‌های تختخوابم گوش می‌دهم
همان جایی که  آنها خواب اسباب بازیهای قدیمی‌ام
و قایقی و قطاری را می‌بینند.

 

*رودی در شمال غربی کشور روسیه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.