شکفتن درد
وقتی جسم بیجان چهل سالهٔ کارین بویه در آوریل ۱۹۴۱ پشت صخرهای در آلینگساس پیدا شد، در حقیقت یکی از زبدهترین شاعران و نویسندگان زمانه از دست رفتهبود. ادیبی که آثارش طیف وسیعی از اشعار احساسبرانگیز تا توصیف داستانی از یک پاد ــ آرمانشهر را در برمیگرفت. اما چطور چنین چیزی رقم خوردهبود و زمینهٔ اصلی آثار این نویسنده چه بود؟
کارین بویه در سال ۱۹۰۰ در شهر گوتنبرگ سوئد و در خاندانی مرفه زاده شد. خانوادهٔ او پس از مدتی به استکهلم نقل مکان کردند، جایی که کارین بیشتر وقتش را صرف خواندن و نوشتن میکرد. او نوشتن داستان کوتاه و سرودن شعر را از ده سالگی شروع کرد و این شور و شیفتگی بر سراسر زندگیاش دامن کشید. کارین بویه پس از اتمام تحصیلات مقدماتی به دانشگاه اوپسالا رفت جایی که اولین مواجههاش با نابرابری جنسیتی رخ داد و موجب تقابل ابدی او با تبعیض در مفهوم کلی آن شد. در نظام مردسالار و محافظهکار آن زمان سوئد حتی تحصیل زنان در دانشگاه امری نامتداول بود و کارین در نخستین گام رویارویی با این محدودیتها تصمیم گرفت آنچه مدتها بود در سرش میگذشت را عملی کند، او بهترین اشعار قدیمیاش را دستچین کرد، آنها را به نشر «بونی» سپرد و به این ترتیب اولین مجموعه شعرش با عنوان «ابر» را در بیستویک سالگی منتشر کرد. اشعاری با درونمایههای آفرینش، زندگی و طبیعت.
انتشار این کتاب حضور او در محافل ادبی را ممکن کرد و به دنبال آن به پیوستنش به گروههای رادیکال سیاسی منجر شد. کارین بویه با فمینیسم به تبعیضهای جنسیتی پی برد و با همین نگاه عدالتجو به ستیز با نامساواتی و بیعدالتی طبقاتی و نژادی راه برد. کارین در سال ۱۹۳۱ به حلقهٔ ویراستارن مجلهٔ آوانگارد اسپکتروم ملحق شد. این مجله نقشی مهم در معرفی نوگرایی ادبی در سوئد داشت.
شوق بیحد برای پی بردن به زیستهای گوناگون، کارین بویه را راهی سفرهایی کرد که تاثیر چشمگیری بر جهانبینی او گذاشتند، او نخست به شوروی رفت و بازتاب استبداد استالینی را در جامعه به چشم دید و بعد در سال ۱۹۳۲ و یک سال پیش از قدرت گرفتن هیتلر به برلین سفر کرد. او در یادداشتهایش مشاهداتی را شرح داد که گویای مهیا بودن جامعه برای پذیرش نازیسم بودند، اما کارین هم مثل دیگران وخامت و جدیت این مساله را درنیافته بود. نگاه او به فضای برلین ملغمهای بود از ترس، کنجکاوی و شگفتی. اما دلیل سفر کارین به برلین تنها سیاست و اکتشاف نبود، او نیاز به کمک داشت: کارین از نوجوانی سعی کردهبود امیال همجنسگرایانهاش را ــ که آن زمان بیماری تلقی میشدند ــ سرکوب کند. جستجو برای معالجه او را به مطب روانکاوی در برلین کشاند و آنجا بود که تصمیم گرفت به جای تسلیم در برابر این جرمانگاری، خواهشهای جسم و جانش را زندگی کند. این بذر رمان نخستین او بود: «بحران».
بحران، رمانیست با ساختار یک زندگینامه خودنوشت و در حقیقت متن اعترافات جسورانه نویسنده است به آنچه سالها از افشایش هراس داشت. شخصیت اصلی این رمان، مالین فورست بیست ساله، دانشجوی دانشسرای تربیت معلم است و روایتش دریک سال تحصیلی پس از جنگ جهانی اول دنبال میشود. آغاز داستان، مراسم افتتاحیه سال تحصیلی و پایانش جشن فارغالتحصیلیست و ماجرایش شرح بحران هویتی مالین و تشکیک او در تمامی باورها و تردیدهایش درباره آینده است.
در بطن تمامی این بحرانها، مالین با کشفی غیرمنتظره و رهاییبخش مواجه میشود. او به همکلاسیاش، سیو لیندوال دل میبندد، آنقدر که تنها «نگاهی گذرا به پشت گردن سیو» برای او کافی است تا به غلیان احساس دچار شود. بویه به شکلی شاعرانه توصیف میکند که این تجربه برای مالین، مشابه حس تماشای ساختمانی زیباست. گویی که زیبایی ناب و موزون میتواند تمام خستگی روحی او را از بین ببرد. این بیداری جنسی گرچه در آغاز مستور و مبهم است اما بخش اصلی تلاش مالین برای شناخت و پذیرش خود واقعیاش را موجب میشود، این کشف ابزاری میشود برای دستبهگریبان شدن با بحرانهای دیگر: بحران ایمان، هویت و آینده. با این حال این کشف و شیفتگی، سرگردانی، رهایی و بیثباتی را هم در وجود او تشدید میکند. توصیف موجز این وضعیت در یکی از مشهورترین و محبوبترین اشعار او هویداست: «آری! بیگمان دردناک است شکفتن»
بحران علاوه بر محتوا، فرمی خلاقانه و نامتعارف هم دارد، کارین بویه در این کتاب افزون بر روایت اصلی، نامههای همکلاسیهای مالین و بخشهایی از یک دفتر خاطرات را هم در روایتش گنجانده و به این ترتیب تصویر دیگران نسبت به مالین را هم نمایش دادهاست .
اما کارین بویه شهرتش در جهان داستان را مرهون رمان دیستوپیاییاش با نام «کالوکایین» است. این رمان آیندهگرا، جهانی غیر قابل تحمل و وحشتانگیز در قرن بیست و یکم، تحت سیطره تمامیتخواهی را به تصویر میکشد. جایی که دولت نه تنها بر عملکرد و جنبههای شخصی و اجتماعی شهروندان نظارت دارد، بلکه در صدد است به رازهای مگو و افکار مستور آنها هم دست یابد. شخصیت اصلی این رمان لئو کال است، شیمیدانی متعهد به نظام توتالیتر که با ساخت دارویی به نام «کالوکایین» و تزریقش به آدمها، اندیشههای نهانخانه ذهن و نیات درونی آنها را باز مییابد. «کالوکایین» از بسیاری جهات به ۱۹۸۴ جورج اورول شباهت دارد و هشت سال پیش از آن منتشر شدهاست.
کارین بویه سرانجام و پس از چندین بار اقدام به خودکشی و جان به دربردن در آوریل ۱۹۴۱ و در هنگامه جنگ جهانی دوم با خوردن قرصهای خوابآور جان خودش را گرفت. آخرین کتاب شعراو با عنوان «هفت گناه مرگبار» در همان سال و پس از مرگش منتشر شد.
شکفتن درد، درد شکفتن
آری! بیگمان دردناک است شکفتن
ورنه چیست دلیل این همه درنگ بهار؟
چیست دلیل بندگی سودای سوزان ما
دراین انجماد تلخروی پریدهرنگ؟
در غلافش سر کرد جوانه سراسر زمستان را
چیست این طراوتِ سبز که میگسلد، که میشکافد؟
آری! بیگمان دردناک است شکفتن
درد رُستن، درد رَستن
آری! لابد که دشوار میگذرد بر قطرهها، گاه فروافتادنشان
هراسان، لرزان و آماس کرده، ثقلشان را به شاخه میآویزند،
و سرانجام سنگین و آرام به پایین میسُرند
دشوار است بیخبری، ترس و تردید
دشوار است شنیدن صلای ژرفا
همساز نهیب درنگ و هراس
حیران میان آرزوی ماندن و تمنای سقوط
و بعد، هنگامه به لب رسیدن جان، در آن دم بی فریادرس
جوانههای درخت شادان و گستاخ میشکفند
هنگامه رخت بربستن ترس
قطرات چنگانداخته برشاخهها، رخشان فرو میافتند.
هراس نو شدن را از یاد میبرند و
تشویش سفر را هم انکار میکنند
آنگاه و در یک آن میآرامند آسودهدل و مطمئن
بر مسند امن آفرینش.
Ja visst gör det ont
Ja visst gör det ont när knoppar brister.
Varför skulle annars våren tveka?
Varför skulle all vår heta längtan
bindas i det frusna bitterbleka?
Höljet var ju knoppen hela vintern.
Vad är det för nytt, som tär och spränger?
Ja visst gör det ont när knoppar brister,
ont för det som växer
och det som stänger.
Ja nog är det svårt när droppar faller.
Skälvande av ängslan tungt de hänger,
klamrar sig vid kvisten, sväller, glider –
tyngden drar dem neråt, hur de klänger.
Svårt att vara oviss, rädd och delad,
svårt att känna djupet dra och kalla,
ändå sitta kvar och bara darra –
svårt att vilja stanna
och vilja falla.
Då, när det är värst och inget hjälper,
Brister som i jubel trädets knoppar.
Då, när ingen rädsla längre håller,
faller i ett glitter kvistens droppar
glömmer att de skrämdes av det nya
glömmer att de ängslades för färden –
känner en sekund sin största trygghet,
vilar i den tillit
som skapar världen.
https://www.karinboye.se/verk/dikter/dikter/ja-visst-gor-det-ont.shtml