مهربانی | آنا آخماتووا

شعر ترجمه ــ من از روزگاران ديرين، / دل نبستهام به رحم و شفقت ديگران، / اما با اندکی از مهربانى تو / میروم، گوييا با خورشيدى در درونم. / از همين رو اطرافم سپيده مىدمد. / مىروم تا معجزهاى خلق كنم / آرى از همين روست.
مهربانی
من از روزگاران ديرين،
دل نبستهام به رحم و شفقت ديگران،
اما با اندکی از مهربانى تو
میروم، گوييا با خورشيدى در درونم.
از همين رو اطرافم سپيده مىدمد.
مىروم تا معجزهاى خلق كنم
آرى از همين روست.
Я не любила с давних дней,
Чтобы меня жалели,
А с каплей жалости твоей
Иду, как с солнцем в теле.
Вот отчего вокруг заря.
Иду я, чудеса творя
Вот отчего.
