مرگ خورشید | شارل لوکنت دولیل

reference: https://www.pinterest.com/pin/527976756290824500/
شعر جهان ــ چارلز ماری رنه لوکونت دو لیل (زادهٔ ۲۲ اکتبر ۱۸۱۸، سن‌پل، رئونیون ــ درگذشتهٔ ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۴، لووسین، نزدیک پاریس) از ۱۸۶۵ تا ۱۸۹۵ برجسته‌ترین شاعر فرانسوی بعد از ویکتور هوگو بود. نظریاتش را در واکنش به رمانتیسم و تأکید بر نیاز به غیرشخصی‌سازی و نظم در شعر، به‌صورت تحریک‌آمیز و اغراق عمدی بیان می‌کرد. شعر حماسی او غالباً به دلیل دانشوری و پیرایه‌های بیش‌ازحد سنگین است، اما اشعار کوتاه‌ترش دیدگاهی قانع‌کننده و فردی را نشان می‌دهد. شعر «قابیل» او (۱۸۶۹) یکی از تأثیرگذارترین حماسه‌های کوتاه قرن نوزدهم است.اولین جلد شعرش را در سال ۱۸۵۲ منتشر کرد. او در نهایت اشعاری را که در مجموعه‌های مختلف در طول زندگی اش منتشر شده بود در قالب مجموعه‌های «اشعار کهن»، «اشعار بربری» و «اشعار تراژیک» منتشر کرد. «آخرین اشعار» را هم در سال ۱۸۹۵ به چاپ رساند.

مرگ خورشید

باد پاییز، مانند نجواهای دوردست دریاها،
سرشار از وداع‌های بی‌روح و ناله‌های ناشناس،
غمگینانه می‌روبد در امتداد خیابان‌های پردرخت
رشته‌های سنگین و سرخگون خون تو را، ای خورشید!

برگ درخت، از عرش پرواز می‌کند چرخ‌زنان؛
و در رودی گلگون، با نزدیکی غروب
آشیانه‌های بزرگِ ارغوانی در بیخ شاخسار عریان
تاب می‌خورند در تمنای خواب.

سقوط کن اختر پرافتخار، ای چشمه و مشعل روز!
افتخار تو، با سفره‌های زرینش، روان است از زخمت
چونان عشقی متعالی که از پستانی پرنیرو فروافتد.

پس بمیر، که از نو زاده خواهی شد! این امید یقین است.
اما چه کس بازخواهد داد حیات و شعله و آوا را
به قلبی که برای واپسین بار شکسته است؟

از مجموعه‌ی «اشعار بدَوی» (۱۸۶۲)

 


La Mort du Soleil

 Le vent d’automne, aux bruits lointains des mers pareil,
Plein d’adieux solennels, de plaintes inconnues,
Balance tristement le long des avenues
Les lourds massifs rougis de ton sang, ô soleil !

La feuille en tourbillons s’envole par les nues ;
Et l’on voit osciller, dans un fleuve vermeil,
Aux approches du soir inclinés au sommeil,
De grands nids teints de pourpre au bout des branches nues.

Tombe, Astre glorieux, source et flambeau du jour !
Ta gloire en nappes d’or coule de ta blessure,
Comme d’un sein puissant tombe un suprême amour.

Meurs donc, tu renaîtras ! L’espérance en est sûre.
Mais qui rendra la vie et la flamme et la voix
Au cœur qui s’est brisé pour la dernière fois ?

Charles Leconte de Lisle, Poèmes barbares

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.