آخر تابستان در کنار رودخانهی لو*
این چیزی است که یک نقاش میخواهد ببیند:
چمنهای رنگپریده، شاه بلوطها
و درخت زیرفون، نور گرم و گذرایِ شب
و آنسوی پرچین در ساحل، عابری
اندیشههایش را، چگونه نقاشی میکنی
و مرغان دریایی بر فراز آب در میان سبز کمرنگ و پررنگتر
عرشهی قایق بادبانی، بیثباتی چیزها، سمت و سوها
از اینجا که ما نشستهایم، آب را حتی نمیتوان دید
از خود میپرسم چطور میتوانی
فاصله را نقاشی کنی، شاید کمرنگ و کمرنگتر تا به سفید برسی
و گذشته را چگونه، زمانی که آنجا راه میرفتی
چگونه نقاشی میکنی زمانی که
دیگر هیچوقت آنجا راه نخواهی رفت
سرکش، در دست پدر.
* رودخانهای که از شمال فرانسه شروع شده و در بلژیک به پایان میرسد.