سروستان | مارگریت یورسنار

reference:https://blogdelesllobes.com/2020/08/13/marguerite-yourcenar-aprender/
شعر ترجمه ــ مارگریت یورسنار (۸ ژوئن ۱۹۰۳ــ ۱۷دسامبر ۱۹۸۷) رمان‌نویس و مقاله‌نویس بلژیکی الاصل بود که در سال ۱۹۴۷ شهروند ایالات متحده شد. و در سال ۱۹۶۵، نامزد جایزهٔ نوبل ادبیات شد. پدرش یک فرانسوی بورژواز و اصالتاً اهل فلاندر فرانسه و یک زمیندار ثروتمند بود. مادرش که از اشراف بلژیکی بود، ده روز پس از تولد مارگریت درگذشت. او در خانهٔ مادربزرگ پدری‌اش بزرگ شد و نام خانوادگی یورسنار را به‌عنوان نام مستعار انتخاب کرد. اولین رمانش، «الکسیس»، در سال ۱۹۲۹ منتشر شد. او «امواج» ویرجینیا وولف را طی یک دورهٔ ده ماهه در سال ۱۹۳۷ ترجمه کرد. در سال ۱۹۳۹، شریک زندگی او در آن زمان گریس فریک، محقق ادبی و اهل کانزاس سیتی، از یوسنار دعوت کرد برای فرار از آغاز جنگ جهانی دوم در اروپا به ایالات متحده بیاید. او دربارهٔ ادبیات تطبیقی در شهر نیویورک و کالج سارا لارنس سخنرانی کرد. یوسنار و فریک در سال ۱۹۳۷ عاشق یکدیگر شدند و تا زمان مرگ فریک در سال ۱۹۷۹ با هم ماندند. در سال ۱۹۵۱، یورسنار، رمان «خاطرات هادریان» را در فرانسه منتشر کرد که برای یک دهه در حال نوشتن آن بود. این رمان بلافاصله با موفقیت و تحسین منتقدان روبه‌رو شد. یورسنار در این رمان زندگی و مرگ یکی از فرمانروایان بزرگ جهان باستان، امپراتور روم هادریان، را بازآفرینی کرد که نامه‌ای طولانی به مارکوس اورلیوس، پسر و وارث آنتونینوس پیوس، جانشین و فرزندخوانده او می‌نویسد. هادریان در مورد گذشتهٔ خود تعمق می‌کند و هم پیروزی‌ها و هم شکست‌هایش، عشقش به آنتینوس و فلسفه اش را توصیف می‌کند. این رمان به یک رمان کلاسیک مدرن تبدیل شد و نسخهٔ انگلیسی‌اش توسط فریک ترجمه شده است. او رمان‌ها، مقاله‌ها و شعرهای زیادی و همچنین سه‌گانه‌ای از خاطرات منتشر کرد. او در زمان مرگ مشغول کار بر روی جلد سوم با عنوان «چی؟ ابدیت» بود.

سروستان

میوه‌هایش ستارگانند سروستان،
تاب می‌خورند آرام در قعر شب‌های تابستان؛
زندگی، یگانه و برهنه از خلال صدها پرده‌اش،
زیبایی شما را عاریه می‌گیرد تا هرجا بپراکندش.

عشق شما، عشق من، قلب ما و مغز استخوان‌هایمان،
اشکال گوناگونی خواهند داشت پس از بودنمان؛
و همچو عنکبوتی که می‌گستراند تارهایش را،
جهانِ هیولاوار می‌تند تاروپود ابدیت را.

خیزابِ بی‌آتیه ما را وامی‌نهد و با خود می‌بَرد.
و ما خفته می‌گذریم از دروازه‌ای عظیم؛
خود را گم می‌کنیم در همه‌چیز تا آنجا بازیابیم؛

لب‌های قلبمان اما سیراب‌نشده می‌مانند؛
و عشق و امید می‌کوشند این رؤیا را بپرورند
که خورشیدِ مردگان جان‌هایی دیگر را پخته خواهد کرد.

 


LE VERGER DES CYPRÈS

Le verger des cyprès a pour fruits les étoiles,
Balancés lentement au fond des nuits d’été;
La vie, unique et nue à travers ses cent voiles,
Pour la répandre en tout reprend votre beauté.

Votre amour, mon amour, notre cœur et nos moelles,
Seront diversement après avoir été;
Et, comme une araignée élargissant ses toiles,
L’univers monstrueux tisse l’éternité.

Le flot sans lendemain nous laisse et nous emporte.
Nous passons endormis sous une immense porte;
Nous nous perdons en tout pour tout y retrouver;

Mais les lèvres des cœurs restent inassouvies;
Et l’amour et l’espoir s’efforcent de rêver
Que le soleil des morts fait mûrir d’autres vies.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلمات را شما جستجو کنید، متن ها را ما پیدا میکنیم.