ادوار عمر
دهسالگی
کودک، شادمان و فروزان به گِرد سپهرِ بهشتی میگردد.
آه، از هم مپاش، که هنوز خوش بازی میکند، و خوش رؤیا میپردازد.
بیستسالگی
سوری و بلبل، و باد و خورشید تبریکت میگویند.
و تو، به سایه میگریزی؟ مگر آیا شکفتن شادیآور نیست؟
سیسالگی
سازندهی خانه را زینت و تازگی از عَرَق کار است،
تا پناهی برای کسانی بپردازد، و مأمنی برای میهنش.
چهلسالگی
کلاه را برای سلام تاب ده، اینک که سرودخوانان به قلّه رسیدهای!
از آنکه چون نیرویت بالا گرفت، بلندیهای دورتر درودت میفرستند.
پنجاهسالگی
ای پنجاهسالهی خوشبخت! با گامهایی هنوز چابک
به زیباترین دههی خوشهچینی در میانهی نبرد، گام نهادهای.
از آنکه در سایهی درختانی به دست خویش پرورده به گردش میروی.
و میوههایی تازگیات میبخشند که برای دیگران بار آوردهای.
شصتسالگی
شجاعانه به پیش! خود اگر آن همرزم از پای درآمد،
آن رهیاری که در این هنگامه همدوش تو میجنگید.
نسل نو، شادمانه صفوف خالی را پر میکند.
خواهی دوست تو،خواهی دشمنت، به ستایشی جدّی، سلامش کن.
هفتادسالگی
جهان همهروزه زیباتر میشود آنهنگام که نفس نرم نسیم، در شفق شامگاهی وزیدن میگیرد.
به یاد وداع، شادمانه از این زرّ جانبخش بنوش.
هشتادسالگی
ستارهها سر میزنند، و سیمابِ مهتاب
بر سر موهای سیمابگون تو جاری میشود. و شب مهربانانه در آغوشت میگیرد.